تجربه عمل
خب سلام دوستان منم خواستم تجربه عملمو باهاتون ب اشتراک بزارم
۲۴خرداد ماه ۶صب از خواب بیدارشدم دیدم شورتم خیلی خیسه گفتم ینی ترشحه اخه ترشح اینقدرخیس نمیکنه ک از تخت پاشدم برم سرویس یهو دیدم کلی اب ازم ریخت اونقد ترسیدم داد زدم همسرم پرید فقط گفتم خدایا ب داد برس سریع ی نوار گذاشتم لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان کل شلوارم خیس اب بود بردنم زایشگاه دیدن بله کیسه اب خالی شده وضعیت اورژانسی آماده هیچی نبودم ۱۷روز بچها زودتر بدنیامیومدن اومدن بهم دستگاه اینا وصل کردن برا ضربان قلب بچها بد سوند اومدن وصل کنن ک دروغ نگم درد داشت ولی قابل تحمل بود خلاصه دکتر خودمم رفته بودتهران برا کنگره نبود ی دکتر دیگه اومد اورژانسی بردنم اتاق عمل ک کادرشون واقعا خوش اخلاق بودن من خیلی ترس اتاق عملو داشتم ک خداروشکر اونقد گفتن خندیدن ترسه یادم رف بدم ک امپول بی حسیو زدنی قشنگ حس میکردم زدنشو خیلی حس بدی داشت هیچ دردیم حین عمل نفهمیدم بچها بدنیا اومدن بدم ریکاوری بردن و بخش یبارم شکممو فشار دادن ت بی حسی ک درد شکمم شرو شد چندتا مسکن زدن وشیاف میدادن ساعت۶ونیمم گفتن بیا ازتخت پایین شکم بندم بد عمل برام بستن ک با شکم بند راحت تر تونسم بیام پایین من تحمل دردم بالاس ولی خداروشکر بخیر گذشت همه چی😁

۴ پاسخ

سلام عزیزم مبارک باش
دوقولوهات چند کیلو بودن ؟
تو سونوی آخر وزنشون چند بود؟

دکترت کی بود عزیزم کی سزارینت کرد؟

خداروشکرعزیزم.بچه هادستگاه نرفتن؟

خداروشکر که خودت و نینیات سالم هستید عزیزم ، خوشحالم که زیاد بهت سخت نگذشته و تجربه خوبی داشتی

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3#
دکترم اومد و جلو دید منو بستن ب دکترم گفتم من هنوز میتونم پاهامو تکون بدم برا اینکه مطمن بشین بی حس شدم یکاری بکنید یوقت بی هوا نبرین گفت ن حواسم هست ولی وقتی داشتن شکممو برش میدادن متوجه شدم اما هیچ دردی نداشتم بعدشم دکتر سر دلمو فشار میداد و میگفت بیا بیرون دیگه فشار دکتر رو هم متوجه میشدم مدام ی خانومی بالا سرم میگفت چشماتو ببند حرف نزن ولی من همش یچی میگفتم یهو حس کردم چشام سیاهی میره و کل بدنم داره بی حس میشه ب خانومه گفتم یوقت نمیرم دکتر بی هوشی رو صدا زدن فشارم شده بود 4 سرمو همش میاوردم بالا و عق میزدم ولی خب خداراشکر بالا نیوردم بعدش یچی زدن فشارم اوکی شد و زیر سرمو اوردن بالاتر تو اون لحظه گفتن ک بچه بدنیا اومد وسالمه دخترخوشگلمو با پارچه پوشوندن واوردن جلو صورتم تا وقتی کار بخیه زدن و ماساژ دادن شکمم تموم بشه بچه کنارم بود بعدشم چندتا اقا اومدن منو از تخت اتاق عمل گذاشتن رو ی تخت دیگه و بردن اتاق ریکاوری اونجا پاهام بی حس بود ولی دلدرد داشتم اومدن ک ببرنم بیرون باز شکممو ماساژ دادن ک دردش زیاد نبود باز گذاشتنم رو ی تخت دیگه ک برم داخل بخش ی خانومی اومد شکممو ماساژ داد درد بدی داشتم و با داد زیاد ناله میکردم بعدشم بردنم تو بخش درد زیاد نداشتم و قابل تحمل بود شب وقتی شیفت عوض شد پرستار اومد شکممو باز ماساژ داد اونقد از درد جیغ و داد میکردم ولی فایده نداشت و محکم دستامو گرفته بودن خیلی لحظه بدی بود بعد اون شبچیاف استفاده کردم کلی گریه میکردمنصف شب هم اومدن سوند رو باز کردن ب هر سختی بود از تخت اومدم پایین راه رفتم
با همه سختیاش و درداش تجربه خوبی بود ♥️
امروزم پنجشنبه 21تیر 4روزه ک زایمان کردم خداراشکر حالم خوبه
مامان 💙هامین💙 مامان 💙هامین💙 روزهای ابتدایی تولد
#پارت دوم تجربه سزارین ...
بعدش گفت دراز بکش بعد واسم اکسیژن زد و آمپول تهوع و ی پرده زدن جلو صورتم و آماده کردن براعمل دکتر اومد احوال پرسی کردمنم کم کم پاهام گرم شد و سنگین عمل شروع شد هیچی نفهمیدم حس خیلی خوبی بود من ت فکر این بودم ک نکنه تیغو بزنن بی حس نباشم دردم بگیره و گفتم من هنو میتونم انگشتاپامو تکون بدم صب کنید فعلاک صدای بچه اومد اون لحظه شیرین ترین لحظه بود برام اونقد ک قابل توصیف نبود حسش بچه رو از بالای سر نشونم دادن ولی چون ۳۶هفته و۵ روز ب دنیااومد ومشکل جفت داشتم وزنش ۱۷۰۰بود مستقیم بردن دستگاه شکمم فق یبار حین عمل فشاردادن ک اصلن نفهمیدم ی دستگاه هم وصل بود خون های اضافی شکممو باهاش کشیدن بیرون عمل ک تموم شدن بردن ریکاوری. هنو بی حس بودم بعد ی ربع یواش یواش دردام شروع شد ک حتی دردای بعد بی حسیم اونطور ک گفتن نبود مثل درد پریودی بود وقابل تحمل وبا شیاف قابل تحمله برای کسی ک حساسیت ب شیاف نداره واینم بگم سوند فق تا قبل آمپول بی حسی اذیتم کرد بعدش دیگه نفهمیدم تا شب ک درش آوردن بعد ریکاوری اومدم بخش توی بخش چن سری اومدن نگاه کردن ولی گفتن لازم نیس شکممو فشار ندادن واینم بگم من بخاطر حساسیت ب شیاف توی ریکاوری درخواست پمپ درد کردم ک خیلی کمکم کرد و واقعا سزارین برام خیلی آسون گذشت وهمون پمپ درد باعث شد راه رفتن اولم خیلی خیلی راحت باشه ودرد نکشم اینم خلاصه زایمانم در کل میگم بهتون خانمایی ک تو راهی دارین وانتخابتون سزارینه انتخاب خوبیه واصلن ترس وحشت نداره همه چی قابل کنترله
سوالی بود درخدمتم
مامان جـوجـوک🐥💙 مامان جـوجـوک🐥💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴
سر جمع عملم ۲۰ دقیقه طول کشید اومدن ببرنم اتاق ریکاوری همون حین تنگی نفس تهوع داشتم حس میکردم نمیتونم نفس بکشم سریع بردنم دستگاه اکسیژن وصل کردن گفتن نفست اوکیه پسرمم اوردن گذاشتن کنارم حالم بهتر شده بوده تااینجاش ک همه چی تقریبا خوب بود تو ده دقیقه ای ک تو ریکاوری بودم همسرم ده بار زنگ زده بود 😂هی میگفتن فلانی اومده ؟بفرستینش بره همسرش پدرمونو در آورده ،حق داشت اخه چند ساعت بود منو برده بودن معطلیم زیاد بود هیچی دیگ اومدن منو بردن اتاقم تا همسرم اومد جفتمون زدیم زیر گریه🥹🥹خیلی حس قشنگی بود پسرمم اوردن همسرم اشکاش بند نمیومد و فقط خداروشکر میکردیم😍😍
من اتاق خصوصی گرفته بودم خیلی راضی بودم اومدن لباسامو عوض کردن برای دردم دوتا شیاف گذاشتن رفتن گفتن تا ۱۱شبم هیچی نباید بخوری
دوبار اومدن شکممو فشار دادن لعنتییی ی صدای قیرچی میداد ک نگم😭😭 هنوز اونموقع بی حس بودم تقریبا. کم کم بی حسیم داشت میرفت ی دوبار دیک اومدن شکممو محکم فشار دادن ک من از دردش هوار میزدم هی میگفتن این دیگ آخریشه😒😒ساعت ۱۱اومدن گفتن کم کم ابمیوه بخور باید پاشی راه بری اومدن سوند در اوردن بعدش کمکم کردن بشینم بعدش از تخت بیام پایین خیلییی دردناک و سخت بود ولی قابل تحمل جوری بود ک هرچی بیشتر راه میرفتی انگار دردت کمتر میشد رفتم سرویس کارامو خودم کردم اومدم بیرون ی شربتم دادن بخورم ک شکمم کار کنه ک اونم گلاب ب روتون بیزون روی گرفته بودم برعکس همه😂😂😂
مامان رادوین مامان رادوین ۸ ماهگی
پارت سه ...
خلاصه بیمارستان خوبی نبود اتاق خیلی کوچیک بود همراه من چون سرویس بهداشتی فرنگی استفاده نمیکرد مجبور بود بره طبقه ی پایین و برگرده ... من صبح ک کیسه ابم پاره شد سریع رفتم بیمارستان گفتن برو با اسانسور زایشگاه ...زایشگاه که رفتم گفتم کیسه ابم پاره شده گفتن نترس اشکال نداره بعدم ازم سوال پرسیدن و گفتن خودت سزارین میخواستی گفتم اره گفتن نمیخوای طبیعی گفتم نه نامه دارم از پزشکم و فرم پر کردن و مدارک پزشکیم گرفتن (ازمایش-سونو ان تی-دکتر قلب-بیهوشی و...)شناسنامه و کارت ملی پدر و مادر هم باید همراهتون باشه ...بعدم لباس بهم دادن و خون گرفتن و نوار قلب و... ، سوند بهم وصل کردن که اونم درد زیادی داشت اماده ام کردن رفتم اتاق عمل ...داخل اتاق عمل ک شدم دکتر انصاری دیدم و با مهربونی اومد پیشم و گفت نگران چیزی نباش همه چیز اوکی بعد رفتم رو تخت و دکتر بیهوشی اومدبیهوشم کرد به هوش که اومدم درد زیادی داشتم خیلی درد بدی بود فک کردم پمپ درد بهم وصل نکردن ب پرستار گفتم گفت وصله دکمه را فشار بده تا اثر کنه بعدم اومدن شکم
فشار بدن که خیلی درد داشتم و نذاشتم درست فشار بدن بعدم پسرمو اوردن نشونم دادن و گذاشتن تو بغلم
بعدم دوتا اقا اومدن گفتن اروم از روی این تخت بیا روی تخت دیگه که اونم خیلی درد داشت و ب سختی تونستم برم بعدم بردنم اتاق و باز گفتن از رو تخت برو روی تخت اتاقت اینکار با درد زیاد بود و سخت🥲😮‍💨
مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
منو بستری کردن رفتم بالا واسه زایمان طبیعی ولی من ۱سانت هم نبودم نیم بود فقط هی ورزش دادن معاینه میکردن قشنگ با ۴تا انگشت ی بارم ن گریه کردم ن داد زدم هیچی من ۱۳ساعت درد کشیدم ولی باز نشد ک نشد خیلی بد بود فقط درد الکی بود آمپول فشارو و زیر زبانی و شیاف هم افاقه نکرد ساعت دیگه ۱۰ صبح ۱۴۰۳/۴/۷ بود که من زایمانم شد سزارین اورژانسی خیلی خوشحال بودم و چون از اول سزارینیو دوس داشتم ساعت ۹ برام سوند گذاشتن اصن درد عمیقی نبود برام 🥺دیگه کم کم آماده شدم برم اتاق عمل فقط مامانم پیشم بود و همسرمم بعد از عمل من اومد ینی ندیدمش 🥲چون منو تند می‌بردن برا عمل ضربان قلب کوچولو افت کرده بود رفتم اتاق عمل واقعا واقعا خیلی خوش اخلاق بودن از علوی بعید بود ک جراح هاش و کسایی که اتاق عملن انقد خوش اخلاق باشند رفتم اتاق عمل بعد پرستارا ازم سوال میکردن استرسم خیلی کم شده بود بعد دکتر بیهوشی اومد پرستارا منو نشوندن قشنگ داشتن باهام حرف میزدن ی لحظه حس کردم ی چیزی ب بدنم خوردم گفتم چیه گفتن دراز بکش گفتم بی حس کردین گفتن ارع اصن درد نداشت دیگه بی حس شدم و پرده کشیدن جلوم چن بار گفتن پاتو بزار بالا نمیتونستم تکونش بدم گفتن بی حس شده عمل شروع شد
مامان روشا مامان روشا ۲ ماهگی
سلام مامانای قشنگ.دوروز پیش زایمان کردم اومدم از تجربیاتم بگم و اماحقیقت.اول درموردسوند ک خیلیا میترسن.درد نداشت ولی سوزش داشت ک ی کوچولو اذیت کننده بود اما قابل تحمل.بعدش ک رفتم اتاق عمل بی حس شدم کلا دیگ هیچ دردوسوزشی حس نکردم.در مورد بی حسی اتاق عمل هم دردش مث واکسن قابل تحمل و سریع ک دیگ بعدش کل تنت بی حس میشه و رها. بعد از تزریق بی حسی تنگی نفس گرفتم بسختی میتونستم نفس بکشم ک سریع گفتم نمیتونم نفس بکشم برام اکسیژن گذاشتن و خداروشکر اوکی شدم. از زمان بی حسی تا ب دنیااومدن دخترم 10دقیقه ی رب بیشتر طول نکشید وکل عملم تقریبا یک ساعتی شد. بعدش تو بی حسی شکمم فشار دادن ک چیزی متوجه نشدم رفتم ریکاوری تا دست‌وپام حس گرفت یک ساعتی شد. و از اونجا دردام شروع شد. زمانی ک خواستن ببرنم اتاق عمل گفتن باید باز شکمت فشار بدیم ک اگه چیزی مونده بیاد بیرون. اونجام فشار دادن و خییییلی درد کشیدم و کلی خون ازم رفت. دیگه بردنم بخش دردم خییییلی شدید بود گفتم پمپ درد برام بزارن ک هیچ تاثیری نداشت. شیاف گذاشتم دوتا خیلی بهتر پمپ درد بود. و دردمو تقریبا قابل تحمل کرد.پیشنهاد میکنم ب شدت شیاف دیکلوفناک خیلی جواب بود هم برا من هم برا کسایی ک اونجا پرسیدم استفاده کرده بودن. دیگه تا شب گفتن باید راه برید.میدونم خیلی سخته آدم اذیت میشه ولی خیلی کمک میکنه ب درد و در وکاهش میده پس اصلا در برابر راه رفتن مقاومت نکنید. دیگ باز شبشم شیاف گذاشتم بهتر شدم و فرداشم مرخص شدم.ودر آخر حین زایمان برا همتون دعا کردم ک بسلامتی فارق شید امین❤️
مامان ایلهان مامان ایلهان ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
من یزد زیر نظر دکتر مریم زارع زاده و توی بیمارستان خصوصی سیدالشهدا سزارین شدم و همه چی ب انتخاب خودم بود واقعا خانم دکتر طلا هستن و بنظرم بهترین بیمارستان یزد برای زایمان سیدالشهداست . من روز ۲۹ شهریور۶ صبح رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم شب قبلش از۱۰ چیزی نخورده بودم بردنم لباس عوض کردم نوار قلب گرفتن و چون سزارین انتخابی بپذم ازم رضایت نامه گرفتن و. بردنم بخش زایمان بهم سرم وصل کردن گفتن صبر کن دکترت بیاد هم تختی هام ۳ نفر بودن ک نر۳ نفر طبیعی بودن و هر لحظه درد کشیدنشون من میدیم. خیلی بد بود و واقعا خوشحال میشدم نسبت ب انتخابم پرستار ها بشدت خوش رو بودن و من ساعت۹ اومدن بردنم برا عمل و گفتن خودت انتخاب کن میخای بیهوش بشی یا بی حس ک من بیهوشی کامل انتخاب کردم و چون از سوند میترسیدم ازشون خاستم توی بیهوشی سوند بزارن ک قبول کردن و گفتم بعد عمل توی بیهوشی شکمم فشار بدن ک باز قبول کردن و این برا من خیییییلی خوب بود و ساعت۹.۳۶ پسرم دنیا اومد خیلی سریع توی ریکاوری بهوش اومد اثلا درد نداشتم بردنم بخش و ۱ ساعت بعد پسرم اوردن دیدم و واقعا همه چی اونجور ک میخاستم پیش رفت
مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بعد دیگه لباس عمل تنم کردن سوند وصل کردن زیاد درد نداشت ک میگن خیلی درد داره و اینا فقط بعدش کمی سوز میزنه ک عادی میشه براتون..
با همسرم خدافظی کردم و رفتم تو اتاق عمل دکترا همه اومدن و هی احوال پرسی میکردن بهم روحیه میدادن.بعد دکتر سوزن بی حسی زد تو کمرم ک خیلی استرسشو داشتم ولی اونم زیادی درد نداشت واقعا بعضیا میان یجوری تعریف میکنن خیلی می‌ترسیم
پاهام داشت سنگین میشد دکترا شروع کردن برا برش گفتم من هنوز میتونم پامو تکون بدم صب کنید گفتن تو اصلا درد و احساس نمیکنی و شروع کردن هیچی متوجه نمی‌شدم ک یدفع صدا آب خالی کردن اومد و حس کردم شکمم خالی شد و صدای گریه جوجمو شنیدم و زدم زیر گریه بعد آوردن پیشم و بوش کردم واقعا تا عمر دارم این بو یادم نمیره اصلا ی بوی بهشتی بهترین بویی بود ک استشمام کردم .
نینی رو بردن یدفع یجوری شدم کل بدنم می‌لرزید شدید بخیه ک زدن اومدن بلندم کردن و روی ی تخت دیگه گذاشتن الان نمی‌خوام ک کسی بترسه ولی وحشتناک ترین دردو داشتم وقتی داشتن میبردنم ریکاوری و اونجا ک لرز کرده بودم ی چیزی گذاشتن زیر پتوم ک باد گرم میزد حالم بهتر شد .ی خانم اومد ب شکمم فشار می‌آورد وحشتناک درد داشت😖😖😖دوبار این کارو انجام داد و رفت خیلی اه و ناله میکردم شوهرم اومد پیشم دستامو گرفت و گفت تحمل کن خوب میشی..
بعد بردنم تو بخش و شوهرم برام کارامو انجام میداد واقعا خیلی ممنونم ازش قدرشو میدونم ک اینقدر پا ب پام اومد و کمکم میکرد
دردام ی کم کمتر شد .خانم دکتر اومد و گفت چند ساعت دیگه سوند می‌کشیم و بلند شو راه برو ولی اگه ضعف و اینا داشتی شیرینی بخور وقتی بلند میشدم جلو چشمام سیاهی می‌رفت