ماخونمون نزدیک خونه مادرشوهره .تابستونی خواهرشوهرم اومده بمونه خونه مادرش دختراش تقریبا همسن دخترمنن این از صبح ساعت شش یا هفت که بیدارمیشه با ااینکه میدونه اونا تا ده میخابن میره اونجا ظهر برای ناهار وشب برای شام هم نمیاد تا دوازده شب تو طول روز میادیه سرکی میکشه اسباب بازی چیزی میبره با خودش نه میدونم غذا چی میخوره نه میدونم اصلا میخابه یانه یه حمام بزور میبرمش ده دقیقه دوش میکیره باگریه و غر دوباره میره اونجا باباش ومادرشوهرم میگن ولش کن با بچه هاست ولی دلم آروم نمیگیره از اولشم این دخترم بدغذا وبد خواب بود الان کنترلش به کل از دستم خارج شده .شما بگین چیکارکنم حالم بده صبحی گریه کردم.
بزار بره بمونه خسته میشه اکه دیدی زیاد داره از کنترلت خارج میشع یه فکر اساسی واسش بردار
من همش تهدید میکنم اونم جواب نمیده اصلا آخه این خیلی لجبازه
پیش هم باشن میخورن ول کن بهشون خوش بگذره
باید با زبون سر راه بیاری بگو پیشم بمون بریم پارک یا فلان سعی کن فقط بازبون دعوا تهدید بدتر میکنه من دخترمو میبرم پارک قبلا گریه میکرد بره کوچه من از کوچه متنفرم الان بهش میگم کوچه نرو میریم پارک قبول میکنه
من بیدارم دختر هشت ساله دارم چی شده
بیدارم ولی دختر هشت ساله ندارم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.