تجربه از شیر گرفتن من

دختر من دائما به سینم چسبیده بود با شیر میخوابید و بیدار میشد خیلی وابسته بود در حدس که همه میگفتن پدرتو در میاره تا بگیریش، خودمم دستم نمیگزفت بگیریمش خیلی میترسیدم
از سه ماه قبل از تولدش هربار شیر می‌خورد بهش میگفتم بهد از تولدت شیرم تموم میشه بچه‌های فامیل رو بهش نشون میدادم که دیگه شیر نمیخورن عکس تولد نشونش میدادم که براش بگیرم شیرم تموم میشه ، تا شد شب تولدش ، تولدش رو زودتر گرفتم، دو روز جلوتر ، گقتم زهرا سینم درد میکنه اخ و آوخ کردم که دیگه شیرم تموم شده در کمال ناباوری قبول کرد و ممه ام ناز کرد رفت ، خودم باورم نشد خیلی خوشحال بودم تا اینکه شب شد
وای شب شد ، بهوته هتش شروع شد با بیرون رفتن از سرش افتاد تا یک هفته شبا می‌بردیم بیرون تا از سرش افتاد و خودش تونست بخوابه

خانوما شرط اول از شیر گرفتن نترسیدنه بعدش حوصله مادر ، تا بیدار میشه شمام سرحال بیدار شید صبحانه بدید کلی بازی کنید ببرید بیرون تا بهتر کنار بیاد

۳ پاسخ

من دخترمو تدریجی گرفتم وعده هاشو کم کردم تا رسیدیم به وعده ی موقع خواب که بجاش عادتش دادم با عروسک بخوابه

من پسرمو تدریجی گرفتم و واقعا راضیم نه خودم اذیت شدم نه پسرم
من زمان زیادی دادم بهش ،شش ماه زمان دادم تا از شیر گرفتمش از روزی چهار وعده کردمش روزی یک وعده و وعده اخر رو کهوعده خواب بود. رو با دیدن کارتن ازش گرفتم الان دو هفته ست گرفتمش

دقیقا منم دخترمو تقریبا ۱۰ روز گرفتم اونم یه هفته شبا خیلی اذیت میکرد

سوال های مرتبط

مامان هدیه مامان هدیه ۲ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام تجربه از شیر گرفتنمو بگم شاید بدرد کسی بخوره
هدیه خیلی وقت بود ک شیر رو فقط دو وعده در روز اونم موقع خواب میخورد
من میخواستم یک سال و نه ماهگی بگیرم ولی تنبلی خودم، ترس از شیر گرفتن، این ک با شیر فقط می‌خوابید، و کلی بهونه دیگه داشتم ک نه زوده وایستا و ‌...
ی مامانی اینجا گفته بود اول ی سینه رو بگیر بعد اون یکی
منم اول ۲۳ ماهگی این کار رو شروع کردم یکی رو گرفتم کلا
هر وقت هم می‌پرسید میگفتم تموم شده شیرش و خب چون اون یکی هنوز بود مشکلی با این قضیه نداشت و زود قبول کرد
طبق این روش باید هفته بعد اون یکی سینه رو بگیری که من بازم تنبلی کردم و شد سه هفته بعدش.
ولی این مدت موقع خواب هم سعی کردم کمتر شیر بدم هم قصه میگفتم شاید در یک شب ده تا قصه مختلف رو مجبور میشدم بگم تا بدونه تا هر وقت ک نیاز داشته باشه کنارشم و اینو هم بین قصه ها بهش یادآوری میکردم ک من تا هر وقت بخوابی اینجام کنارتم
واسه گرفتن اون سینه دیگه، ی چسب زخم زدم بهش و ب دخترم گفتم خوردم زمین اوف شده آقای دکتر گفته فعلا چسب بزنیم
دختر من با دکتر میونه خوبی داره و خیلی راحت اینو هم قبول کرد
چند روز سراغ می می میگرفت همینو میگفتم و چسب رو بهش نشون میدادم و کنارش هم میگفتم شما دو ساله شدی دیگه بزرگ شدی باید شیر لیوانی بخوری ، این مدت هم شیر پاکتی کوچولوها و شیر لیوانی رو جایگزین کردم و خیلی خوشش اومد
بعد پنج روز دیگه حتی سراغ می می رو هم نگرفت
من خیلی خیلی از این پروسه میترسیدم ولی برای من خیلی راحت گذشت حتی بر عکس بعضی بچه ها ک شنیده بودم خلق و خوشون تغییر می‌کنه گریه میکنن و ... اصلا این برنامه ها رو نداشتیم انگار پذیرشش با این روش خیلی راحت شده بود