قرار بود غروب بریم لباس بخرم برای بنیامین که ببریمش اتلیه اخر هفته تولدشه تاحالا نرفته اتلیه گفتم ببرمش چندتا عکس داشته باشه!!
از شانس گند من انقد قربتیه هرکیو میبینه میزنه زیر گریه
رفتیم تومغازه انقد گریه کرد اصلا نذاشت ببینم چیزی اندازش میشه یا نه!!
شروع کرد به گریه مگه تموم میشد همینجور عر میزد!
هی مهربونی کردم باهاش حرف زدم دیگه عصبانیم کرد دعولش کردم اومدیم خونه اتلیه هم نرفتم
ازاون موقعم اومدم نشستم تو اتاق درو قفل کردم کلی گریه کردم
چه روز مادری
اصلا مادر انقد بدبختی میکشه با این بچهای نکبت که پیر میشه
خدا بدونه چقد اذیت کردیم مامانامونو
من ک اصلا خوشحال نیستم کلی بغض دارم اصلاا حوصله هیچیو ندارم
والا هیچ فرقی با روزای دگ نداره هیچ مناسبتی!

من پسرمو برا تولد یک سالگیش ۳روز پشت سرهم بردیم آتلیه تا می‌رسیدیم میزد زیر گریه آخرم موفق نشدیم ازش عکس بگیریم حالا امسال میخوام باز ببرمش خداکنه همکاری کنه بزاره ک عکس بگیریم ازش

لطفا درخواستم قبول بزن

چقد تو منی 💔💔💔

درخواست بهت دادمقبولس، کن

تا پارسال همکاری میکرد بردمش الان اصلا همکاری نمیکنه اذیت میکنه منم واسه راحتی خودش نبردمش
تو هم همینکارو کن اذیتش نکن الان دوست ندارن و همکاری نمیکنن

نگو اینجوری عزیرم. می دونم خسته ای. منم خسته می شم انقد غر می زنم از نق زدن خودمم خسته می شو. من هیچ وقت بخوام برم خرید بچه رو نمی برم. یه لباس که اندازه شه ببر سایز همون بخر. بعد ببرش اتلیه کودک. اونجا کلی وسیله هست خوذشون سرگرمشون می کنن. اگر به شما وابسته نیست موقع عکاسی جلو چشمش نباشین پرسنل اگه خوش اخلاق باشن کلی باهاش بازی می کنن و راحت عکاسی می کنن

نه نگو عزیزم بچه ها همینن
تو مادر خوبی هستی
بذار حالش خوب باشه اوکی باشه بعد ببر منم بعد گذاشتم یک روز که حالش اوکی بود بردمش
حالا یک هفته دورتر