💕💕

- من، شرایط زندگی و خانوادگی من، فرزندم، توانایی هام و نگرشم با بقیه آدم ها فرق میکنه. فرزند من هم با بچه های دیگه فرق میکنه. غذا خوردن و حرف زدن و خوابیدن و بازی کردنش هم مثل بچه های دیگه نیست.

- ظاهر من ممکنه با بقیه مادرها متفاوت باشه. ممکنه شلخته باشم و یا زیاد به خودم برسم. ممکنه چاق یا لاغر باشم. ممکنه غمگین یا خوشحال به نظر برسم.

- اینکه چطور فرزندم رو تربیت میکنم چیزیه که مربوط به من میشه. حتما سعی میکنم آگاهیم رو در مورد فرزندپروری بالا ببرم اما نصیحت های بقیه در مورد نحوه مادری کردن اصلا منو خوشحال نمیکنه.

- اینو میدونم که مادری کردن یک مسابقه نیست که توی اون مشخص بشه کی فرزند باهوش تری داره، خونه تمیزتری داره، غذاهای سالمتری درست میکنه یا لباس های بهتری میپوشه...
مادر شدن یک مسیره که قراره من با فرزندم طی کنم و توی این مسیر کلی تجربه جدید کسب کنم و خیلی چیزها رو یاد بگیرم.

@BehtarinMadareDonya
گروه دردودل مادرانه ❤️👇
https://t.me/+IoPmkEdM1zIwYjg0

۴ پاسخ

واقعا کاش میشد هیشکی نظری در این موارد نمیداد 😔😔😔

بله کامل درسته 👏👏👏👏

عالیییی بود

گروه توی چه برنامه ای هست؟

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
دوستای عزیز سلام خوبین؟خسته نباشید از همه مسئولیت هایی که دارین
بیشتراز یک ماه از آخرین باری که درمورد افسردگی م اینجا گفتم گذشته توی این مدت روزهای سخت وتلخی رو گذروندم،با تمامووجودم با افسردگی م جنگیدم یه مدت بهترشده یودم ولی به صورت یویویی حال بدم کم و زیادمیشه،ازهمه شمایی که برام کامنت میذاشتین ممنونم با اینکه دکترغددگفته بوددارونخورولی چندتایی آرامبخش خوردم جرات نکردم برم پیش روانپزشک که داروبگیزم اینجورکه پیداست یکی با این وصع من بایدداروی زیادی بخوره وامکان داره گیج و خوابالوبشه که خب اگه اینطوربشه کسی نیست که از بچه هام مراقبت کنه شوهرمم که زخم زبوناش بیشتر از این میشه،تازمانی که خودمومشغول میکنم تقریبا اوکی هستم وگرنه انگاریکی مدام توی سرم حرف میزنه،چرا دومی رو آوردی،تومادربی لیاقتی هستی چرا دومی رو کمتردوست داری،تواز عهده نگهداری اینا برنمیای.تو یه بی مغزعوضی هستی همه ازت فراری ان، بچه هارو افسرده کردی،توی زندگی ت هیچی نشدی،کسی دوستت نداره،بچه ت حتی تورو برای شیرخوردن نخواست واین فکرا ولم نمیکنه،دل ودماغ خرید ندارم دوست ندارم خودمو توی آینه نگاه کنم بیشترشبا باگریه میخوابم مگه اینکه گوشی دستم بگیرم اینستاگردی کنم تا خوابم ببره،به شدت فراموشکارشدم،خیلی سعی میکمم به خونه زندگی م برسم، مثه قدیما منظم غذامیپزم و دم به دقیقه قربون صدقه بچه هامیرم اما احساس میکنم نمیتونم بچه هارو نگه دارم از تنهاموندن باهاشون وحشت دارم میگم اگه یکی شون گریه کنه من چیکارکنم،دوست ندارم برم جایی مخصوصا جمع خانوادگی ادامه درکامنت