قربون شکلت افسرده شدی..باید دارو بخوری و از دیگران کمک بگیری بچه هاتو ی کمی نگه دارن تا استراحت کنی
پسر بزرگت رو حتما بذار مهد، برای خودت روتین داشته باشه، حداقل نیم ساعت از روز رو به یک کاری که علاقه داری اختصاص بده، (کتاب، گل و گیاه، ورزش، هنر یاهرچیزی)
من الان پسرم نزدیک پنج ماهشن هنوز گرفتارش هستم کلی دکتر رفتم فایده نداشت خودت ب خود گریه میکنم غذا نمیتونم بخورم حالم حال خودم نیست همه اش با شوهرم دعوا دارم الکی
الهی قربونت برم کاملا حق داری من یه بار با مشاور حرف زدم و اینکه یه مدت آرامبخش میخوردم اما دکتر گفت وقتی قطع کنی خیلی پرخاشگر و مضطرب میشی که همینم شد.میدیدم که رفتار پسر بزرگم چقدر عوض شده میدیدم که نمیتونم براش وقت بذارم یا یه سریا از جمله پدر خودم کلا توجه و علاقش رفت سمت دومی یا مامانم با اینکه عاشق پسرمه اما بخاطر دومی بارها سر پسرم داد زده یا دعواش کرده.به خودم اومدم گفتم دیوونه کسی کمکت نمیکنه کسی دل نمیسوزونه،ببین همش گریه میکردم شوهرم اینقدر کلافه شده بود اما الان با همه ناراحتی های که تو ذهنم دارم اما خودمو سرپا نگه میدارم مثلا امروز خیلی مریض بودم خودم بچه ها رو سپردم شوهرم ساعت ۷ صبح رفتم دکتر هرچی گفت وایسا بیام گفتم من از پس خودم برمیام.یا شب رفتیم مهمونی پسرم خیلی شیطنت کرد اما به هیچ وجه مثل قبل که عصبی بودم دعواش نکردم بلکه زودتر اومدم که کسی هم بهش حرف نزنه تو خونه حسابی باهاش وقت گذروندم و خوابید.منم نتونستم بهش شیر بدم در اصل نتونستم به هیچکدومشون شیر بدم سر اولی خیلی حرف شنیدم اما مزیت هاشو دیدم که یه وقتایی میتونم پیش کسی بذارم.یا مثلا من تو بارداری و زایمانم چندین روز بیمارستان بودم اصلا نتونستم واسه پسرم وقت بذارم.الان اینقدر ریخت و پاش میکنه ولی میخوام لذت ببرم از این روزام.منم بارها با افسردگی جنگیدم و فقط و فقط خودم به خودم کمک کردم
تو دختر خیلی خیلی مهربونی هستی.اینو منی که تا حالا ندیدمت کاملا میتونم از این فاصله حس کنم.مهربونی بیش از حدش به خودن آسیب میزنه درنورد خودت هم مهربون باش بچه بزرگ میشه میره پی زندگیش ا۱لا یادش نمی مونه که شیرخشک خورده یا شیرمادر. اصلا یادش نمیمونه کا مادر دلتنگش بوده یا نه.مهم اینه که تو محبت میکنی بهشون.دوسش داری ولی عذاب وجدان نمیذاره اینو بپذیری.نکن عزیزم.با خودت نکن اینجوری.
عزیزم.بارها ازت خواستم اینبار محکم و با اطمینان بیشتری بهت میگم خودت دوست داشته باش.کمی،خود خواه باش.خودتو تحویل بگیر.بعدش همه جیز درست میشه.ادمی که خودشو دوست داشته باشه بقیه رم میتونه دوست داشته باشه.
عزیزم افسردگی گرفتی سعی کن درمانش کنی چون این حال بدت مستقیما روی بچه ها ، همسر و زندگیت تاثیر میزاره. من خودم بعد زایمان اولم تا حدودی افسردگی گرفتم ولی متاسفانه بهش توجهی نکردم و خود به خود بعد یه مدت بهتر شد ولی کامل درمان نشد بعد که دخترمو حامله شدم دوباره افسردگیم با شدت بیشتری برگشت و همش میگم برا بچه دوم خیلی زود بود هنوز رادین کامل مستقل نشده به من نیاز داره و من نمیتونم مثل قبل براش وقت بزارم از طرفی برا دخترمم نمیتونم صد درصد خودمو بزارم و عذاب وجدان می گیرم ولی بازم خیلی خودمو سرگرم میکنم تا به این چیزا فکر نکنم، آشپزی میکنم، کیک درست میکنم، آهنگای شاد گوش میکنم و گاهی وقتا در حد یکی دو ساعت بچه ها رو میزارم پیش مامانم و میرم بیرون. این کارا باعث شدن یه کم حالم بهتر بشه
سها رشیدی رو تو اینستا فالو کن اونم دوتا بچه دقیقا تو مایه های شما داره اونم میگه خسته کننده س اما با روتین و نظم زندگیشو پیش میبره قطعا ازش بیشتر یاد میگیری منم اونو میبینم انگیزه میگیرم،منم افسرده م مدام گریه میکنم و حالم بده
خواهرم افسردگی گرفتی دیگه بزرگه روبزارمهد کوچیکه رو خوابوندی استراحت کن آهنگ بزار برقص ورزش کن یه فیلم طنز نگاه کن یه سریال خوب بزار نقاشی بکش لاک بزن لباس بخر زنگ بزن با کسی که دوسش داری حرف بزن یا یه مشاور کوچیکه روبزار کالسکه هرروز بروهواخوری
(چون راومهرخیلی بهم میچسبه وواقعا از نگاه های بقیه به بچه م وخودم خجالت میکشم)،متاسفانه خونه پدرم هم دوست ندارم برم چون مثلا یه روز اونجا هستپ حداقل سه چهارباربه الفاظ مختلف میگن چرا دومی رو آوردی،ولی یه چیزی خیلی اذیتم میکنه اونم اینه که حس میکنم بچه کوچیکمو کمتر از بزرگه دوست دارم😔دلم براش تنگ نمیشه حتی اگه یه روز نبینمش😔از یه طرف شبا گریه میکنم چراشیرمنو نمیخوره از اون طرف یه احساس خیلی بدی دارم هی میگم من این بچه رو نمیخوام😔هی میگم من که نمیتونستم مراقبش باشم چرا اصلا برای بارداری اقدام کردم،از اون طرف غصه میخورم چرااینقدهدوزنش پایینه میگم اگه من شیرمیدادم این طوری نمیشد
دوست دارم😔دلم براش تنگ نمیشه حتی اگه یه روز نبینمش😔از یه طرف شبا گریه میکنم چراشیرمنو نمیخوره از اون طرف یه احساس خیلی بدی دارم هی میگم من این بچه رو نمیخوام😔هی میگم من که نمیتونستم مراقبش باشم چرا اصلا برای بارداری اقدام کردم،از اون طرف غصه میخورم چرااینقدهدوزنش پایینه میگم اگه من شیرمیدادم این طوری نمیشد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.