سلام خانما منم بلخره۲۸خردادزایمان کردم🥹💜
زایمان سختی داشتم
۲۷ بخاطردرد شب اصلا نخوابیده بودم دیگه ۵صبح رفتم بیمارستان معاینم کرد گفت همون یه فینگری ان اس تی گرفت تو اون انقباظ نشون داد گفت پاشو برو یکم راه برو منم خیلی درد داشتم بعد گفت حالا بخواب یبار دیگم معاینه کنم همین ک دراز کشیدم یه چیزی ازم ریخت بهش گفتم یه آبی داره ازم میریزه گفت خونه پاشو لباساتو بپوش باید بستری شی رفتم بلوک زایمان بدترین شب عمرم بوداون روز۶بارمعاینه شدم بهم میگفتن الکی اومدی...گفتن نرخصی برو بخش فردا دکترمیاد مرخصت میکنه من۳۹هفته ۱روزم بود بعم میگفتن توهنوز دوهفته وقت داری تا۴۱هفته نشی آمپول فشار نمیزنیم
خلاصه رفتم بخش بستری شدم صبح با درد خیلی بدی بیدار شدم همین ک نشستم دوباره یه چیزی ازم ریخت بدو بدو رفتم دست شویی دیدم خونه با لخته های خون رفتم ب پرستار گفتم معاینم کرد گفت همون یه فینگری زنگ زد اومدن منو دوباره بردن بلوک زایمان هی هرکی از راه میرسید دست میکرد میگفت هنوز یه فینگری الکی نگو درد دارم....
خلاصه ظهر ساعت۴کمر درد خیلی شدید و بدی گرفتم که هی میگرفت ول میکرد وقتی میگرفتم ناخداگاه از درد فقط جیغ میزدم یه پرستاره بداخلاق اومد گفت چیه چرا سردرد میدی ب ما....اوند معاینه کرد گفت۳سانت بازی برو زیر آب گرم....منم هرچی میگفت گوش میدادم دیگه دردام خیلی غیرقابل تحمل بود فقط با آب گرم میشد تحملش کرد خلاصه پرستار اومد بالا سرم معاینم کرد گفت۶سانتی زد کیسه آبمو پاره کرد دیتگاه نوار قلب گذاشت رو شکمم ضربان قلب بچم خیلی تند تند میزد یه دکتر اومد معاینم کرد گفت بند ناف دورگردن بچس تو چطوری نفهمیدی

۱۰ پاسخ

همشو باهم گذاشتم ک دیگه اذیت نشین
درباره زایمانم بدن با بدن فرق داره ولی سزارین برای من خیلی بهتر بود

منو با همون وضع بردن سزارین همه ترسیده بودن پرستار ها به هم دیگه فوش میدادن همش میگفتن به دکتر بگین زود اتاق عملو اماده کنه....وقتی منو با تخت زایشگاه میبردن انگار یه چیزیو محکم میزدن زمین میبردن همه همراه ها اون بیرون ترسیده بودن وقتی به مادرشوهرم گفتن همراه....مادرشوهرم دادو بیداد کرد خودشو میزد خلاصه بردنم اتاق عمل همون جوری بدون شلوار گفتن دراز بکش یه پرستاره هم دستش تو بود که بچه نیاد پایین فقط اون لحظه یادمه که یکی اومد امپول زد از دستم
وقتی بهوش اومدم فقط دل درد شدید داشتم جای بخیه هام بشدت میسوخت دیگه خلاصه بردنم بخش بچمم بخاطر تنفس۵روز بیمارستان بستری بود🥲
بخام تجربمو بهتون بگم سزارین خیلی بهتره سرسنگین آدم میره میاد جون بچش به خطر نمیوفته راحت زایمان میکنه میاد با شیاف هم هیچی ازدرد نمیفهمین من خودم پاشدم بعد عملم کارامو انجام دادم فقط شب اول خیلی سخت بود چون بخیه هام خیلی میسوخت

کدوم بیمارستان بودی عزیزم ؟

مبارک باشه عزیزم ♥️
بازم خداروشکر بخیر گذشت. خدا ازشون نگذره جدیدا چرا همه ماماها و بیمارستانا دارن مثل وحشیا رفتار میکنن؟؟؟ من چندمین تجربست تو این چند روزه خوندم همشون همین مشکل و داشتن. اون موقع میگن بچه بیارین. من اگه جای تو بودم حتما شکایت میکردم.
من که هیچ وقت دلم طبیعی نمی‌خواست و نمی‌خواد الآنم سزارین هستم ولی وقتی اینارو میخونم کلا از زایمان میترسم. با اینکه شکم دوممه و اولی فوق العاده عالی بود.

قدم نورسیده مبارک ،اره واقعا طبیعی سخته هزار مشکلی ممکنه پیش بیاد ،سزارین تر و تمیز میری اتاق عمل و میای

آخی عزیزم مبارک باشه

قدم نو رسیده ت مبارک باشه عزیزم واقعا طبیعی سخت نیست ولی این پرستار و ماما هستن که طبیعی رو واسه مامانا انقدر سخت و طاقت فرسا میکنن باعث میشه همه از طبیعی بترسن
من خودم سز اختیاری بودم به خاطر همین چیزایی که شنیده بودم واقعا سز خیلی راحتره منکه اصلا درد نکشیدم فقط تا از تخت میای پایین سخته

چقد تو اذیت شدی تو دختر منم سزارین شدم واقعا سزارین خیلی بهتره ب قول تو راحت تر تمیز میری میای

خبر مرگشون این طبیعی بودن چه صیغه ایه

عزیزما دردزایمان منم مثل تو بودباچندروز درداخرشم سزارینم کردن

سوال های مرتبط

مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان کوچولو مامان کوچولو ۵ ماهگی
تجربه زایمان .

من از ۱۶ هفتگی میرفتم کلاس ورزش .
تا ۳۸هفتگی سنو دادم معاینه لگنی هم شدم دکتر گفت دهانه رحمت سه سانت بازه و زایمان خیلی خوبی در پیش داری .
اومدم خونه درد داشتم یکم . ولی رفتم پیاده روی و حموم .شب دردم کمتر شد گفتم برم بیمارستان یه چکی بشم و بیام .
وقتی رفتیم معاینم کردن گفتن دوسانت بازه ولی دهانه رحمت نرمه و باید بمونی .
ماما خصوصی داشتم زنگ،زدن ماما اومد .
تا ماما اومد نیم ساعتی شد تا اونموقع هم دردی نداشتم زیاد .

ماما تا اومد معاینه کرد گفت زود بستریت کردن هرچی گفتن بزارین برم نزاشتن .
ماما بهم سوزن فشار زد
بهم میگفت رو توپ بپر ـ

مرتب معاینه میکرد میدید پیشرفتی نداشتم .

به یه پرستار گفت بیاد پرستاره دس کرد تو کیسه ابمو پاره کردن با هم .
بعدش هی دردام شدید میشد ـ
جوری ک ارزو مرگ میکردم .
رفتم اب گرم ریختم رو کمرم خیلی،خوب بود ولی تا درمیومدم دوباره دردام ریاد میشد .
هی معاینه تحریکی میکردن و هی زیاد باز نمیشد بهم یه امپول مسکن زد ولی زیاد اثر نکرد .
مرتب معاینه میکرد ...
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان آریا مامان آریا ۳ ماهگی
من اومدم تجربه زایمانمو بهتون بگم ظهر خواب بودم پسر کوچکم افتاد رو شکمم عصر یه کم کمرم تیر میکشید رفتم زایشگاه نوار قلب گرفت گفت باید تکرارکنی معاینه هم کرد حالا نمیدونم با معاینه یا با ضربه که پسرم افتاد روم کیسه ابم هم سوراخ سده بود خلاصه گفتن برو شام بخور بیا دوباره نوار بگیریم من دیگه دیر وقت بود نرفتم صبح ساعت ۴ بیدار شدم دیدم شلوارم خیسه به سوهرم گفتم فکر کنم کیسه ابم پاره شده جمع کردم رفتیم بیمارستان دوبار نوارقلب گرفت گفت باید تکرار بشه یه سونو هم نوشت رفتم انجام دادم اومدم با یه نوار دیگه ماما فرستاد برا دکتر گفت کیسه ابش سوراخه ختم بارداری بزنید بستری سدم ساعت دوازده ونیم امپول فشار زدن تا ساعت ۵ خیلی کم درد داشتم بعد شروع کردم به خون. یزی ماما اومد گفت این چرا خون ریزی داره شاید جفت اومده جلو دکترو صدا زد امود معاینه کرد گفت نیست ولی دهانه رحمم همچنان دو بود یه کم دردم شدید شد دهانه رحمم شد ۳ دکتر گفت کیسه ابشو پاره میکنم کیسه ابمو پاره کرد یه قرص هم گذاشتن تو رحمم دردام بیشتر شد دکتر اومد گفت میخوام کمکت کنم زود زایمان کنی معاینه کرد گفت ۶ سانت باز شدی توی دردای سدید بهم گفت جیغ نزن فقط زچر بزن منم کمکت میکنم من زور میزدم اونم دستاشو میکرد تو رحمم وباش میکرد سه بار وقتی درد شدید داشتم زور زدو سر بچه اومد گفت یه زور دیگه بزن تا بکشمش با زور چهارمی بچه رو کشید گذاشت رو شکمم و راحت شدم یه کم پترگی هم داشتم ۳تا بخیه خوردم وخداروشکر نی نیمو بغل گرفتم انشالله همه مامانا بسلامتی بغل بگیرن
مامان پسریم مامان پسریم روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم تا از زایمانم بگم دیروز رفتم ورزش بعدش ماما همراه معاینم کرد گفت دهانه رحمت باز شده ولی ن اونقد ک بخای بری برا زایمان منم درد شدید داشتم ب دکترم زنگ زدم گفت بیا ببینمت رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ۷ سانت بازی برو بیمارستان نامه دادرفتم بیمارستان ماما همرام اومد برام مسکن اینا تزریق کرد یکم ورزش داد من دردم بیشتر میشد بعد دید سر بچه پایین نمیاد کیسه ابمو با دستش پاره کرد وحشت ناک درد داشت درد اصلی بعد پاره شدن کیسه اب شروع شد ب حدی درد داشتم ک محکم دستمو گاز میگرفتم خیلی درد داشت از ۴ درد و زور زدم تا ۹ شب ک رادینم بدنیا اومد بعد دنیا اومدنش سبک شدم خیلی ولی خب جفت داخل رحم گیر کرده بود با هزارتا بدبختی انقد دست کردن تو رحمم در اوردنش دکتر میگفت از همه زایمانا بیشتر خون از دست دادم حالا جفت در اوردن کلی بعدش لخته گیر کرد تو رحمم باز با کلی فشار دست کردن تو رحم لخته اومد بیرون ولی اگ همکاری کنین زود راحت زایمان میکنین و اینطوری شد رادین من ساعت ۹ شب شنبه ۵ ابان بدنیا اومد
مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 ۶ ماهگی
سلام شبتون بخیر از پرسه زایمان بگم بهتون
من دو روز انقباض داشتم و خیلی بیخیال بودم فک نمیکردم درد زایمان باشه قزصام تموم شده بودن سنو وزنم میخواستم نشون دکترم بدم گفتم برم دکتر رفتم دکتر اول ماما دکترم نگام کرد ک دید انقباض همراه با درد دارم و اینکه فشارم 14 هست درجا فرستادم پیش دکترم دکترمم درجا معاینه کرد دید 1 نیم سانت باز شدم و من 36 هفته 5 روزم بود درجا نامه بستری داد گفت مستقیم برو بیمارستان نری خونه ک بخوای وسایلتو جمع کنی منم درد داشتم مستقیم اوموم بستری شدم شب تا صبح فشارم ۱۵ و ۱۴ بود ک دیگه ازمایش دفع پروتیین دادم دیدن مشکل داره و اینکه ختم بارداری داد دکترم ساعت ۱۰ صبح کیسه ابم پاره شد دیگه معاینه کرد 2 سانت بازربودم همش دردم داشتم دیگه ان اس تی وسل بود هی چک مبکردم یهو ساعت ۲ ظهر درد گرفتم جنان دردایی میگرفتم ک فقط جیغ میزدم هی معاینه میکر فایده نداشت همش 2 سانت بود ولی سر بچم پایین بود وقتی معاینه میکرد دستش به سر بچم میخورد گفت پاشو ورزش کنیم دیگه با چند تا اسکات و پرش رو توب شدم 4 سانت گفت میتونی بری دوش اب گرم گفتم اره رفتم دوش اب گرم گرفتم نیم ساعت با اب خیلی گرم اومدم معاینم کرد دید شدم ۱۰ سانت گفت زور بزن ولی جیغ نزن ک انرژیت میره منم فقط زور میزدم انقد زور زدم تا بچم دنیا اومد ولی بعدش یکم از چیزا جفتم مونده بود تو رحمم انقد درد داشتم 5 نفر اومدن هی دست میگذاشتن تو رحمم ک فقط بقیه جفت در بیارن منم جیغ میکشیدم از درد
مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۷ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
من از ۳۵ هفته ماما همراه گرفته بودم و شروع کردم ب ورزش
۳۷ هفته رفتم معاینه گفت هنوز باز نشدی دوباره اومدم ورزشارو بیشتر کردم و ۳۹ هفته باز رفتم پیشش بازم گفت هنوز باز نشدی😢 و معاینه تحریکی انجام داد برام و گفت چهل هفته بیا زایشگاه شاید بستری کنن شایدم نه برا ۴۱ یک هفته بستری شی
همه کارایی ک برای باز شدن دهانه رحم خوب بود انجام دادم رفتم دوباره معاینه شدم گفت یسانتی و دوباره معاینه تحریکی 🥴🥴🥴
خلاصه ک هیچ دردی نداشتم تا روز ۳۹ هفته و ۶ روز ک رفتم زایشگاه ماما همراهمم اونجا بود ...الکی گفتم حرکات بچم کمتر شده و درد پریودی و اینا دارم ماما اومد معاینم کرد و ضربان قلب بچمو گرفت و گفت بزار تا دکتر بیاد. دکتر ک اومد دوباره ی معاینه انجام داد گفت فقط یسانت بازی و سر بچه نیومده تو لگن بعد سونوگرافی هامو نگاه کرد دید وزن بچم یکم بالاست و دست ب شکمم میزد با تعجب نگاه میکرد و ی سونو وزن برام نوشت گفت برو انجام بده بیا بعد دیگه ماما همراهم گفت تا دکتر سونو بیاد توپ بهم داد گفت بشین ورزش کن ببینم سر بچه نمیاد تو لگن منم ورزش کردم و خیلی گذشت دوباره معاینه کرد گفت دوباره همون یسانتی
رفتم سونو انجام دادم وزن بچه ۴۲۰۰ بود🥲🥲 ماما نگاه کرد گفت خیلی بالاست برو ب دکتر نشون بدع اول رفتم پیش ماما همراهم ب اون گفتم و نشون دادم گفت وزنش بالاست و سرش نیومده تو لگن من میتونم الان امپول فشار برات بزنم و کلی تا شب ورزش کنیم تا حالا ببینیم باز میشی یا نه چون وزنش بالاعه ممکنه شونش در بره گیر کنه وسط دردات مدفوع کنه و ...... دوباره سزارین میشی خودت اذیت میشی و کرنه برا من ک کاری ندارع برو سزارین دیگه درد طبیعی رو نکش گفتم باشه بعد دیگه خودش با دکترا هماهنگ کرد

ادامه دارد....
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡