سوال های مرتبط

مامان مسافرکچولوبهشت مامان مسافرکچولوبهشت ۲ سالگی
پارسال دقیقا ساعت ۶،۳۵ دقیقه صبح بود که پاشدم داروشو بهت بدم نگاه کردم دیدم مثل فرشته ها خوابه😭😭😭😭😭
گفتم بزار اول بیدارش کنم می‌ترسه بچه ام گناه داره
دستمو آروم کشیدم رو صورتش گفتم محمدم محمد جانم دیدم بیدار نمیشه😭😭😭😭
هول شوم بغلش کردم تکونش دادم محمدطاها محمد مامان 😭😭😭😭😭😭😭
فقط جیغ میکشیدم که به دادم برسین بچمو بغل کردم و پای پیاده میدویدم 😭😭😭😭😭😭😭
تو بیمارستان دختر چشمای محمدم نگاه کردم معاینه بعدم منو بیرون کردن😭😭😭😭😭😭
من صدای سی پی آر رو می‌شنیدم الهی بمیرم مامان مگه قفسه سینه تو تحمل این دستگاه رو داست اخه😭😭😭😭😭
مات و مبهوت دورو برم نگاه میکردم میگفتم چیزی نیست الان میگه بیا تو بهش شیر بده گشنشه بیا تو داروشو بده نهایت خبر مرگت میگه بیا برو بستری کن 😭😭😭😭
در اتاق باز شد خانومه وایساد جلو در یه نگاه به من کرد از نگاهش میشد فهمید چیشده😭😭😭😭😭😭
گفتم خداکنه اون چیزی که تو چشاته رو نخوای بهم بگی سرشو انداخت پایین و دنیا رو سرم خراب شد😭😭😭😭😭😭😭😭
اهل جیغ زدن نیستم کفر گفتن نیستم ناشکری کردن نیستم زنه رو زدم کنار رفتم دیدم وسط اون تخت به اون بزرگی یه فرشته کوچولو عین یه تیکه ماه خوابیده😭😭😭😭😭😭😭😭
لبامو گذاشتم رو صورتش یخ یخ بود مث دیونه ها پتو رو کشیدم رو بچه ام گفتم سرده هوا یخ کرده 😭😭😭😭😭😭😭😭
کفشامو در آوردم پایین تخت رفتم سجده گفتم خدایا نمیدونم تاوان کدوم گناهم بود اما صاحب اصلیش تو بودی من چکارم😭😭😭😭😭
فقط کمکم کن کمکم کن زبونم به ناشکری و کفر باز نشه😭😭😭😭😭
همه فکر میکردن من قراره بیمارستان بزارم رو سرم ولی من فقط میخواستم بغلش کنم همین 😭😭😭😭😭😭😭
مامان 🌺nila🌺 مامان 🌺nila🌺 ۲ سالگی
سلام مامانا ماهم پیوستیم به بقیه مامانای اینجا که بچهاشو از پوشک گرفتن. ایشالا قسمت همه بشه. یه کوچولو توضیح میدیم شاید بپرسین چطوری نیلا رو ازپوشک گرفتم.
روزای اول هرنیم ساعت میبردم جیش میکرد ولی به روز میومد دسشویی رفتم براش برچسپ خریدم تا جیش داشتن میبردم یکی میچسپوند داخل دسشویی خیلی خوشش میمومدبعد یه تشتم پراب مردم عروسکاشو انداختم داخلش تا بازی کنه. بهش میگفتم نگاه کن اغا گاو جیش میکنه حالا نوبت تو هست .خلاصه ۶.۵ روز اولی همش نیم ساعت میبردم راحت جیش میکرد. خطا هم داشت چون روزای اول کنترل ندارن که خودشونو نگهدارن. روزدهم دیگه کمتر تو شلوارش جیش میکرد هر یکساعت میبردم چون میتونست خودشو نگهداره .کنترل مثانش دستش اومده بود .خیلی ذوق میکردم. هروقت جیش میکرد تو شلوارش دعواش نمیکردم میگفتم خونه جیش و پی پیا تو دسشوییی نباید تو خونه جیش کنی .تا شد روز ۱۳.۱۴ که خودش دیگه یاد گرفت بار اولی که گفت مامان جیش دارم ینی مردم براش 😆😂 .مامانا از پوشک گرفتن خیلی حوصله میخاد و بجه رو باید مدام تشویق کنی. سوالی داشتین بپرسین🥰🥰
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۲ سالگی
مامان گلشید مامان گلشید ۲ سالگی
داستانهای گلشید و آمنه، پارت اول🧏‍♀️👩
غروب رفتیم پارک، خوراکیاشو خورد، حسابی بازی کرد و برگشتیم خونه
اندکی شام خورد و شروع کرد به ریخت و پاش😝
اول صندلیشو وسط پذیرایی گذاشت بعدش نوبت چرخ بازی شد بعد همه ی کش موها رو ریخت وسط، دید ااااااا همین؟؟ هرچی پد آرایشی بود ریخت وسط .. بعد دید حال نمیده همه ی حیووناتشو ریخت وسط دید نه بابا اینم حال نمیده😐 هرچی عروسک بود آورد، چندتا روی مبل بقیه وسط پذیرایی 😖
بعدش رفت لباس نوهاشو آورد و گفت چنده؟؟ گفتم ۵۰ تومن، گفتش بَفَرمایید 🙄 یعنی حالا از من لباس خریده، کارت کشید و رفت، رمز کارتشم ۲ و ۳ هستش😅
خلاصه اینکه دید اصلا نمی چسبه بهش کتاب و مداد رنگیها رو ریخت وسط، هر طرف خونه یه چی ریخته بود🥺 همسر هم روی مبل خوابش برده بود، اومد گفت پوفک، بعدش بستنی، بعدش آدامس و در آخر شیرکائو
دیگه داشت کفرم بالا میومد که گفت آب میخوام براش آب آوردم گفت سیب میخوام بهش سیب دادم که دوباره شیرکائو یادش افتاد و رو زمین خوابید و خودشو میزد زمین😫 بعدش گفت آمنه شونه کنم موهاش😭 گفتم بفرما، موهای منم شونه کرد گفت آمنه آرایش تنم؟؟ گفتم بکن آرایشمم کرد، گفتم بخوابیم یهو زد زیر گریه که نخوابیم بازی کنیم 🤐
زبانم قاصره بخدا، چقد من صبورم آخه 😩 خلاصه اینکه بعد آروم شدنش
مثه یه فرشته کوچولوی قشنگ و دلبر خوابش برد 🥰 فردا صبح هم ساعت ۷.۳۰ پا میشه 😕 و منی که سرکار میرم و آرزوی خواب دارم 🥴
خلاصه خواسم بگم مامانای گل مثل آمنه صبور باشیدددددد 🫠
مامان آقا حسام مامان آقا حسام ۲ سالگی
سینمایی بابا سیبیلو رو کیا دیدن ؟؟
من دانلود کردم برای خودمون از سر کجدی بودنش بعد دیدم کلا داستانش یجورایی بچگونه اس و خودش هم زده ویژه کودکان
ولی خب یه سری چیزا داره اصلا مناسب سن بچه ها نیس
مثلا یه تیکه بهاره رهنما میگه یالا بیا وگرنه خودم میفهمم که با کدوم یکی از دخترای بوتیک ریختی رو هم 😐🤦🏻‍♀️
یا یجای دیگه برای اینکه بفهمه این بچه همون شوهرشه میگه یه نشونی نشونم بده پسره هم مثلا شروع میکنه به در آووردن لباسش خب اون نویستده احمق یا کارگردان احمقتر که میتونسته تغییرات بده نشونی رو پشت گوشی رو دستی پایی جایی که بشه نشون داد
حالا برای بجه سوال نمیشه این الان ؟؟😐
با این همه بازم نوشتن ویژه کودکان 🙄
اونشبی هانی نصفه شب بیدار شد ما هم بعد کار تو اتاق خوابنون برده بود در هم قفل بود فرداییش هانی پرسید چرا منو تنها گذاشتین تو اتاق خوابیدین
گفتم گاهی وقتا مامان باباها از دست بچه هاشون فرار میکنن میرن تنها میخوابن
خب چی میگفتم بهش 😐🤦🏻‍♀️🤣