عزیزم قدیما همه کمک هم بودن نزدیک هم بودن واسه هم دلسوز بودن..من الان شیر به شیر دارم مادرم نمیتونه بیاد کمکم پدرم قند داره.مادرشوهر یه ور خواهر شوهر پی عشق و کیف خودش خواهرم شهر دیگه شوهرم صبح تا شب سرکار..قبلنا همسایه ها مثل خواهر بودن الان همدیگه رو ببینن نمیشناسن سلام نمیکنن بهم..فرق قبلن با الان اینه..من که قشنگ جون دارم میدم با دوتا بچه.زندگی من خلاصه میشه تو دو ساعت خوابی که بچه ها برن و من واسه خودم باشم
قدیما هرکی بچه دار میشد مادر و مادرشوهر و چندتا خواهر و خواهرشوهر و فامیل و همسایه همیشه دور و برش بودن الان مادر و مادرشوهر هم به سختی میان کمک آدم تازه با این وجود زنهای قدیم اکثرن خیلی زود شکسته میشدن به خاطر فشارهای بچهداری و زندگی های سخت
سبک زندگیا فرق داشت.زندگیا جمعی بود مادرا انقد خسته نمیشدن.حتیدر و همسایه هم گمک میکردن
خونه ها حیاط دار بود بچه بزرگه میرفت تو حیاط مادر بزرگ و خاله و عمه همه همسایه بودن تو کوچه همه فامیل بودن
وقتی تولد بشه کمکی هم داری؟؟
فقط میتونم باهات همدردی کنم خواهر
چند هفته ایی شما
بستگی به بدن وژن داره من بارداری دومم باوجود بچه ی کوچیک عالی بود اما مامانم میگفت علکی بگو دردداری تا اطرافیان چشم نزنن ...چون واقعا نه دردی نه خستگی ...کلا ژنیتیکه
خداییش سختهههه من ک امروز هلاکمممم فقط پادرد شدید گرفتم انقد دنبالش فرار کردم
اولا خدا قوت دوما قدیما همه چیشون اورجینال بود توانشون چندین برابر ما بود فدات شم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.