۲۲ پاسخ

فرخنده جون ، بزودی دوباره مادر میشی، خیلی متاسفم ایشالله تنت سلامت باشه نازنینم

بمیرم برا دلت عزیزم😓😓😓 تنتون سلامت باشه نازنین جانم❤
خدا آیه جان رو برلتون حفظ کنه.انشالله باز سر موقع وبه خواست خودت اقدام میکنی ویه نینی سالم وخوشکل بدنیامیاری😘

سلام مامان ایه چه خبر چی شده من خبر نداشتم
خپدت خوبی

آخی🥺
الهی بهترینها برات رقم بزنه بعد این😘

بمیرم برات خیلی ناراحت شدم عزیزم🥲💔♥️

ان شالله هرچی که ته قلبته برات پیش بیاد و بزودی آیه خانم صاحب یه آجی یا داداش قشنگ بشه الانم حکمت خدا بوده خودتو اذیت نکنیا🥲❤️

عزیزم‌ انشالله دوباره باردار میشی و ۱ بچه سالم دنیا میاری
بچه هایی ک ب تشکیل صدای قلب نمیرسن شک نکن مشکل دارن

فرخنده جان ان شاءالله زود روبه راه بشی و یادت بره این روزارو... چیزای مقوی بخورحتما ...

وای چقد ناراحت شدم🥺خوبی الان عزیزم؟

عزیزم ناراحت نباش انشاالله بازم باردار میشی قشنگم❤️❤️

وای فرخنده جانممممم
الان دیدم تاپیکارووو
خوبی الان بهتری🥺🥺

منم سقط داشتم حس خیلی بدیه
خدا بهت بهترینشو بده ان شاالله

عزیزممم چقدر ناراحت شدم😞 امیدوارم حالت زودتر بهتر بشه و خدا یه داداش یا آجی سلامت به آیه جان بده❤️

الهی،🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺

عزیزم ناراحت نباش انشالله ک دوباره باردار بشی و هر چه زودتر بهتر بشی🤍

آخی عزیزم ان شالله هر چی خیره پیش بیاد برات ناراحت نبا

ای جانم عزیزم
حکمت خدا بوده
انشالله هرووقت خودت خواستی خدا هم بخواد و نی نی جدید بهت بده

عزیزم ایشااللع زودتر بهتر بشی

عزیزم من در جریان نبودم الان تازه دیدم تاپیک هاتو متاسفم .
امیدوارم حالت بهتر بشه زودتر و هرچی به صلاحته پیش بیاد بعدا.

الهییییی عزیزم🥺
ان شاءالله دوباره باردار میشی حکمت خدا این بوده❤
تا چند حالا خونریزی داری طبیعیه

عزیزم دلم حتما خیر و حکمتی بوده.انشاالله به وقتش و خواست خدا یه بچه سالم و صالح و زیبا بدنیا میاری.آیه جان هم بزرگتر میشه راحتتر میشه برات

مگه اقدام بودی ؟؟؟
🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان دردونه 💕💕 مامان دردونه 💕💕 ۱ سالگی
سلام شب مامانی گل بخیر
امشب ی موضوعی واسم پیش اومد که می‌خوام واستون تعریف کنم و هر کسی می‌تونه نسبت به اعتقادات قلبی و دینی خودش برداشت کنه ولی واسه من هنوز جای تعجبی که چی شد که این اتفاق افتاد....امروز ی مجلس روضه دعوت بودم و توی این مجلس چون سالها قبل حاجت گرفته بودم ی نذر کوچیک میدادم ولی امسال ی حاجت داشتم که منتظر بودم برآورده بشه و بخاطر این گفتم نذر رو نمی‌برم و درصورت حاجت روایی سال بعد دوباره ادا کنم.وقتی داشتم تو مسیر میرفتم واسه روضه دخترم تو حین حرکت ماشین پستونکش رو احساس کردم از ماشین انداخت بیرون و مدام می‌گفت مامان می.زدیم‌کنار و کل ماشین رو گشتیم و مسیر و دوباره تا جایی که احساس کردم صدای پرت شدن ی چیزی اومد برگشتیم و هیچی نبود. کل ماشین و وسایل دخترم رو گشتم بازم هیچی نبود و به اجبار به خاطر اینکه دخترم اذیت نشه رفتم مغازه و پستونک خریدم و چهارصد و پنجاه کارت کشیدم همین حین که ناراحت بودم که دستم این ماه یکم خالی بود حتما بخاطر اینکه نذر رو ندادم این اتفاق افتاد و خلاصه اینکه تا رسیدم روضه نیم ساعت بود مجلس شروع شده بود و دیر رسیدم و همش تو فکر بودم تا اینکه یهو دخترم ساعت یک شب رفت سراغ ساک لباسی که باهام بودو دیدم گفت می و گفتم می می (پستونک جدید)رو‌میزه ولی دخترم دست کرد تو ساک و پستنونکی که از ماشین انداخته بود بیرون رو از ساک کشید بیرون...و‌خودمو شوهرم نگاهممون خشک شد که این پستونک از کجا اینجا سر درآورد در صورتی که موقعی که دخترم پستونک رو انداخت از شیشه ماشین بیرون این ساک بسته شده و عقب ماشین بود....🥹🥹🥹🥹🥹