۸ پاسخ

عزیزم مقصر خودتی این چ سن از شیر گرفتنه آخه....من ۲۱ ماهگی پسرمو گرفتم ب روش تدریجی اصلا اذیت نشد خداروشکر

شما گذاشتی ی سنی ک بچه عاقل شده همه چی رو میفهمه با هیچی نمیشه گولش زد
بعدشم گاهی اوقات لازمه یکم رو احساسات مادرانه پا بذاری نمیشه ک تا گریه کرد باز جا بزنی
همه بچه ها اذیت میشن و اذیت میکنن تو ترک شیر یکی کمتر یکی بیشتر ی هفته صبر میکردی بد قلقی و گریه اش رو تحمل میکردی....

عزیزم،میدونم خیلی ناراحتی واسترس داری، ولی یه شب قاطعانه تصمیم بگیرواراده کن حتما موفق میشی ،بچه هازودفراموش میکنند،دوقلوهای من هم شیرخشکی بودن وشیشه رورهانمیکردن،تازه اکرشب یکیشون برای شیربیدارمیشد اون یکی هم بیدارمیشدودوتایی بغل میخواستندوباباشون هم شیفت شب بود من تنها بودم ولی به گریه هاشون توجه نکردم فقط بخاطر سلامتی خودشون، دوروز پدرم دراومدتاشیرمیگفتن سرشونروبایک چیز دیگه گرم میکردن،اسباب بازی خوراکی‌های جدید که دوست داره بگیر وشیرت روهم تلخک بزن واخوراکیهاروجایگزین کن بده انقدربخوره که سیرباشه وشب بهونه نگیره،اگربامادرت یاخواهرت باکسی وابسته است لزاوناهم کمک بگیرتاسرش گرم باشه دوسه رو تحمل کنی تمومه،ازجیش هم حتما نگرفتی ،دیگه خیلی داره دیر میشه ،

مشکل اینه که کوتاه میای و بچه متوجه شده..
وقتی مثلا فاصله شیر دادن رو هر چهار ساعت کردی نباید زودتر بهش شیر بدی هر چقدر هم که بچه اصرار کنه.. و کم کم فاصله رو بیشتر کنی
بهترین روش هم همون تدریجی از شیر گرفتنه
شیر پاستوریزه هم بهش میدی؟

عزیزم قاطع بگو دیگ نباید شیر بخوری و بزرگ شدی،چون بزرگ و فهمیده شده چسب و رژ و این چیزا جواب نمیده عقلش میکشه ک الکیه
بزار گریه کنه،بزار بهونه بیاره تحمل کن و همدردی مثلا وقتی گفت شیر و بهونه اورد بگو مامان منم عین تو ناراحتم ولی دیگ نمیتونی شیر بخوری،سریع سرشو گرم کن با چیزی
هرچیزی بزرگتر بشه ترکش براش سخت تر میشه
فقط اراده کن و کم نیار و صبور باش

غذا خوردنش خوابش وزنش قدش همه چی اوکی هست ولی دیگه هم خودم طاقتم تموم شده هم خودش اذیت میشه مثلا تو جم خجالت میکشه شیر بخاد میاد گیر میده میگه پاشو بریم اتاق یا یه جای که کسی نباشه من یه ذره بخورم زود میاییم😓هیچ وقت نمیتونم راحت تو جم بشینم

درسته منم مامانم گفت چند روز بیا کمکت میکنیم سرگرم شه ولی برگشتیم خونه باز مث قبل شد 😒نمیخام ازش تعریف کنم هااا ولی دخترم از لحاظ هوشی تو سطح بالایی یه بار دیگه از شدت سختی رفتم یه خورده تلخش کردم گفت پاشو اینو تمیز بشور من بتونم بخورم اینجوری که خیلی تلخه این چیه زدی به سینه ت 😫گفتم شیرم خراب شده دکتر گفته نباید بخوری انقد گریه کرد گفت همین الان ببر بشور ببینم درست میشه یا نه

من دوقلو هام به شدت وابسته بودن یعنی دیگه حالم بهم می خورد گریه می کردم شبها هم تا صبح درگیر شیر خوردنشون بودم ولی یکدفعه گرفتم چند روز سختی داشت ولی تحمل کردم باید صبرت و زیاد کنی اصلا به گریه هاش توجه نکنی

ببین من دخترم خیلی وابسته بود شدید جوری ک هروقت حوصلش سر میرفت باز میگفت ممه،، خودمم خیلی شده بودم.. دیگه اومدم خونه مامانم ک دور دخترم شلوغ باشه و کم بیاد پیشم،، دیگه یکمی روی سینم قرمز رنگ کردم و هی میومد پیشم میگفتم زخم شده و درد میکنه،، چند باری هی اومد دیگه نشونش میدادم میرفت.. ولی کلا خانوادم سرگرمش میکردن ک کمتر بیاد پیشم،، الهی شکر کم کم از شیر گرفتمش.. البته ب خودمم خیلی سخت گذشتاا

سوال های مرتبط