۲۰ پاسخ

عزیزم واقعا سخته. برای یکی از بستگان نزدیکم اتفاق مشابه افتاد. نمیتونم بگم کامل درکت میکنم چون چنین شرایطی تا وقتی تحربه اش نکنی نمیتونی کامل سختیشو درک کنی. خدا را شکر بچه ی اون فامیلمون که میگم داروها بهش ساخت و داره زندگی عادی میکنه تا اخر عمر باید اون داروها رو استفاده کنه ولی شکر خدا بچه سالم باهوش و شیطونیه. الان کلاس اوله. انشالله دختر شما هم شرایطش بهتر میشه.
حالا دیگه مادرشوهر و خواهرشوهرت هم سرشون به سنگ خورده

عزیزم چجوری متوجه شدی

عزیزم میدونم خیلی خیلی سخته و هرکسی شما رو نمیتونه درک کنه سعی کن صبور باشی
هیچوقت نمیشه همچین آدمایی رو بخشید ولی بسپارشون بخدا.

منم شوهرم پسر عممه وای ترسیدم نکنه بچه منم خدایی نکرده مشکل داشته باشه بما نگفتن ازمایش ژنتیک بدین قبل ازدواج

شماالان با کار کردن روی روحیه و اعصابتون شرایط ارومی برای بچتون ایجاد کنید قرصاشم اگه راهی هس حل کن تو آب بخوره . خدا کمکتون کنه و سلامتی بده بچتون . الهی آمین

خدا لعنت کنه مادرشوهرتو و خواهرشوهرتو خدا نگذره از این جور آدما جواب گریه های دخترتو اونا تو همین دنیا میدن عزیزم همونجوری که بچت اذیت میشه اونا هم عذاب خواهند کشید صبر کن تا اون روز

لعنتش کنه خدا اخه زنک به تو چه

وای امان از دست این ادمای سمی دور بر ای کاش به حرفشون گوش نمیدادی چقدر اذیت شدی عزیزم واقعا درکت میکنم من شیش روز پسرم بیمارستان بستری بود افسردگی گرفته بودم واقعا سخته

خدابهت صبر بده خیلی سخته
ما خیلی تو فامیل ازدواج دخترعمو پسر عمو داریم ولی اینجور نشدن
فقط پسر عموم زنش تو بارداری تاهفت ماهش بشه بچه معلول میشه طفلی چهاربار باردارشد و سقط کرد
کلییی ازمایش هم داد ولی خواست خدابود
بعد چهار بار ناموفق خدا بهش دوتا دختر قشنگ و سالم داد

حالا مشکلش چی بود یعنی چه علایمی داشت واسه این مریضی

خیلی غصه خوردم عزیزم ،ان شاءالله گل دخترتون سلامت کاملشو ب دست بیاره 🥺🤲🏻

الهی خدا بهت توان مادرانه و صبر بده....خییلی سخته....میفهممت....دعا میکنیم برای دختر ناازمون قربونت بشم انشالله ک خدا زود خوبش میکنه

عزیزم ایشالا هر چه زودتر خوب میشه چه علائم هایی داشت که فهمیدید؟؟؟؟

مشکلش چیه عزیزم

درکت میکنم عزیزم از صمیم قلب برای کوچولوت و خصوصا شما ناراحت شدم ، خداوند مشکلتو حل کنه عزیزم ، هر کسی هم بهت بد کرده واگذار کن ب اون بالایی

برای خدا کاری نداره ان شاالله خودش شفا میده عزیزم

خدا لعنتشون کنه نترس بچتم نفرینشون میکنه

الهی بگردم😔
ان شاالله خدا کمکتون کنه عزیزم
جز دعا کاری از دستم برنمیاد😔😔😔

مشکلش چیه عزیزم خیلی ناراحت شدم

سلام عزیز اسم بیماریش چیه؟

سوال های مرتبط

مامان ثنا جانم♥️ مامان ثنا جانم♥️ ۱ سالگی
خوابم نمیبره. وسواس اومده سراغم بچه ها .
من گروه خونین با همسرم جوریه که دکترم توی بارداری بهم گفت آمپول رگام بزن‌ . و من هفت ماهگی دوز اول آمپول رگام رو زدم . این از این.
بعد روز زایمان از همون اول که خانومه داشت برام تشکیل پرونده میداد بهش گفتم من آمپول رگام باید بزنم حواستون باشه گفت بزار بچه دنیا بیاد ازش آزمایش میگیریم اگر لازم بود باشه .
وقتی زایمان کردم . مامانم اومد لباس تن بچه کرد گفتم به ماما بگو برا رگام . مامانم بهشون گفت گفتن ما از بند ناف نوزاد خون میگیریم می‌فرستیم آزمایشگاه.
بخاطر همین موضوع منو تا شب نگه داشتن.
بعدشم دیدیم خبری نشد باز فرستادم رفتن پرسیدن .
گفتن نیازی نیست آزمایش خون بچه مشکل نداشته .
حالا من وسواس افتاده به دلم نکنه اصلا آزمایش نگرفته باشند چون اصلا برگه آزمایشی به ما ندادن. از همراهی های منم کسی نرفته دنبال آزمایش ها .
موقع ترخیص هم به خانومی که اومد آنژوکتم درآورد گفتم برا من آمپول رگام لازم نیست گفت اگه نیاوردن برات حتما لازم نبوده.
همش با خودم میگم نکنه یادشون رفته یا از سرشون باز کردن.
😢😢😢😢
مامان ❤کایرا جانم ❤ مامان ❤کایرا جانم ❤ ۱۵ ماهگی
مامانا دیشب در حد نیم ساعت رفتیم خونه خواهرشوهرم با اون یکی خواهرشوهرم، شوهرم چند روز خونه نیست دخترم بی قراری میکرد همش دنبالش میگشت،خواهرشوهرم گفت بریم اونجا که کوچه پشتیمونه، بلکه یادش بره خواهرشوهرم شبا میاد خونه ما که ما تنها نباشیم(خودش مجرده، و طبقه پایین خونمون ینی خونه پدرشوهرمه)
این خواهرشوهرم که رفتیم خونشون، یه دختر داره که ۹ ماهشه،ما زیاد باهم رفت آمد نداریم کلا از وقتی دخترش به دنیا اومده کلا ۴_۵ بار همو دیدیم، بعد هر بار کایرا خواسته با دخترش بازی کنه هر چند خودم خیلی مواظب بود دستشو نبره به چشم بچش، بازم این نق زده که وای میخواستیم بخوابیما، وای باید بخوابونمش وقت خوابشه، دیروزم نمیخواستم برم ولی دیدم دخترم بی قراره مجبوری گفتم باشه بریم، دیشب اسباب بازیای دخترشو آورده ریخته جلو بچه ها که مثلا بازی کنن کایرا به هر کدوم دست میزد میگفت نه اونو بده من، لنا اونو نگاه میکنه میخواد، تا چایی خوردیم به خواهر شوهرم گفتم پاشو بریم و اومدیم، خود خواهرشوهرمم با خواهرش دعوای لفظی کرد که خاک تو سر بچه ندیدت، نیم ساعت اومدیم حال بچه عوض شه از دماغمون آوردی، انگار بچت از آسمون افتاده، چی شده مگه بچن بخوان بازیم بکنن تو نمیذاری، ما بریم بچتو قاب کن بزن رو دیوار کسی نخوره یه وقت
منم با اخم و خدافظی خشک اومدم از خونشون بیرون، به نظرتون بهش پیام بدم بگم کایرا منو ببخشه که با اینکه چندین بار اینجوری باهاش بدرفتاری کردی بازم اومدم تو خونت، خدا منو لعنت کنه قلم پام بشکنه اگه یه بار دیگه اومدم خونت، بچه شما از آسمون افتاده، ما بچمونو از کوچه آوردیم؟ نه من میام خونتون نه تو حق داری بیای خونه ما
پیام بفرستم اینجوری یا کلا قطع رابطه کنم زنگ اینا هیچی خودش میفهمه؟
مامان پسر مامان پسر ۱۶ ماهگی