تجربه زایمان طبیعی
سلام خانما من ۲۴ /۳ با تپش قلبو سرگیجه رفتم بیمارستان
آونجا نوار قلب از بچه‍ گرفتن و ب خودم اکسیژن وصل کردن
بعد چندتا آزمایش ازم گرفتن و قرار شد ی نمؤنه ادرار بیست و چهار ساعته بدم تا شب بعدش ک دوباره همون حالت بهم دست داد سآت دوشب ک دوباره ازم آزمایش گرفتن گفتن ک یچیزیم بالا عه بعد ساعت ۱۰ صبح اینا بردنم بلوک ک نوار قلب جنین و گوش بدن ك دکترم اومد گف یچیت بالاعه ک من نفهمیدم چی هس و گف خارش داری گفتم اره ک بهم ختم بارداری دادن
تا ساعت یک ک براختیار خودم بودم ساعت یک ی معاینه شدم ک رحمم کامل بسته بود
بهم قرص زیر زبونی دادن منم تو همین هین دستمو ب لوله گرفتم و پاهامو باز میکردم کمر خم میکردم میچرخوندم کمرمو یا از تخت میگرفتم ب حالت دستشویی مینشستم و پامیشدم ک ساعت چهار دوباره معاینه شدم گفتن ی سانت باز شده اولش بهم گفتن تا فردا غروبم زایمان نمیکنم ولی بعد ائنکه دیدن باز شده گفتن تا فردا صبحش زایمان حتمیه دوباره ی قرص زیر زبونی دگ ک کم کم انقباضام شروع شد خودمم ورزش میکردم با توپ میپریدم و همون ورزشارو تکرار میکردم تا رحم ۴ سانت بشه مامای همراهم بیاد من همینجوری ک ورزش میکردم اب میؤمد فک میکردم ادرار در حالی ک کیسه اب بود دگ نذاشتم معاینم کنن تا اینکه مامای همراهم اومد
باهام ورزش کرد دگ کامل کیسه ابمو پاره کرد دوبار سون کوچیک زد بهم همش زیر آب گرم میبردم بعد دگ خاس معاینه کنه نذاشتم تا غینکع زیر دوش بودم دیدم پاهام بسته نمیشه دستمو یردم ی چیز گرد حس کردم ب مامای همراهم گفتم گف تو هنو پنج سانتم باز نشده بودی ک چرا فولی😅

۸ پاسخ

دگ دردامو فراموش کردم بردنم رو تخت پاهامو خودم گرفته بودم زور میزدم ب زور دوم ک رسیدم قیچیو دیدم ولی دردش و حس نکردم زورسوم ک زدم كله بچه دراومده بود بعدشم زورای کوچیک زدم ك کامل بچه رو گذاشتن روم بعدشم ک نخ و وسوزن و دیدم بازم چیزی حس نکردم فقط داشتم با نی نیم میحرفیدم همون جوری ک داشتن وزنش اینارو میگرفتم بعدش خودم اومدم پایین رفتم دستشویی و یکمم ببخشیدا استفراغ کردم ۵:۱۵صبح زایمان کردم ۸ صبح رفتم بخش دگ کبا خودم پاشدم کارای خودمو و بچمو میکزدم البته موقع انقباضام بهم گاز میدادن ک داد نزنم بعدم من ۲۴/۳بستریشدم ک ۳۷ هفته و ۳ روزم بود ک ۲۷/۳ک ۳۷ هفته و ۵ روزم بود زایمان کردم ناف بچمم تو ۶ روزگی بای بخیه خودم افتاد فقط خانما فقط اشتباه منو تکرار نکنین لباتونو گاز نگیرین تمام ❤️

از کجای جغتای خود جغتای یا روستا های اطراف

مبارکت باشه عزیزم

کدوم بیمارستان بودی ؟

امپول ریه هم نزده بودین؟

بسلامتی عزیزم.دوران بارداری شیاف پروژسترون یا امپول مصرف نمیکردی؟؟

مبارک باشه...حتماآنزیم کبدت بالابود

دکترت کی بود؟ اسدپور؟

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام من سحرم ۱۹ سالمه و میخام تجربه خودمو درباره زایمان طبیعی براتون بگم

من صبح ۵شهریور تو سن حاملی ۳۹ هفته و ۵ روز احساس کردم ازم اندازه ته لیوان آب ریخت و شک کردم کیسه آبم باشه و بلافاصله خودمو رسوندم بیمارستان و نوار قلب گرفتن و معاینم کردن ک دهانه رحمم اندازه یه نیم انگشت باز شده بود و بعد فرستادنم سونو ک معلوم شد آب دور جنین کم شده و رفتم پیش دکتر و برام ختم بارداری زد و قرار شد شب ساعت ۹ برم بستری بیمارستان بشم
رفتم خونه و لوازم خودم و گل دختر رو آماده کردم رفتم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم

من چون هیچ دردی نداشتم وارد بلوک زایمان که شدم بهم قرص زیر زبونی دادن و آمپول بهم زدن تا دردام شروع بشه و من بعد نیم ساعت انقباض های خیلی شدید و درد های هر ۵ دقیقه گرفتم و خوشحال ک به زودی زایمان می‌کنم اما هر بار ک اومدن معاینم کردن دهانه رحمم کلن بسته بود من اون شب رو تا فردا شبش تو همون وضعیت بودم هیچ تغییر نکرده بودم و اونموقع شروع کردن مسکن زدن بهم ک دردام کم بشه تا دوباره بتونن قرص و آمپول بزنن بهم وقتی هم ازشون پرسیدم چرا اینکار میکنید گفتن انقباض هات انقد شدیده ک ممکنه رحمت پاره بشه و من دو شب درد داشتم بدون اینکه دهانه رحمم باز بشه
مامان آیدا💗 مامان آیدا💗 ۸ ماهگی
سلااااام منم اومدم با تجربه زایمانم شنبه صبح بود با دلپیچه اسهال و کمردرد از خواب بیدار شدم دردا منظم نبودن رفتم ی سر بیمارستان نوار قلب اینا گرفتن گفتن نوار قلبت ب دلمون نیست معاینه کردن همون ی سانت بودم بعد ب ماماهمراهم گفتم گفت دیگ نمیخاد ورزش و پیاده روی کنی چون درد داری فردا یعنی یکشنبه بیا بستریت میکنم برگشتم خونه کمردردم بیشتر شده بود بعد اب زرد ازم میریخت من فکر کردم ترشحه خلاصه صبح با درد شدید زیر دلم بیدار شدم رفتم بیمارستان قبل معاینه رفتم سرویس دیدم لکه بینی دارم با اب زرد
ب ماما همراهم گفتم گف عیبی نداره چون درد داری بخاطر همونه معاینه کرد گف هنوز ی روز وقت داری میخوای بری خونه فردا دردت گرفت بیا گفتم باشه گفت ک بیا بازم معاینه کنم تا معاینه کرد کیسه ابم ترکید دردام شروع شد ساعت ۷ونیم صبح🥴تا پرونده درست کنن برام و لباس برام بیاره شد ساعت ۸ رفتم شروع کردم ورزش روی توپ نیم ساعت بعد معاینه کرد گف شدی دوسانت انقباضات هم خوبن خلاصه بعدش هی دردام بیشتر و بیشتر میشد ولی من سر همون دوسانت و نیم موندم پیشرفت نکردم نگو سر بچه کج شده بود و دستش زیر سرش بوده اصلا پوزیشن مناسبی نداشته تا ساعت ۹ شب ک دیدن انقباض و دردام بیشتر شده ی پرستار اومد گف چطور تحمل کردی این انقباضا برای موقعیه ک بچه میخواد بیاد بیرون دیگه ماماهمراهم گفت تا ی ساعت دیگ پیشرفت نداشتی میبریم سزارین
ادامه تو کامنتا میگم
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان امیر حسین 💙 مامان امیر حسین 💙 روزهای ابتدایی تولد
تابردنم داخل تا منو دیدن میگفتن این دوسانته هفتش پاینه هنوز جاداره
منم داز کشیدم .بعد ی ساعت سرم امپول فشار زدن .هی دردام پیشتر شد
ولی رحمم همون دوسانت سر پجه بالا بود .خیلی اذییت شدم .هی معاینه هی معاینه تحریکی ک رحمم باز بشه .ولی اصلا .گفتن پاشو ورزش دوساعت ورزش معاینه کرد گفت ۳ سانت .گفت بیاد دوش اب گرم .ی ساعت رفتم دوش دردام حس نمیکردم زیر اب گرم.خلاصه همون سه سانت .توپ دادن اخرش ماما گفت اخ ادستت ک میخای زایمان کنی من راحت بشم .رفت روتخت خابید .بعض داشت گلمو خفه میکرد .دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم ایقد گریه کردم .ساعت یک شب معاینه کرد بازم هیچ پیش رفتی نداشتم بااینکه بچه سومم بود .ولی خیلی اذیت شدم. بهش گفتم کیسه اب بزن سر پچه میاد پایین منم راحت بشم زایمان کنم .گفتش ت کار ما دخالت نکن .ساعت ۲دیه مجبور شد کیسه ابمو بزنه ک دردای اصلی وای وحشتناک بود ک ی سره بود نفسم گرفت حالم بد شد .هی با درد معاینه میکرد گفت ۶ سانت خوبه زور بزن .پاشو سرپا باش ک من نتونستم خیلی درد داشتم التماس میکردم هی یا حسین میگفتم .ساعت نزدیک ۳ شب بود ک گفتن فول شد .بریم روتخت زایمان..

گفتن زور بده سه چهارتا زور زدم ک شرش بزور دروامدد خووداا بعد ک پسرمو گذاشتن ت بغلم ک بند ناف ببرن هی نگاش میکردم گریه میکردم .بعد بخیه هامو زدن وتموم..انشاله همه ی چشم انتظار ها


امیرحسین مامان ۲۲ /۷ /۱۴۰۳ .بدنیا اومد. دورتبگردم
مامان 💙as مامان 💙as ۲ ماهگی
سلام خانم ها پسر من ۲۵مرداد ساعت ۱۱ شب بدنیا اومد و این حس قشنگ واسه همه آرزو میکنم
صبح روز پنجشنبه با نامه پزشک بیمارستان بستری شدم بدون درد با اینکه من یکماه ماه درد داشتم ولی دریغ از یک درد
ساعت ۹صبح رسیدم بیمارستان معاینه کردن بسته بودم کاملا 🥲
دیگه تا رفتم تو اتاق خودم قرص زیرزبونی دادن ساعت ۱۱ شد ولی انقباض نداشتم دوباره دادن بی فایده
ساعت ۲ونیم ظهر ک شد یکی از پرستارهای بخش اومد معاینم کرد ک ب عمرم همچین دردی رو نکشیده بودم انقدر وحشتناک معاینه کرد ک بازم کرد گفت ک ۲سانتی هر یک ربع ماما بخش میومد واسه معاینه ک وقتی دوباره اومد کیسه آبم پاره شد از معاینه وحشتناکش
خلاصه روند زایمانم و انقباض هام خیلی خوب پیش می‌رفت بلاخره رسیدم ب ۶سانت ماماهمراه اومد و بهم ورزش ها رو گفت و بعدش از آمپول اپیدرال استفاده کردم ک تزریقش وحشتناک بود و واقعا پشیمونم زدم چون بعد زایمان نفسم بالا نمیاد از دردش فقط یک ساعت بهم آرامش داد و ساعت ۱۱شب دکترم اومد معاینه کرد گفت ۹سانتی سریع باید زایمان کن واااای بعد اون همه عذاب تازه شروع شد
مامان محمدحسین و نیکا مامان محمدحسین و نیکا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

روز سه شنبه ٨/٨/١۴٠٣
وارد هفته ۴٠ بارداری شدم و کلا کلافه از اینکه چرا زایمان نمیکنم

ساعت ١ بعد از ظهر رابطه ی بدون جلوگیریو کمی تحریک نوک سینه انجام دادیم

همیشه بعد از رابطه درد و انقباض داشتم

این بار هم از ساعت ٣ بعد از ظهر درد و انقباض هام شروع شد و من جدی نگرفتم

تا ساعت ۴ونیم ک دیگ دردام زد به پهلوهام

زنگ زدم همسرم تا بخواد برسه و اماده شم و برسیم بیمارستان ساعت ۶ شد

معاینه کردن و گفتن ٣ سانتی نرمی دهانه رحم هم ٨٠ درصده باید بستری شی
نوار قلب بچه گرفتن و سرم زدن بعد۴٠ دقیقه معاینه کرد و گف پیشرفتی نداشتی

من درد زیادی نداشتم ولی با هر بار معاینه دردام شدید میشد
و اشتباه اولم این بود ک زود رفتم بیمارستان و دردامو خونه نکشیدم اوناهم میخواستن زودتر زایمان کنم

گفتن میتونی راه بری و ورزش کنی بردنم ی اتاق دیگ تا دکترم برسه
اشتباه دوممو کردم و گفتم ماما همراه میخوام

تا ۶ سانت خودم ورزش از یوتیوب نگاه میکردم و انجام میدادم انقباظارو با تنفس رد میکردم و در کل حالم خوب بود

ماما همراهم رسید و معاینه کرد گف ۶سانتی جای اینکه ورزش بده کمک باشه گف بخواب تا دکترت برسه

فقط هر ۵ دقیقه میومد معاینه میکرد ک من واقعا با معاینه ها اذیت میشدم

اونقدری ک معاینه اذیتم میکرد درد انقباضا اذیت کننده نبود

دکترم رسید اومد معاینه کرد گف ٧ سانتی و سرعت پیشرفتت عالیه
کیسه ابمو پاره کرد این مرحله واقعا دردناک بود من خیلی سفت کرده بودم خودمو فک کنم برا همون خیلی اذیت شدم
ب ماما گفت توپ بده ورزش کنه


بقیش پست بعد
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۲ ماهگی
خب اومدم با تجربه زایمانم 🥴🫠 من ۳۸ هفته ۵ روز زایمان طبیعی انجام دادم
من از هفته ۳۷ بارداری درد های پریودی داشتم از پنچشنبه صبح ک بلند شده بودم شکم درد داشتم خیلی کم بود رفته رفته هی دردهام فکر میکردم بیشتر میشه میگفتم حتما باز درد پریودی خوب میشم دگ من موندم تا ساعت ۶ عصر ک رفته رفته کمتر میشد فهمیدم درد زایمانمه گفتم بزار بمونم خونه رفتم بیمارستان اذیت نشم ساعت ۲ شب بود ک دگ نمی‌تونستم تحمل کنم رفتم دوش گرفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم که کلا ی سانت هم نمی‌شدم با اون همه درد دگ بستریم کردن گفتند برات آمپول فشار میزنیم سرم وصل کردن من ساعت ۷صبح ک معاینه شدم گفتند ۲ سانتی ولی سر بچه خیلی پایینه من دگ جونی نداشتم گفتم آمپول بی دردی می‌خوام گفتند باشه هر وقت ۵ ۶ سانت شدنی خلاصه من ورزش میکردم توی وان آب گرم میشستم هی معاینه میشدم ی سانت ی سانت اضافه میشدم من ۵ سانت ک شدم دگ داشتم از حال میرفتم ماما گفت برم بگم بیان آمپول بزنن رفت اومد گفت ی دور دگ معاینه کنم همین ک دستش رفت گفت ۶ ۷ ۸ سانت شدی من گفتم فقط آمپول می‌خوام اومدند تزریق کردن بعد اون میگفتن شکمت سفت شدنی فقط زور بده من ک دگ درد نداشتم آروم بودم خیلی خوب بود اون لحظه با چند تا زور رستا خانم منم ساعت ۱۱ صبح ب دنیا آمد من سونو ک رفتم گفت ۳۲۰۰ی روز قبلش فردا ک زایمان کردم ۳۸۵۰ بود من واقعا اذیت شدم 🥲