داستانهای گلشید و آمنه، پارت اول🧏‍♀️👩
غروب رفتیم پارک، خوراکیاشو خورد، حسابی بازی کرد و برگشتیم خونه
اندکی شام خورد و شروع کرد به ریخت و پاش😝
اول صندلیشو وسط پذیرایی گذاشت بعدش نوبت چرخ بازی شد بعد همه ی کش موها رو ریخت وسط، دید ااااااا همین؟؟ هرچی پد آرایشی بود ریخت وسط .. بعد دید حال نمیده همه ی حیووناتشو ریخت وسط دید نه بابا اینم حال نمیده😐 هرچی عروسک بود آورد، چندتا روی مبل بقیه وسط پذیرایی 😖
بعدش رفت لباس نوهاشو آورد و گفت چنده؟؟ گفتم ۵۰ تومن، گفتش بَفَرمایید 🙄 یعنی حالا از من لباس خریده، کارت کشید و رفت، رمز کارتشم ۲ و ۳ هستش😅
خلاصه اینکه دید اصلا نمی چسبه بهش کتاب و مداد رنگیها رو ریخت وسط، هر طرف خونه یه چی ریخته بود🥺 همسر هم روی مبل خوابش برده بود، اومد گفت پوفک، بعدش بستنی، بعدش آدامس و در آخر شیرکائو
دیگه داشت کفرم بالا میومد که گفت آب میخوام براش آب آوردم گفت سیب میخوام بهش سیب دادم که دوباره شیرکائو یادش افتاد و رو زمین خوابید و خودشو میزد زمین😫 بعدش گفت آمنه شونه کنم موهاش😭 گفتم بفرما، موهای منم شونه کرد گفت آمنه آرایش تنم؟؟ گفتم بکن آرایشمم کرد، گفتم بخوابیم یهو زد زیر گریه که نخوابیم بازی کنیم 🤐
زبانم قاصره بخدا، چقد من صبورم آخه 😩 خلاصه اینکه بعد آروم شدنش
مثه یه فرشته کوچولوی قشنگ و دلبر خوابش برد 🥰 فردا صبح هم ساعت ۷.۳۰ پا میشه 😕 و منی که سرکار میرم و آرزوی خواب دارم 🥴
خلاصه خواسم بگم مامانای گل مثل آمنه صبور باشیدددددد 🫠

تصویر
۶ پاسخ

😂😂😂خداقوت عزیزم
بقول شوهرم همش میگه خدایی شما مامانا چه صبری دارین😂😂من میگم هرچقدر میخاد بریزه بپاشه ولی نق نزنه و گریه نکنه😂موقع گریش دیگه میزنم ب سیم اخر😆😆
تنشون سالم باشه همیشه انشاالله

دقیقا میفهمم منم شباقبل خواب حتما باید تمیز کنم وگرنه تافرداظهرک میام خونه میترکه

واقعااا ایوالاا دارن مامان هایی که شاغلن من که تو خونه ام شب که میشه میوفتم انگار کوه کندم باتریم تموم شدس
دختر منم از صبح که بیدار میشه شروع میکنه گیره هاشو اسباب بازی دکوری ها کشو های اشپزخونه همه رو میریزه بیرون یه بازار شامی خونمون همش دارم جمع میکنم ولی اصلا حساسیت به خرج نمیدم نمیگم دست نزن نریز بچس توی اپارتمان این کارو نکنه چی کار کنه

کارتون چی هست آمنه جان

بچه رو کی نگه میداره

شغلتون چیه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان هاکان مامان هاکان ۲ سالگی
طبق تاپیک قبل...پسرم از دیروز سرفه میکرد گه گداری.امروز ساعت ۱ ظهر به بعد تب کرد. خونه مامانم بودم. شیاف پیشم بود.براش گذاشتن و پاشویه کردم. تبش نیومد پایین و من بازم براش پاشویه کردم که ساعت ۳ شد دیگه تبش کمی اومد پایین ولی دیگه ۴ شد دوباره تب رفت بالا. بابام گفت ببریم دکتر( من منتظر شوهر بودم بیام بریم دکتر ولی خب دیر کرد) مامانمم دید دیر شد بچه تب داره به بابام گفت برید باهم. خلاصه رفتیم . مطب هیچ کس نبود از در اومده رفتیم داخل. شرح حال دادم دکتر گفت سرم مینویسم بزنه تب میاد پایین.معاینه کرد گفت ریش عفونت داره و کمی لوزه هاش بزرگه.....خلاصه دارو گرفتیم با سرم... این پرستاره ۳ جا پسرمو سوراخ کرد نتونست سرم بزنه. بابام رفت سراغ دکتر که بیا سرم بچه رو بزنه یا به هر حال دکتری دیگه تبشو بیار پایین. تبش رفت رو ۴۰. خلاصه دکتر به حرف بابام توجه نکرد. بابام یک ربع دم در اتاق دکتر وایساد و دیگه صبرش لب ریز شد و گفت بیا تب بچه رو بیار پایین. دکتر یهو گفت مگه من آمپول زنم.... بابام عصبی شد و دکتر رو از جاش برداشت و از اتاق آورد بیرون... و گفت به چه درد میخوری وقت تب بچه رو نمیتونی بیاری پایین. منم اول به پرستار گفتم تگه نمیتونی رگ بگیری ببرم جای دیگه ولی انکار کرد که من استاد این کارم حتما سرمشو میزنم.......خلاصه دکتر با جر و بحث اومد رگ پسرمو نگرفت ی آمپول عضله زد و ی شیافم من براش گذاشتم... (دکتر گفت)بعدش گفت بزار تبش بیاد پایین بعدش سرم میزنم........ خلاصه تب بچه نیومد پایین و بابام هر لحظه عصبی تر میشد. آخرشم دید بابام عصبیه و تب بچه نمیاد پایین گذاشت از مطب رفت.....منم کمی داد و بیداد کردن که دکتر نیستی رفتی قائم شدی سوراخ موش و این حرفا....
بقیشو پایین میزارم
مامان سورنا مامان سورنا ۲ سالگی
سلام دوستان
میخوام از تجربه خودم برای از شیر گرفتن بهتون بگم که خب پیش نیازش اول اینه که حال روحی خودتون خوب و بالا نگه دارید
من اول سعی کردم پسرمو از اتاق خودمن ببرم تو اتاق خودش بخوابه آذر ماه سال پیش اینکار و مرذم زمانی که ۱۹ ماهه بود چند شب اول من پیشش خوابیدم از شبای بعد خوابش که میبرد میرفتم اتاق خودمون و هر وقت بیدار میشد میرفتم شیر میدادم و بر میگشتم
از اول اسفند ماه گذشته وعده های بعد از صبحانه تا زمان خواب ظهرشو قطع کردم و برای خواب ظهر شیر میخورد و اگه عصر هم شیر میخواست میدادم دو هفته که گذشت وعده های عصر تا خواب شب رو هم قطع کردم
و برای خواب ظهر و خواب شب و حین خواب شب شیر میدادم
تا اینکه از خواب شب ۳۱ ام فروردین بهش گفتم ممه رفته و دیگه اخ شده با ماژیک سیاه سر سینه هامو سیاه مردم و وقتی دید گفت اوف و اه اه و رفت رو تشکش دراز کشید من و پدرش کنارش دراز کشیدیم و هیچ حرف و حرکتی نکردیم وانمود کردیم خوابیدیم اونم یواش یواش بعد از بک ساعت خوابید بدون هیچ کمکی و شد شب اول
ساعتای پنج صبح بیدار شد و شیر میخواست کلی گریه کرد ولی تا سینمو دید گفت اوف و اه اه و دیگه نخواست و ازم پنکیک خواست درست کردم خورد و رفت بازی تا حدودای ساعت ده صبح تو بغلم خوابید تا دو ساعت بعدشم بیدار شد بازی مرد تا حدودای ساعت ۷ عصر تو ماشین بودیم خوابید تا ساعت ۹ شب که بیدار شد پلو خورد و خوابید تا صبح فقط یکبار بیدار شد برای شیر که بهش آب دادم و خوابید از فرداشم هر وقت شیر خواست نشونش دادم گفتم اه شده دیگه رفت پی مارش امروز سه روزه قطع شیر انجام شده
و کثمن فقط روز اول درد سینه داشتم که با مسکن اوکی شد
خواستم تجربمو بهتون انتقال بدم تا شما هم مثل من راحت این مرحله رو رد کنید
مامان سلین مامان سلین ۲ سالگی