بیاید یکم درد و دل کنید ببینم کی مثل منه 😬

نمیدونم من حساس شدم ، طبیعیه یا نه
ولی وقتی ترنم گریه میکنه بعضی وقتا ساکت نمیشه
یدفه مثلا مادرشوهرم یا کسی ازم میگیرتش که ساکتش کنه عصبی میشم
احساس میکنم از پسش بر نمیام یا نمیتونم که ازم میگیرنش

میدونم که بنده خداها میخوان کمک کنن
همیشه هم اینجوری نیستما
ولی بعضی اوقات که دارم تلاش میکنم بچمو بخوابونم یا ساکت کنم
یدفه از رو پام بلندش میکنن یا بغلش میکنن میبرن یعنی حررررصم در میاد
قشنگ از قیافم معلومه میرم تو خودم
ولی خب چیزی نمیتونم بگم یوقت ناراحت نشن !!

مثلا دیشب جایی بودیم ترنم خیلی شیر خورد باز غر میزد
من ۴۰ تا شیر خشکم بهش دادم خوابید دیگه
حالا مگه مادرشوهرم و بقیه ولم میکنن که حیفه شیر خودتو بده
شاید منظوری نداشته باشن ولی من خودم‌میدونم چیکار کنم چیکار نکنم دیگه
من کلا شیر خودمو میدم حالا بچه ساکت نمیشه چه اشکالی داره یذره شیر خشک بخوره قران خدا که غلط نمیشه

من از اینام که از بقیه کمک میخوام اکه نتونم انجام بدم
ولی وقتی برای چیزی دارم تلاش میکنم با همه بی تجربگیم نباید اینجوری کنن که خودم باید بتونم ارومش کنه یاد بگیرم

کلا یه سری رفتارا اذیت کنندس
نمیدونم من حساس شدم یاطبیعیه 🥲

۱۴ پاسخ

من نوک سینه نداشتم که هیچ پسرمم زردی شدید داشت مجبور شدم بهش شیر خشک بدم با رابط هزار جور مکافات تلاش بهش شیر خودمو دادم بعد مادرشوهرم و خواهرشوهرم میگفتن کوتاهی نکن شیر خودتو بده بچه شیر خشکی نشه بعد تا من حموم بودم یا جایی به بچه شیر خشک میدادن اخرین سری گفتم دیگه ندین گشنش بود خودمو صدا کنین الان با یه رابط دارم شیر خودمو میدم پسرم خیلییی شیر میخوره شیر خودم خوبه خدایی ولی شیر خشکم یه وعده میخوره دقیقا حرفی که به شما زدن میگن بعد مادرشوهرم زیر زیرکی میگه شیرش سیرش نمیکنه
این حرفا همیشه هست منم اذیت میشم خیلی نمیدونم شاید حساس شدم 🥺🥺

دقیقااا منم مثل شمام
ی بار رفتیم خونه مادرشوهرم‌چون هی میگرفتن ازم
تا دوروز اومده بودم همش گریه میکردم
میکفتم اونا نزاشتن بچمو خودم اروم کنم😅

دقییییقا تو همین حال و هوایی که داری میگی از روزی که بچم به دنیا اومده دارم زندگی میکنم و هر روز دارم حرررص میخورم
بزرگترا کاش متوجه میشدن که تو این دوران فقط مواظب خود ما باشن از نظر روحی روانی تغذیه ای و... که ما بتونیم پدر مادری کنیم برای بچه هامون ،بچه ها اول پدر مادر میخان بعد پدربزرگ مادربزرگ

منم همین طورم من از ازونا حرص نمیخورم اما خودم خیلی ناراحت میشم نمیتونم آرومش کنم مامانم میگ خیلی توقعت زیاده روز ۶ عمل میخوای خودت ب بچه برسی اما خب ناراحتم دیگ دلم میخواست راحت بلندش کنم بغلش کنم ساکتش کنم تمیزش کنم حتی ولی نمیشه 🥺

وااای نگووووو منم همینمممم،😒
البته انگار من ناخوداگاه بروز دادم
چون اوایل فوری میومد میگرفتش ولی الان تا خودم نگم نمیاد یا ببینه گریش ادامه داره خودش هی میپرسه بیام؟ یا کمک خواستی بگو....
یکمیش مال حساسیت این دورانمونه که طبیعیه...

وااای نگووووو منم همینمممم،😒
البته انگار من ناخوداگاه بروز دادم
چون اوایل فوری میومد میگرفتش ولی الان تا خودم نگم نمیاد یا ببینه گریش ادامه داره خودش هی میپرسه بیام؟ یا کمک خواستی بگو....
یکمیش مال حساسیت این دورانمونه که طبیعیه...

چقدر سخت💔

منم دقیقا مثل توام دوست دارم خفه شون کنم

منم همینم 💔😑🤦فکر میکردم فقط من اینحوریم

هم حساس شدی هم بقیه دخالت بیجامیکنن البته قصدشون کمکه ولی هیشکی ازاول آموزش مادربودن ندیده تو باید خودت انجام بدی تا قلق بچت دستت بیاد

در کمال ارامش و ادب بگو اجازه بدید خودم از پسش برمیام اگه کمک لازم داشتم حتما ازتون درخواست میکنم

بنظر منم حس بدیه که یجوری رفتار میکنن که‌ حالا چون مامان اولی هستیم انگار هیچی بلد نیستیم
خداروشکر علم و تکنولوژی پیشرفت کرده ماها از ماماناتون تو زمان خودشون خیلی بیشتر بلدیم و چیزای بیشتری در دسترسمون هست

خیلی خیلی بهت حق میدم
من که هنوز بچم به دنیا نیومده همینجوریم
ولی ساکت نمیشینم بدجوری به آدما میپرم😂
البته اگر کارشون رو تکرار کنن بهشون چیز میگم که دیگه تکرار نکنن
حتی توی بارداری هم دخالت میکنن هی میگن لباست کمه پهلوتو بپوشون فلان چیز بخور اینا من میگم ‌خودم میدونم دارم چیکار میکنم

حساس شدی اجی ، کم کم همه چی رو روال میوفته منم یه همچین حسایی داشتم پسر کوچک تر ک بود

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۰ ماهگی
سلام مامانای شب زنده دار مامانای عزیز دختر من مدتی بود که شبا هی سینمو با ادا و جیغ و داد میخورد تا یک ساعت یا بیشتر ادامه داشت آخرش با گریه می‌خوابید دیگه گفتیم شاید گشنه میمونه بهش شیر خشک اونم تو شیشه شیر اونا دادم کلی خورد و خوابید فهمیدیم که این حالتا از گرسنگیه حالا کم‌کم داره سینه رو نمیگیره و شیرخشک میخواد من با هزاران سختی شیرمو میدوشم بهش میدم ولی میدونم که اگه نخوره کلا شیرم قطع میشه اگه بدبختی اینجاس که وقتی هم شیر خودمو میخوره تا حالا بیشتر از پنج دقیقه نخورده یعنی تایم خیلی زیاد زیر سینه موندنش پنج دقیقس بعضی وقتا دهنش رو هی باز می‌کنه و شیر میخواد و اینکه شیر از یکی از سینه های من از چند سوراخ و با فشار میاد هی می‌پره گلوش میترسم شیرخشکی بشه دیگه چیکار کنم بنظرتون تا همین الان بابت شیر خوردنش کلی اذیت شدم و تلاش کردم ولی میبینم داره به بادفنا می‌ره خیلی ناراحت میشم خب مگه نمیگفتن اونت مثل سینه ی مادره خب اینو دادم بیشتر بخاطر اینکه وقتی بیرون کار دارم بتونم بزارمش پیش کسی ولی نمیدونم چرا بچه ی من اینهمه لجبازه و اینکه کلا از اول دخترم سینو محکم مک نمیزنه موقعی که سینه هام رگ نکردن تا شیرو بیاره حالا بنظرتون من چیکار کنم که بازم سینمو بگیره
مامان گیسو مامان گیسو ۱۰ ماهگی
فک میکنم دیگه وقتشه چندین تاپیک غر بزنم 😅
قبل از هر چیز بگم که من مادرشوهرم بینهااااین خوبه
خیلی مهربون خیلی دلسوز و من اندازه مامان خودم دوسش دارم و بهش احترام میزارم
انقد خوبیاش زیاد که مثال بخوام بزنم در این حد که بعد زایمان لباس زیر منم میشست
ولی سر بچه داری یه دهنی از من سرویس کرده که واقعا بعضی وقتا بدجور حرص میخورم🥹
مثلا الان که پیششم من اگه گیسو گریه کنه و بغلش کنم میگه تو بغلیش میکنی میاد ازم میگیره میزاره زمین
بعد که میزاره زمین گیسو دوباره گریه میکنه خودش بغلش میکنه دیگه نمیزاره زمین
تا گریه هم میکنه هی میگه شیر میخواد هرچی میگم شیر خورده تا شیر نده بهش دل درد میشه ول کن نیست
بماند که شیشه شیرو هم خیلی بد میزاره دهنش و اینا
بعد که شیر خورد نمیزاره اروغشو بگیرم خودشم نمیگیره میگه گناه داره خوابیده و یا تو بغلش میگیره نمیزاره من بگیرمش یا میزاره زمین و نمیزاره بلندش کنم
روانی میشم وقتی سه چهار ساعت میام پیشش
همین الانم دقیقا من بغلش کرده بودم ازم گرفتش گفت ولش کن چقد بغلش میکنی
بعد دید نخوابید و چشاش باز الان یه ساعت خودش بغلش کرده😐🫠
بلد نیست چجوری بچمو اروم کنه چون قلقاشو نمیدونه و نمیزاره منم دخترمو بگیرم 🥲