پارت🌸 ۴🌸

و روی تخت خوابیدم سروم برام وصل کردم و کنار تختیم که خیلی جیغ داد میکرد حالمو خراب میکرد تا اونجا بودم جنتا خانوم زود زایمان میکردن و منم چون تجربه اولم بود فک میکردم زود زایمان میکنم 😔و کم کم درد میگرفتو ول میکرد ولی خیلی کم بود گذشت و گذشت شد ۱۲شب و باز آمپول فشار زدن و دردام شدید شد تخت بغلیم که میگم زیاد جیغ میزد دهانه رحمش ورم کرده بود و بچش نمیومد از بس جیغ زده بود و چند باری مادرش اومد بهش سر زد و منم چون خیلی ترسیده بودم هرچی التماس میکردم که بزارین مامانم بیاد تو بیشعورا نمیزاشتن ولی همه ی هم اتاقیام همراهاشون میومدن داخل ولی مامان منو نزاشتن😔دردام شدید شد و چجتا داشنجو هم که اومده بودن زاید اذیت میکردم و آخرش اعصابم خیلی خراب شد سرشون داد زدم گفتم نمیزارم معاینه کنین به دکتری که شیفت بود گفتم چه وعضیه اینارو ول کردین به جون با و خداروشکر دکتر دیگا نزاشت به من یکی دست بزنن و دردام شدید بود و منم خیلی درد داشتم و خیلیی معاینه میکردم منم رحمم اصلا باز نبود خیلی اذیت میشدم ساعتا به ندرت میگذشت و منم خیلی خسته بودم شدید خوابم میومد و تا اینکه دردم ول میکرد خوابم میبرد🙁

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط