۶ پاسخ

شوهر من شب کار بودنی میره خونه مامانش میخوابه....سیر ک شد ازذخواب میاد...ولی از وقتی میاد سرپاست تا باز بره سرکار....

باز شوهرم خونه نیس همش سرکار و بیرون
ب زور شبا ی دورمون میده تا دخترم خوابش بگیره

چقد تو منی

مگه سر کار نمیره؟!
نباید اینقدر مظلوم باشی دختر!

منم یه دونه از اینا دارم 😒😒😒 دیشب دیگههههههه هرررچییییی لایقش بود بارش کردم بیشعورو

با بدبختی دیارا رو خوابوندم رفتم سرویس هارو شستم و دوش گرفتم .
هنوزم شوهرم بیدار نشده اصن نمیگه من یه دیقه بچه رو بگیرم این به کاراش برسه

سوال های مرتبط

مامان دلارا مامان دلارا ۱ سالگی
همزمان با مرتب کردن لباس های شسته شده، دارم فکرمیکنم کاش میشد یک روز به حال خودم باشم،مسئولیتی نداشته باشم
بعد از لباس ها ، نوبت مرتب کردن کمد دخترک هست
انگار با مرتب کردن هر تکه از خونه، یه تکه از فکر و ذهنم آروم میشه، انگار هر تکه از وسایل رو که سرجاش میذارم همزمان فکرای منفیم داشتن دور و دورتر میشدن
دخترک هم تو اتاق واسه خودش میچرخه و هر لحظه سراغ وسیله ای میره، حتی گاهی تکه ای از لباسای مرتب شده رو به هم میریزه، ولی انگاری عادت کردم که همیشه موقع کارام، یکی به روش خودش همراهیم کنه🙃
همچنان که غرق فکرم، میرم واسه دخترک ناهاری آماده کنم
یه کوه ظرف رو میشورم بدون اینکه حتی متوجه شم چقدر زمان گذشته
راستی کی گفته خونه داری شغل محسوب نمیشه؟
یه شغل سخت ۲۴ساعته که هیچوقت تعطیلی نداره
همزمان دارم فکرمیکنم به کارای عقب افتادم بهداشت بردن دخترم که کلی دیرشده، کارای کلاس زبانم که هیچکدوم انجام نشده و…
به خودم میام میبینم ظهرشده و خونه از تمیزی برق میزنه
من و دخترک دوش گرفتیم و تمیز و مرتب در حال چیدن میز ناهارم
دیگه اثری از فکرای صبحم نیست

واقعا که مادرشدن عجیب ادم رو قدرتمند میکنه…
امروز نتونستم باهاش بازی کنم فقط به خوراکی و … رسیدگی کردم ولی به هرحال زندگی گاهی از این روزا هم داره!
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۱ سالگی
دیشب ساعت ۱ خابیدم ۳پاشدم تا ۵بیدار بودم ۵خابیدم مجدد ۶.۵پسرم بیدارم کرد دلم میخاست گریه کنم از خستگی و بی خابی وکلی داروی سرماخوردگی هم خورده بود به زور پاشدم کسل کسل شروع کردم به دادن داروهای پسرم بعد دیدم همش داره غر میزنه کلا پسرم وقتی حال من خوب نباشه عین من میشه به این ایمان دارم که من هر طوری باشم اونم هست خلاصه کلی با خودم کلنجار رفتم که تو میتونی تو کسی رو نداری کمکت کنه تو خیلی قوی هستی صبحانه پسرم رو آماده کردم اول مال خودم رو خوردم که جون بگیرم ۳تا چایی هم خوردم صبحانه پسرم رو دادم سوپش رو آماده کردم موادش رو بار گذاشتم ناهار خودمون ماکارانی هست سسش رو آماده کردم فقط باید بریزم لای ماکارانی ۳کیلو بامیه رو شستم دم هاشونو گرفتم سرخ کردم بسته بندی کردم گذاشتم فریزر یخچال رو ریختم بیرون خیلی شلوغ بود پاک کردم ظرفای اضافی رو خالی کردم شستم میوه هایی که دیشب همسر گرفته بود رو شستم پاک کردم چیدم تو یخچال خونه رو یه جاروی سطحی زدم بعد کلی اسباب بازی آوردم تو سالن گذاشتم جلوی پسرم تا حواسش پرت شه و یه دوش بگیرم به محض اینکه رفتم تو حموم چن دقیقه گذشت دیدم داره گریه میکنه و دنبالم میگرده مجبور شدم درو باز بزارم و یخ زدم بعد اومدم بیرون میان وعده دادم به پسرم کلی دوباره ظرف کثیف شد شستم اونارو الان رو پامه دارم میخابونمش ایشالله یه ساعت بخابه منم بتونم یه استراحتی بکنم بزای غروب چون هم پسرم رو ببرم حموم هم شوهرم رو چون دستش شکسته و تا کتف تو گچه و هیچ کاری نمیتونه انجام بده