۷ پاسخ

شیر قبل خواب گرفتنش سخت بود از چند روز قبل گفتم ممه دو سال شیر داده شبا، دیگه خسته است و باید استراحت کنه، چون خسته است دیگه خوشمزه نیست و تلخ میشه؛ نهایت در شبی که میخواستم ندم کمی صبر زرد زدم و به دخترم گفتم نخور تلخه فقط زبون بزن، زبون زد دید تلخه، گریه و ناراحتی طبیعیه فقط بغل کنید و دلداری بدین، شیر شب رو هم تا ۶ صبح میدادم دیگه نمیدادم، طی یک هفته از ۶ صبح رسیدم به ۲ صبح و در نهایت کلا ندادم. گریه و بی قراری طبیعیه، فقط بغل کنید… عذاب وجدان هم نداشته باشین چون به نفع خود بچه هم هست… من خیلی حال روحیم بد بود با اینکه همش بهم وصل بود اما میگفتم ایراد نداره و عذاب وجدان داشتم اذیت نشه… اما خدا رو شکر از وقتی شیرش قطع شد غذا خوردنش خیلی بهتر شد، دختر من هیچی نمیخورد نهایت یکی دو قاشق اما بعد قطع شیر خودش درخواست میوه و غذا میکنه.

عزیزم یسوال شبا ک چشمات پراز خواب چیکار میکردی ؟ من خیلی سعی میکنم تابش بدم گاهی وقتا چنان خوابم میاد ک خداشاهده میخوام بهش آب بدم اینگار یکی هولم میده میخوام بیافتم زمین نمیدونم پیکار کنم دخترمنم شبا خیلی بیدار میشه اخه ساعت ۳نصف شد ک اوج خواب سختمه

کاردرستی میکنی ک چنین ظرف رنگی و پری میذاری برا کوچولوت و بهش حق انتخاب میدی

بعضیا بچه هاشون خوراکی نمیخوره متاسفانه شما خدارو شکر از بشقابت معلومه بچه ات خوش خوراکه

بسلامتی عزیزم به قول گفتنی حلالش باشه...منم تقریبا اینجوری گرفتم برا شب تلخک زدم ولی دوهفته واقعا اذیت شد و اذیت کرد برا خوابش...فقط نمیدونم چرا وزن نمیگیره بااینکه بد غذام نیست البته دکتر گفت بخاطر تحرک بالاشه

سلام دوست عزیز کمکم کن روزا رو میگذرونم بزور خوراکی هم دوس نداره پرت میکنه هر چ بدم گریه های شب رو چ کنم ترس دارم خدایا کمکمون کن 😣😣😣😭😭😭

من شیر قبل خواب ظهر و شیر قبل خواب شب و نصفه شبو نتونستم قطع کنم. ولی تو بیداری ولم کرده.الان صبر زرد خریدم ولی هنوز نزدم چون هیجوره نمیخوابه نگرانم

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
از شیر گرفتن بچه 🙂

پارت۱:

سلام به همه ی مامانا و خداقوت از بچه داری ،میخوام تجربه ی خودم از شیر گرفتن بچه رو باشماها هم در میون بزارم شاید مادری مثل من استرس از شیر گرفتن داشته باشه و یا اینکه ندونه از کجا و چجوری شروع کنه ، میخوام کامل از اولش براتون بگم🙂♥️

( بچه ی
من به سینه م به شدت وابسته بود طوری که هر نیم ساعت یه بار باید بهش شیر میدادم😕😏)
از یکماه بیشتره که تصمیم گرفتم بچه مو از شیر بگیرم روز اول تایم ظهر صبح تا ظهر رو یه وعده رو کم کردم ، روز دوم یه وعده ی دیگه رو تا یه هفته این روند کم کردن رو ادامه دادم پایان هفته که شد دیگه کامل تایم بعداز صبحانه تا ناهار بهش ندادم
هفته ی دیگه به همین روند تایم ناهار تا شام رو کم و سپس قطع کردم
این روند رو تا دو هفته ی دیگه ادامه دادم
یعنی تایم صبحانه( بعداز خواب)
ناهار قبل و بعداز خواب
شام (قبل از خواب)
اینجوری شده بود که بچه م فقط موقع خواب شیر میخواست و بدون شیر نمیتونست بخوابه!!!!
که
۴روز پیش تصمیم گرفتم اونم ترک بدم ، روز اول تایم صبح رو بهش دادم ولی ظهر نه( منظورم برای خواب ظهره) یه عالمه بی تابی کرد و خیلی خوابش میومد ولی بهش ندادم و ظهر نخوابید و خیلی گریه و بی تابی میکرد منم بردمش مغازه و براش خوراکی خریدم توی خیابون میچرخوندم ولی بچه م طفلک خسته ی خسته بود وخوابش میمومد😔🥺 ولی من مقاومت کردم
این روند تا شب ادامه دادم، شام خورد و الان موقع خوابش بود ولی نمیتونست بدون ممه بخوابه ساعت نزدیک ۱۲شب شده بود ولی از صبح نخوابیده بود و بلند بلند گریه و بی تابی میکرد منم براش با گوشی کارتونی که دوست داره گذاشتم هم نگاه میکرد و هم بی تاب بود و باز مقاومت کردم تا اینکه در حین کارتون دیدن خوابش برد🥺
مامان سورنا مامان سورنا ۲ سالگی
سلام دوستان
میخوام از تجربه خودم برای از شیر گرفتن بهتون بگم که خب پیش نیازش اول اینه که حال روحی خودتون خوب و بالا نگه دارید
من اول سعی کردم پسرمو از اتاق خودمن ببرم تو اتاق خودش بخوابه آذر ماه سال پیش اینکار و مرذم زمانی که ۱۹ ماهه بود چند شب اول من پیشش خوابیدم از شبای بعد خوابش که میبرد میرفتم اتاق خودمون و هر وقت بیدار میشد میرفتم شیر میدادم و بر میگشتم
از اول اسفند ماه گذشته وعده های بعد از صبحانه تا زمان خواب ظهرشو قطع کردم و برای خواب ظهر شیر میخورد و اگه عصر هم شیر میخواست میدادم دو هفته که گذشت وعده های عصر تا خواب شب رو هم قطع کردم
و برای خواب ظهر و خواب شب و حین خواب شب شیر میدادم
تا اینکه از خواب شب ۳۱ ام فروردین بهش گفتم ممه رفته و دیگه اخ شده با ماژیک سیاه سر سینه هامو سیاه مردم و وقتی دید گفت اوف و اه اه و رفت رو تشکش دراز کشید من و پدرش کنارش دراز کشیدیم و هیچ حرف و حرکتی نکردیم وانمود کردیم خوابیدیم اونم یواش یواش بعد از بک ساعت خوابید بدون هیچ کمکی و شد شب اول
ساعتای پنج صبح بیدار شد و شیر میخواست کلی گریه کرد ولی تا سینمو دید گفت اوف و اه اه و دیگه نخواست و ازم پنکیک خواست درست کردم خورد و رفت بازی تا حدودای ساعت ده صبح تو بغلم خوابید تا دو ساعت بعدشم بیدار شد بازی مرد تا حدودای ساعت ۷ عصر تو ماشین بودیم خوابید تا ساعت ۹ شب که بیدار شد پلو خورد و خوابید تا صبح فقط یکبار بیدار شد برای شیر که بهش آب دادم و خوابید از فرداشم هر وقت شیر خواست نشونش دادم گفتم اه شده دیگه رفت پی مارش امروز سه روزه قطع شیر انجام شده
و کثمن فقط روز اول درد سینه داشتم که با مسکن اوکی شد
خواستم تجربمو بهتون انتقال بدم تا شما هم مثل من راحت این مرحله رو رد کنید
مامان مامان مامان مامان ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من

دختر من دائما به سینم چسبیده بود با شیر میخوابید و بیدار میشد خیلی وابسته بود در حدس که همه میگفتن پدرتو در میاره تا بگیریش، خودمم دستم نمیگزفت بگیریمش خیلی میترسیدم
از سه ماه قبل از تولدش هربار شیر می‌خورد بهش میگفتم بهد از تولدت شیرم تموم میشه بچه‌های فامیل رو بهش نشون میدادم که دیگه شیر نمیخورن عکس تولد نشونش میدادم که براش بگیرم شیرم تموم میشه ، تا شد شب تولدش ، تولدش رو زودتر گرفتم، دو روز جلوتر ، گقتم زهرا سینم درد میکنه اخ و آوخ کردم که دیگه شیرم تموم شده در کمال ناباوری قبول کرد و ممه ام ناز کرد رفت ، خودم باورم نشد خیلی خوشحال بودم تا اینکه شب شد
وای شب شد ، بهوته هتش شروع شد با بیرون رفتن از سرش افتاد تا یک هفته شبا می‌بردیم بیرون تا از سرش افتاد و خودش تونست بخوابه

خانوما شرط اول از شیر گرفتن نترسیدنه بعدش حوصله مادر ، تا بیدار میشه شمام سرحال بیدار شید صبحانه بدید کلی بازی کنید ببرید بیرون تا بهتر کنار بیاد
مامان آقا سبحان مامان آقا سبحان ۲ سالگی
مامان تمشک مامان تمشک ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن دخترم
انشاالله مفید باشه براتون
اول از همه بگم برای این روش باید کمک داشته باشید، حالا یا همسر یا خانواده یا هرکسی که بتونید در طول ترک به اعصابتون مسلط باشید و جسم و روانتون کم نیاره.
دیروز سومین روز بود که دیگه همون یک وعده رو هم شیر ندادم ب دخترم و کامل گرفته شد از شیر.باورم نمیشه 🥹🥹🥹
یک ماهی میشه که شروع کردم تدریجی
شیر خودم میخورد و خیلی وابسته بود. شب و روز میخورد.
از روش 4در4 شروع کردم ولی بیشتر طول کشید
چند روز اول تا ساعتای 3-4 بعد از ظهر نگهش می‌داشتیم یدون شیر
بعدش هی ساعتش رو اضافه کردم. همسرم خیلی کمک بود گاهی میبردش بیرون که خیلی کمک کننده بود...
چند روزی خونه مادر همسرم بودیم هرچند طبق معمول همش انرژی منفی میداد ولی برای نگهداشتن بدون شیر کمک بود. خانواده خودم مخصوصا پدرم هم خیلی کمک بود.
همش باید سرگرمش کنی بتونه طاقت بیاره هفته های اول خیلی سخت بود برای خودش و خودمون. ولی بعدش هی عادت کرد .
اوایل برای خوابوندنش با ماشین میچرخیدیم رو صندلیش می‌خوابید با کلی بهانه گیری... از اول اصلا روی پا نمیخوابید. تو پتو هم یکی دو باری خوابید فهمید خوابش میبره دیگه نیومد تو پتو 😆
تا یاد بگیره بدون شیر میشه خوابید.
الان دیگه رسیدیم ب جایی که دراز میکشه یا خودش میخوابه یا میگه کتاب بخون بخوابم 🥲🥲🥹🥹🥹
هنوز هم صبح زود بیدار میشه بهانه میگیره یکم گریه میکنه ولی ارومش میکنم سرگرمش میکنم در نهایت با آب یا شیر پاستوریزه یا روشن کردن تیوی اروم میشه...