۱۰ پاسخ

من که کلا تو خونه ام و شبا خوشحالم که شب شد.بس خستتتتته ام.

من خوبن بخوام بخابم درا قفل میکنم تلویزیون روشن میکنم و میگیرم و میخوابم

من یکی دارم و الان اگ دست خودمم بود پا ممیشدم میکوبوندمش ب دیوار ولی حیف ک گریه میکنه طبقه پایینیا اذیت میشنن یوقت خوابن...من خوابم و اون هی حرف میزنه ور ور میکنه

من مثل جنازه شبا میفتم خیلی خسته میشم.

بسم الله الرحمن رحیم به نام‌خدا دیوانه میشم ازاخرازدست بچه هاخخخخ

والا من میخابم دخترم تلویزیون نگاه میکنه .چه ظهر چه شب .ولی بیدار بشیم شوهرم خیلی باهاش بازی میکنه

فاصله سنی بچه هام دوسال و ۴ماه هست،رسما سرویس شدم تا پسرم بزرگ تر شد بشن همبازی اما بازم همش دعوا و کتک کاری میکنن،حس میکنم از بس دعواشون کردم تارهای صوتیم آسیب دیده

عزیزم من برا پسرم کلاس ها..۳تا
و از طرفی بازی تو کوچه کناری درنظر گرفتم.رسما پودر شدم ک فقط خودم دنبال امورات این گذروندم.
اما میگم گناه داره.
تازه شب هم میشه از بازی میاد
میگه چرا شب شده
میخواستم بازی کنم

رسمااااا حاملم کردن ینی‌اینقدرررر عذابم‌میدن خصوصاپسرم شیر ب شیرن

میخام جواب بدم ولی هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم حالمو بگو بااین سه تا

سوال های مرتبط

مامان پسر گلم مامان پسر گلم ۵ سالگی
یه نصیحت به مامانایی که قصد دارن بچه ی دوم بیارن
اگر واقعا اعصابشو دارید اینکار رو کنید
اینو من که مادر دوتا بچه ی پنج ساله و دوماهه هستم دارم بهتون میگم
به حرف هیچکس گوش ‌ نکنین که میگن یه دونه که بچه نیست
آدم یه بچه رو با حوصله و شاد بزرگ کنه خیلی بهتر از اینه که همش عصبی باشه و افسرده باشه،وقت نداشته باشه ،تا بچه چیزی بخواد با داد جوابش رو بده ،عاشق دوتا بچه‌هامم میمیرم براشون اما از ته قلبم دلم پیش بچه بزرگمه،واقعا دارم نسبت به قبل براش کم میذارم ،چون وقت ندارم
مثلا میخواد مثل قبل بازی کنه اما چون بچه کوچیکم با صدای بازیش بیدار میشه دعواش میکنم،اونم هاج و واج نگام می‌کنه و یهو بغض می‌کنه ،لابد پیش خودش میگه من که کار بدی نکردم ،
واقعا دلم گرفته
امروز بچم دلش صبحانه ی بیشتری میخواست اما چون بچه کوچیکم گریه میکرد و ناهارمم دیر شده بود نتونستم براش لقمه بگیرم
کلا حالم گرفته ست
خودم خسته م همش
بیخوابی دارم
لبخند رو لبم محو شده