دور از جون چقدر بعضی از زنا نفهمن رفتم سر کوچه یه دیقه خرید کنم این پسرم میدویید اینور و اونور و گزیه ک نریم خونه به زور بعلش کردم اومدم خریدارو گزاشتم خونه دلم سوخت گریه میکرد دوبازه بردم بیرون گفتم بزار یه دور بزنه رفت یه چوب پیدا کرد از زمین برداشت رفت تو یه پس کوچه من پشت سرش بودم ده دیقه تو اونجا بود هی گفتم بیا هی گوش نداد رفت در یه خونه رو زد سریع رفتم حلوی در معدرت خاهی کردم اوردمش بیرون همچین ک زنه درو بست شروف کرد حیغ و داد ک منظورش با من بود منم عصبی شدم پسرمو به زور بعل کردم ک بیارم بیرون اینم جیغ و گریه میکرد از پس کوچه آوردم بیرون با لج گزاشتمش زمین همچین ک گزاشتم زمین این خورد زمین خود پسرمو میگماااا دوبازه بلندش کردم گوشیمو دادم ک ساکت بشه دیدم یه زنه از اونور داد میزنه میگه بجه رو یواش بزار زمین خاستم یه چیزی بکم گفتم ولش کن اصن تعجب کردم انگار ک من مادر دشمن بچممم ک اون بیاد بگه اینجوری از اونورم اومدم بیردن نزدیک بود بیافته تو جوب ینی هزاااار باااار گفتم غلط کردم زدیم زیر بغل اوردمش خونه انقدرراعصابم بهم ریخته هااااا اصن نمیتونم از جام پاشم کلی کارهم دارم

۵ پاسخ

درکت میکنم. سعی کن یکم استراحت کنی تا حالت بهتر بشه به این فکرکن این اتفاقا واسه ما مامانایی که بچه کوچیک داریم طبیعیه🥲

تو فکرش نرو بچه ها همینن باید صبوری کرد
کارت به حرف کسیم نباشه مردم همیشه زر میزنن

ای داستان همسایه فضول

میفهمم

عجب روزی بوده ولشون کن اعصابتوخورد نکن عزیزم

سوال های مرتبط