۶ پاسخ

👍👍 چقدر خوب گفتی

من که نمی بخشم نابودم کردن
تا قبل این با همه بدی هاشون کتار اومدم ولی کاری کردن که هیچوقت نمی بخشم

خداروشکر میکنم واسە پدر مادرم چون همیشە عشق دادن

خیلی سخته یه جاهایی واقعا اذیت کردن

بله بله 👏👏👏

واقعا درسته
ما باید این چرخه اشتباه رو قطع کنیم و به بچه هامون انتقال ندیم

سوال های مرتبط

مامان 💫 ❤️وانیا❤️💫 مامان 💫 ❤️وانیا❤️💫 ۱۶ ماهگی
#طرح واره ادغام
تو تاپیک های خیلی قبلتر راجع به ۳ تا طرحواره صحبت کرده بودم
در کل طرحواره ها خیلی زیادن
ولی ادغام برام جالب بود چون زیاد تو گهواره دیدم مامانایی که از بی توجهی همسرشون گله میکنن، میگن تمام دلخوشیمون تو زندگی بچه امونه، یا مادرایی که میگن همسرمون فقط به مادرش توجه میکنه حرف ، حرف مادرش باشه

وقتی مادری از سمت همسرش بی توجهی میبینه تلاش میکنه این بی توجهی با عشق به فرزند جبران کنه بیشتر تو مادر و پسر دیده میشه
مادر شب به جای اینکه پیش همسرش بخوابه پیش پسرش میخوابه
نقش مادر فرزندی تو هم حل میشه
اصطلاحی که به کار میبرن میگن این بچه شوهریه که فقط رابطه جنسی نداره با مادر و داره نقش همسر رو برای مادرش ایفا میکنه

این بچه بزرگ میشه تو روابطش به مشکل میخوره چون همه جا باید مادرش باشه حرف مادرش باشه و مادر عروس رو به چشم هوو میبینه‌
اگر ندانسته دارین با فرزندتون این نقش رو ایفا میکنین جلو ایجاد طرحواره ادغام رو بگیرین این طرحواره زنجیره ای هست و تا نسل ها اسیب میزنه
چون وقتی این بچه ازدواج کنه چون برای همسرش نمیتونه همسر مناسبی باشه اون زن هم در اینده با فرزندش مجدد این نقشو رقم میزنه
و اینکه اگه الان شما دارین این طرحواره رو شمل میدین دارین از همسری با همین اسیب رنج میبرین پس شکننده این زنجیره باشین ❤️
مامان هانا مامان هانا ۱۱ ماهگی
مامان امیر عباس 😍 مامان امیر عباس 😍 ۱۰ ماهگی
امشب پسرم از بس پیشم خندید و قهقهه زد یاد سال پیش افتادم این ماه ۶ماهم بود که باردار بودم دلم تنگ اون روزا شده نمیگم روزای شیرینی بود نمیگم راحت بودم از همه لحاظ نمیگم استرس نداشتم...
چرا همه ی این چیزا بود خوب مادر اولی بودم و استرس طبیعی بود هروقت میرفتم سونو همش استرس داشتم چیز بدی از وضعیتش بهم نگه یا هربار که میرفتم پیش دکترم واسه ضربان قلبش همش می‌ترسیدم نکنه قلبش نزنه؟؟!!
دست به ترک شکمم میکشم که چطوری من این موجود کوچولو رو ۹ ماه حمل کردم و همه جا با خودم بردم؟؟؟
با چه ذوق و شوقی کمدش رو چیدم لباساش رو گذاشتم کمدش رو تمیز کردم وای که چه روزایی بود 😍😍😍
ماه آخر رو هیچ وقت یادم نمیره چه قدر ذوق و شوق داشتم واسه دیدنش آخرین هفته ای که با مادرم رفتیم دکتر و رفتم تست حرکت اولیه رو دادم و گفتن برو تا سه شنبه دوباره بیا و سه شنبه بستریم کردن

چه قدر زود گذشت اون روزا نمی‌دونم چرا اینقدر دلتنگ اون روزا میشم هرچی نزدیک میشم به تولد یکسالگیش بیشتر دلم واسه اون روزا تنگ میشه🫶
اگه دفعه دوم مادر بشم سعی میکنم از همه لحظه هاش نهایت عشق و لذت رو ببرم کارایی که دفعه اول کردم رو نمیکنم از تموم لحظه ها عکس و فیلم میگیرم که یادگاری بمونه، نمیخوام دیگه حسرت چیزی رو بخورم ولی پارسال برام سالی بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم 💖💖💖
خیلی خوشحالم واسه اومدنت به زندگیم مامانم خنده هاتو که می‌شنوم قند تو دلم آب میشه امیرعباسم