پسرم از صبح رفت تو تراس هی گفت سو سو سرسره منظورش بود چون از تو تراس پارک مشخصه بردمش یک ساعت بازی کرد خاستم بیارمش خونه گفت نه دوباره ده دقیقه گذاشتم بازی کنه گفتم دگ بریم نشست کف پارک خودش انداخت زمین اصلا نمیشد بغلش کنم 😐با جیغ و گریه اومدیم خونه به نظرتون بازم ببرمش هرروز یا چند وقت نبرم

۱۴ پاسخ

دقیقا من همیشه این مشکلو دارم با خنده میریم پارک و عربده و گریه برمیگردیم اصلا یه وضعی. تو خونه گناه داره حوصلش سرمیره بیرون میبرم تازه پارکم نبرم مسیرو میدونه میگه اون وری نرو برو تو مسیر سمت پارک باز اونجا هم یه مصیبت دیگه خوب تو پارکم هر کار کنم نمیخواد برگرده. واقعا نمیدونم چیکار کنم

تنهایی سرسره اینا بازی میکنه یا مدام باید همراهیش کنی؟
منکه پارک میبرمش همش باید دنبالش باشم ب شدددت خستم میکنه نمیبرمش زیاد

ببر عزیزم بچست دیگه بهش خوش گذشته دلش نمی‌خواسته برگرده خونه ،منم پسرمو هر روز میبرم دم در یا پارک بازی میکنه با مکافات میارمش خونه به خودم میگم دیگه نمیبرمش بازم از دلم نمیاد

اگ زود ب زود ببریش دیگ عادی میشه براش منم پسرم اینطوری بود الان بهتر شده

چ ببری هرروز چ نبری همینه تا یک سال دیگه رو

هر روز ببرش اگ دیر ب دیر ببری بازم برای اومدن ب خونه همینکارو میکنه

برا من هم همین. میاییم میبرمش حموم خوابش میبره یادش میره

باید با یه پیشنهاد جذاب به بازیش پایان بده
مثلا ببین به کدوم خوراکی علاقمند هست
بگو بیا بریم بستنی بخوریم مثلا
یا فلان کارو بکنیم
باید اونقدری جذاب باشه که از پارک دست بکشه

پسرمنم همینه ابروتو میبره به هیچ صراطی مستقیم نیس

اشکال نداره هرروز ببرش
.من الان کارای خونه رو انجام میدم تا ساعت ۶ عصر دیگه میرم دم در خونه م میشینم تا ساعت ۱ شب که خوب خسته بشه.چون اصلااا علاقه به گوشی یا تلویزیون نداره اینجوری سرگرمش میکنم.اینم بگم چون روستا زندگی میکنیم جلو در خونم هم یه محوطه باز و بزرگ هستش دیگه ماشین و دوچرخشو و موتورشو میاره همونجا بازی میکنه.بخاطر این میگم ببرش اشکال نداره بهتره هم بیرون باشه تا داخل

منم البته‌پناه یک روز نبرم دیگ‌بهانه‌پارک میگیره البته

ن عزیزم هرروز ببرش تا عادی بشه

چقد خوب ک پارک نزدیکتونه.اگه به خونه مام نزدبک بود هرروز میبردمش.ولی خیلی دوره حتما باید با ماشین بریم نمیشه زود زود رفت

اگه نمیخوای ببینه از تو تراس و هرروز بهونه بگیره خوب یه چیزی مث بنر مانند وصل کن یا نمیدونم هرچی که میدونی

مقالات مرتبط

چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چطور با کودکان بازی کنیم
چطور با کودکان بازی کنیم؟
میزان بازی مورد نیاز کودکان
میزان بازی مورد نیاز کودکان در سنین مختلف
بازی های نمایشی برای کودکان
بازی های نمایشی برای کودکان

سوال های مرتبط

مامان تیام👼 مامان تیام👼 ۲ سالگی
سلام خونه قبلیمون نزدیکه پارک شهرمون بود اکثرا اوقات تیامو میبردم پارک یعنی با ماشینش می اومدیم تو کوچه دور بزنیم میرسیدم به پارک بود و بازی میکرد می اومدیم خونه اینجا اومدم هم راهم یکم دور شده باز میشه رفت و اینکه الان هوا سرده خیلی کم میبرم ولی یه اون دفعه بردم پارک موقع برگشت کلی هم بود گریه به زور آوردم هوا با اینکه سرد شده بود میگفت بمونم دیشب بردم شهر بازی باز گریه لج که اشکش در اومد بعد انگار هول میشد مثلا باید از این سمت سر سره بره ااز وسط میرفت قبلا اینجوری نبود شوهرم میگه باید بهش بیشتر یاد بدی حالا طبیعی یا نه
من میگم شاید تنهاست یا خیلی فعلا بیرون نمیره اینجوری بچه ها میبینه دیگه خیلی هول میشه راهکاری دارید ولی خودمون هستیم خوبه حرف گوش میده
و
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۲ سالگی
پسرم بردم گفتار درمانی چون هیچ کلمه نمیگه گفت باید هر هفته بیاد و اینکه گفت با اسباب بازی ها چقدر بازی می‌کنه گفتم در حد دو سه دقیقه باز ول می‌کنه گفت بچه باید بیست دقیقه بازی کن گفت همه اسباب بازی هاشو جمع کن هرروز ی چ بیار تا کم کم عادت کن بیشتر بازی کنه بعد نگفت کلمه باهاش کار کنم یان گفتم گفت فعلن این مرحله بهش یاد بده
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان مهرجانم👶🏻 مامان مهرجانم👶🏻 ۲ سالگی
مهرسام رو همسرم برد پارک یکم بازی کنه منم تو ماشین نشستم بازی بچه ها رو دیدم حرف زدنشون سادگیشون گریه ام گرفت
چقد دنیایه شیرینی دارن کاش منم بچه بودم با کوچکترین چیز میخندیدم 🥺
مامان آرتمیس مامان آرتمیس ۲ سالگی
خانوما دخترم هر سری که میبرم بشورمش گیر میده که تو حموم آب بازی کنه هواهم سرده میترسم مریض بشه میخوام نرمش انقد گریه میکنه اعصابم خورد میشه نمیتونم تحمل کنم دیگه میزارم تو لگن آبم باز میکنم بازی میکنه چیکار کنم چند روز بود یادش رفته بود دوباره از دیشب شروع کرد شب رفته الانم دوباره رفت
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۲ سالگی
میشه همه برایسلامتی پسرم همه با دلای پاکتون ی حمد بخونید .داره برای خودش اب بازی میکنه توی خونه دیدم تبش پایین نمیاد گفتم توی خونه گرمه بزارمش توی تشت اب بازی کنه .
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۲ سالگی
پسرم بردم گفتار درمانی راجب کاراش باری هاش پرسید اینا گفتم هیچ نمیگه بازی ی دقیق بازی می‌کنه ول می‌کنه همش دنبال من اگ من بازی کنم بازی می‌کنه اینا بعد گفت خب وقتت تموم شد برو باز هفته دیگ بیا بعد گفتم تمرین چی بچم هیچ نمیگه گفت اسباب بازی هاشو جمع کن هرروز یکی بیار باید بیست دقیقه بازی کنه دیگ گفت هفته دیگ بیا خب من ببرم یان آخه درباره کلمه هیچ نگفت
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان قلب مامان مامان قلب مامان ۲ سالگی
امروز از صبح منو پسرم بازی کردیم تو حیاط رفتیم سرما هم خورده بود ولی خب هم خودش بازی میکرد هم با من بازی کرد همین طور چشم انتظار بودیم باباش بیاد باباش که اومد چون عادت داره تا میاد لباسش عوض می‌کنه می‌ره تو حیاط که دستش اینا بشوره پسر منم که عاشق حیاط رفتنه گریه کرد اونم دوباره برذش بعدش گذاشتش داخل در روش بست گفت نمیزاره یکم بگیرش تا من بیام منم ناراحت شدم گفتم این همه چشم انتظار بودیم که بیای حالام که اومدی گریه ش انداختی باز خلاصه که با هربدبختی بود و گریه پسرم سر کرد تا من اومدم ناهار بیارم نشستیم ناهار بخوریم پسر من هی دست میکرد تو دیس ماهم داشتیم می‌کشیدیم که بخوریم یه دفعه گریه کرد و نااروم شد ،من بغلش کردم ارومش کردم رختخوابش آوردم کارتون گذاشتم که دراز بکشه دوباره تا نشستم پسرم اومد که شیر بده من رفتم شیر گرم کنم دوباره گریه و اینا تا شیر آوردم اومدم اولین قاشق بخورم دوباره گریه شیشه رو انداخت من رفتم شیشه رو بدم و اینا خیلی بهم فشار اومده بود حالا چرا؟چون تو این مدت که من این کارا میکردم آقا در حال خوردن بود من این همه گرسنه بودم صبر کردم که بیاد حالا که اومده صبرم نکرد من بیام سرسفره باهم شروع کنیم خلاصه دیگه منم ناهار نخوردم و نشستم کنار گفت بخور گفتم نمیخوام گفت این برنامه هرروز ماست که اینجوری نذاره ناهار بخوریم بعدشم خودش بخوابه نمیدونم تا کی ادامه داره
من فقط ریز ریز گریه میکردم اشکم میومد حالام ظرفا نشستم اومدم رو تخت
آخه یه مادر غیر از یه روی خوش و یکم درک شدن چی میخواد؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آيلي مامان آيلي ۲ سالگی
دخترم خودش خود به خود ديگه نذاشت پوشكش كنم ٢،٣ روز جيششو گفت الان جيششو نميگه ولى تا نبرم دستشويى نگه ميداره خودشو بيرون از خونه هم پوشكش ميكنم ولى جيش نميكنه توش كى ميتونم كلا پوشكش نكنم؟ ميترسم تو كوچه خيابون يه وقت ٢،٣ساعت بيرون باشيم جيش كنه تو شلوارش
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آروین مامان آروین ۲ سالگی
مامانا من یک مشکلی دارم با اروین
اروین خیلی بد شده
از خواب بیدار میشه آنقدر گریه میکنه که نمی‌دونم چی میخواد هر چی بگید میارم ولی نه بغلم میمونه نه هیچی فقط جیغ گریه
با ماشین می‌بریم بیرون ساکت تا پاشو می‌ذاره تو خونه شروع به جیغ بعدم میاد تمام صورت منو میگیره تمام صورتم زخم شده از دستش
نمی‌دونم مشکل از کجای منه که این جوری می‌کنه
یکی میگه چون از شیر گرفتی میگم خو خودش نخورد و هزاران بچه هستن دیگه شیر نمیخورن ولی نمی‌دونم چرا اینجوریه
یکی میگه تنهاس ولی با باباش می‌ره کارگاه خونه مادر شوهرم میبرم با بچه ها بازی کنه کارگاه هم با پسر کارگرمون بازی می‌کنه با مرغا با گوسفند ها سرگرم میشه ولی تو خونه
نزدیک خواب بعدظهرش که میشه آنقدر مقاومت می‌کنه تا بخوابه بعدم بیدار میشه فقط گریه گریه دیگه امروز نشستم خودمم گریه کردم 😔
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان طاها مامان طاها ۲ سالگی
اومدم خونه مامانم پسرم ر. اوردم تو حیاط گذاشتم به اختیار خودش
داره بازی میکنه
چقدر بچه های توی شهر زندگی میکنن گناه دارن همش تو خونه
زندانی وقتی میان بیرون نمیدونن چیکار کنن
شیطونه میگه یه ماه همینجا بمون تا حسابی پسرت بازی کنه
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فسقل مامان فسقل ۲ سالگی
مامانا کمک
پسرم دو سالشه دختر آبجیم ۹ ماهشه
پسرم روش حساس شده ولش کنی میخواد موهاش بکشه پرتش کنه
خونه مامانم بودیم
اومدیم خونه خودمون مشخصه رفتارش عصبیه اصلا گاز نمی‌گرفت الان گاز میگیره دندوناش به هم فشار می ۶
چکار کنم؟
محبت زیاد میکنیم
روانشناس آنلاین خوب می‌شناسید کمک بگیرم
دیگه تو فامیل بچه کوچکتر از خودش نداریم که ببینم با همه اینجوره یا فقط دختر آبجیم
در ضمن با بچه های بزرگتر از خودش خیلی خوبه بازی میکنن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان رادین مامان رادین ۲ سالگی
رادین بیشتر از یک هفته اس روزها بهش پستونک نمیدم شبها فقط میدم. روزهای اول بهانه گیری میکرد باهاش بازی میکردم آروم میشد. بعد کم کم بهتر شد یروزایی تا شب اصلا اسم پستونک نمیورد. امروز بعد از ظهر خیلی گفت ممی ممی یعنی پستونک بهش ندادم گذاشتم رو پام قصه گفتم خوابید وقتی بیدار شد با گریه و خلق تنگ کم کم بهتر شد بازی کردیم باز افتاد رو بهانه گیری کم کم از بهانه گیری تبدیل شد به گریه های شدید اینقدر گریه کرررررد با هیچی آروم نمیشد رفت تو اوج گریه سرشو تکون تکون میداد بعد رفت پشت هق هق و از حال رفت الانم خوابیده. من خیلی ترسیدم یعنی همش بخاطر پستونکه؟؟؟ آخه روزای قبل اصلا اینجوری نبود سرحال بود بازی میکرد بهانه گیری هاش در حد همیشه بود در کل بهانه گیر هست ولی امروز گریه هاش عجیب بود من خیلی ترسیدم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ایهان مامان ایهان ۲ سالگی
خانوما پسرم از روی تخت افتاد سرش خورد ب زمین ورم کرد سیاه شد بردمش اورژانس هیچ علایمی نداره ۲ساعت تو اورژانس بودم الان اومدم خونه پسرم تو ماشین خوابید خبلی میترسم دکتر گفت اگه بالا اورد بیارینش سربع🥲💔
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان تیام👼 مامان تیام👼 ۲ سالگی
سلام پیرو پیام قبلی خودم در مورد تیام خودم حس کردم از تنهایی یا کم رفتن بیرونه 😅 دیشب به شوهرم گفتم گفت تیام که اکثرا میره مگه بقیه همش میرن 😅
حالا زنگ زدم بهش علکی گفتم😂😂😂😂
زنگ زدم مشاوره داستان تعریف کرد گفت با کسی که هم سن و سال تیامه رفت و آمد دارید گفتم نه گفت خوب یه اشتباهه اینه باید سعی کنید تو دوستان مناسب کسایی که مثلا هم سن پسر شماست ترجیحا پسر هم باشه رفت و آمد کنید 😅😂 چون میگفت بچه دوستم دختره
بعد گفتم مشاوره گفت دختر با پسر فرق داره چون به شوهرم میگه فک میکنه من بلد نیستم 😅😂😂گفت اره درسته
بعد گفتم باید تایم بیشتر بچه ببرید بیرون و تایم بیشتری بذارید
بچه تو خونه تنهاست و همبازی نداره هیجانی برخورد میکنه نه اینکه تو میگی هول میشه نه😅😂😂😂
بعد در مورد دیشب هی میگفت باید بهش یاد میدادی
گفتم مشاوره گفت دیشب که بچه بردی تایم یک ساعت براش کم بوده چون نیاز ارضا نشده لج و گریه کرده شما باید یک ساعت دیگه هم زمان میذاشتنین 😅😂😂😂دیدم میگه اره واقعا عجله کردیم این مردا چرا ما میگیم قبول ندارن 😅😂😂😂حالا مشاوره خواستین در خدمتتونم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان اقا بنیامین🧸 مامان اقا بنیامین🧸 ۲ سالگی
قرار بود غروب بریم لباس بخرم برای بنیامین که ببریمش اتلیه اخر هفته تولدشه تاحالا نرفته اتلیه گفتم ببرمش چندتا عکس داشته باشه!!
از شانس گند من انقد قربتیه هرکیو میبینه میزنه زیر گریه
رفتیم تومغازه انقد گریه کرد اصلا نذاشت ببینم چیزی اندازش میشه یا نه!!
شروع کرد به گریه مگه تموم میشد همینجور عر میزد!
هی مهربونی کردم باهاش حرف زدم دیگه عصبانیم کرد دعولش کردم اومدیم خونه اتلیه هم نرفتم
ازاون موقعم اومدم نشستم تو اتاق درو قفل کردم کلی گریه کردم
چه روز مادری
اصلا مادر انقد بدبختی میکشه با این بچهای نکبت که پیر میشه
خدا بدونه چقد اذیت کردیم مامانامونو
من ک اصلا خوشحال نیستم کلی بغض دارم اصلاا حوصله هیچیو ندارم
والا هیچ فرقی با روزای دگ نداره هیچ مناسبتی!
مشاهده ۶ پاسخ دیگر