۷ پاسخ

مگه زن دوم؟

انشالله خدا شفاش بده 🙏🙏

آخی ایشالا به حرمت این روز عزیز خداشفا بده بندخدارو🤲🏻🤲🏻🤲🏻

ببرید دکترای تهران مادزشوهرمن یه توده ی بدخیم تو معدش بود اونوقت جدااز این بیماری زمینه ای هم داشت....دکترهای تهران نجاتش دادن...نصف معده رو بخاطر توده برداشتن.....الانم حالش خیلی خوبه

اصلا نگران نباشید منتظر جواب آزمایشش باشید.فقط به خودشون چیزی نگید

ان شاالله آقا امام جواد شفاش بده دقیقا درکت میکنم منم پدرشوهرم پارسال معده درد داشت همش فکر میکردم دورازجون سرطانه من شب تا صبح براش اشک میریختم چون خیلی مارو دوست داره ولی مادرشوهرم اصلا احساس نداره

سلام پدرمن هم سرطان معده داشت فقط نبایدخودشون بفهمن تاروحیه شون ازدست نره وبقیه روحیه بدن من بابام معده ش روکلابرداشتن ولی الان خداروشکربهتره بدنیست بازم خداروشکرکه سایه شون روسرمه هنوزهم من واطرافیان بهشون نگفتی قضیه چی بودتااتاق عمل وسی سی یورفتن شایدخودشون بفهمن ولی ماهیچکدوم نگفتیم بهشون توکلت به خداخوب میشن ماهم توکل کردیم که همیشه خوب باشه

عزیزم امروز میرم حرم امام رضا براش دعامیکنم❤️

سوال های مرتبط

مامان 😍 eşgim مامان 😍 eşgim ۵ سالگی
سلام خانما ه موضوعی می‌خوام براتون تعریف کنم ببینید حق با کیه اگه واقعاً حق با من نیست دوباره برم و دلجویی کنم اوایل مهر یعنی حدوداً ۳ مهر اینا من و پسرم رفتیم مدرسه جدید چون پسرم نمی‌موند منم می‌نشستم پشت کلاس داخل کلاسشون یه پسری بود که خیلی خیلی شلوغ و بی‌تربیت بود عنی یه چیزی میگم و شما یه چیزی می‌شنوی بیچاره معلم از دستش به ستوه اومده بود بعد چون پسر من تازه رفته بود من به معلم می‌گفتم اینو با یکی دوست بکن که جذب کلاس بشه معلم پیش هر کسی که می‌برد پسر من بشینه اون پسره می‌رفت تو گوش اونی که پیش پسرم نشسته می‌گفت اگه با هاکان دوست بشی دیگه من با تو دوست نمی‌شم و کم کم دیگه اجازه نداد هیچکس با پسر من دوست بشه و پسر منم گریه می‌کرد که این اجازه نمیده من با کسی دوست بشم من رفتم با مهربانی بهش گفتم این کارا رو نکن بزار با هم دوست باشیم براش خوراکی بردم و گفتم ببین اینو هاکان برای تو آورده تا با هم دوست بشین پسره اونقدر بی‌تربیت بود که برگشت به من گفت من احتیاجی به خوراکی شما ندارم کلاً الکی با پسر من لج افتاده بود زم من به آرامی خوراکی رو براش باز کردم و گفتم حالا اینو بخور حالت جا بیاد بعد پسر من که می‌خواست نقاشی بکنه می‌رفت تمام مداد رنگی‌هاشو دونه دونه پرتاب می‌کرد علم از هر طرف کلاس مداد رنگی‌ها رو جمع می‌کرد و می‌آورد ادامه توکامنت