دخترم بعد از این مریضیش تبدیل شده به لجباز ترین بچه ای که میتونستم تصور کنم
بچه ای که شیشه شیرش رو قایم میکردم نبینه و شیر نخواد حالا براش میخوام درست کنم میاد جیغ میزنه گریه میکنه شیشه و شیرخشک رو از دستم میگیره میبره میذاره سر جاش
سفره میارم پهن میکنم وسیله میارم روش با گریه بدو بدو میاد که بَه بَه نههههه به به نهههه وسایل سفره رو برمیگردونه آشپرخونه سفره رو جمع میکنه گوله میکنه میاره میزنه تو کابینت . همه اینکارا رو هم با گریه شدید میکنه .
بچه ای که عاشق دَدَ بود الان میگم بریم دد با گریهههه دد نهههه ددنهههه
میخوام پوشکش رو عوض کنم وای یا خدااا جیغ گریه دادو بیداد فرارررر
لباساش رو عمرراااا نمیذاره عوض کنم اگه موفق بشم در بیارم دیگه بعدی رو ابداااا نمیتونم تنش کنم الان یعنی باور کنید سه روزه یه حوله میپیچه دور خودش شب و روز لخخخت مادرزاد میخوابه بعد وقتی خوابش میبره من اروم اروم تو خواب پوشکش میکنم لباس تنش میکنم فقط فقط میگه بغلم کن سرشو بذاره رو شونم و راه ببرمش همین نیم ساعت یک ساعت میگه راهم ببر عاشق تاب بود میگفتم خدایا چجوری تابو از سرش بندازم الان میگم برو تاب فقططط گریه میکنه وای قطره خوردناشو بگوووو قبلا قشنگ اهن و مولتی میخورد الان هر تررررفندی فکر کنی زدم تشویق ترغیب تنبیه هرچی اصلا رضایت نمیده من نمیدونم واقعا این منم که اینقدر صبور شدم؟... از خودم واقعا همچین صبری رو تصور نمیکردم

تصویر
۱۶ پاسخ

عزیزم شاید مشکلی داره خدانکرده بچه نمیتونه به زبون بیاره .یه شیاف بزن براش ببین آروم نمیشه چون اگه دردی داشته باشه آروم میشه حتما .اگه شد ببر دکتر بگو که شیاف زدم آروم شده مشکلش چیه چی بدم بهش .خودت زیاده روی نکن بدون نسخه فقط یدونه بزن براش که خودت دردشو بفهمی چون دکتر بری الان نمیفهمن و میگن طبيعي هست اما به نظر من بچه کلافس و درد داره به زبون نمیتونه بیاره

هانیساهم یک هفته درگیر تب و اسهال و استفراغ بود،مریضی سختی وپشت سرگذاشت بعد مریضیش ازاینرو به اونرو شده بود،اصلا باورم نمی شد این دخترمنه دقیقا اینکارها میکرد،علاوه براین مداااام گریه و جیغ داشتم افسردگی میگرفتم چون دیگه کاری از دستم برنمیومد،سرهرچیزی ماداستان داشتیم،
۱۵روزی اینجوری بود،حالا از دیروز احساس میکنم یکم داره بهتره میشه (چشمش نزنم)
دیگه نمیدونم فردا چی درانتظارمه،خداخودش کمکمون کنه

فقط میگم میگذره صبر کن و مطابق میلش رفتار کن...پسرمنم یک هفته ای این مدلی شد توی مریضیش و چند روز بعد ... باهاش مدارا کردیم محبتمونو بیشتر کردیم دوباره درست شد

بجز لخت خوابیدن، دقیقاااا زندگی من 3هفته است همینه
یعنی جونمو درمیاره

ببین خونه زندگی رو ول کن. فقط تا وقتی آروم بشه بغلش کن و هرکاری میخواد بکن. منم سرم اومده. الان باید بهش برسی که از این حال دربیاد.

پسر منم همینه
میگه حرف حرف من باید باشه
خیلی لجبازه خیلی

شاید چشم خورده براش صدقه بذار کنار

وای دختر منم ویروس گرفت خوب شد بعدش اینطوری شده بود نه در این حد ولی همش جیغ میرد گریه میکرد خودشو دراز میکرد لج میکرد پاهاش می‌کوبید زمین منم دیگه سرسام گرفتم حودمو دراز گردم مثل خودش اداشو دراوردم گفتم دوست داری اررره منم بلدم دیگه انجام نداد🙂🙂🙂❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹

دخترنوبعدمریضی اینجورشده دخترمن که مریض نشده ولی چندوقته اعصاب برام نذاشته نمیذاره پوشکش عوض کنم نمیذاره لباسش عوض کنم غذاهم نمیخوره بایدبخوابونم پاهام بزارم روش نتونه تکون بخوره تاپوشکش یالباسش عوض کنم خسته شدم

ای جان احتمالا جاییش درد میکنه یا اینکه داره احساسات مختلف رو تجربه میکنه نمیدونه باهاشون چیکار باید بکنه
برای همش گ پریه میکنه

براش دعا بگیر
ما وقتی بچه گیر می‌گیره یکی از لباس هاش رو می‌دیم آب روان ببره

خداوند بهت ارامش بده خیلی سخت واقعا

بچت تب نداره مریضی خاصی هم نداره این بچه چشم خورده اسفند دودبده وزیرسرش مهربزار هرجا میبری یکم اسفند بزار تو لباسش برگشتی خونه همون اسفند رودود بده اگه میتونی حتما ببر امام زاده ایی سیدی زیارتش بده

آخ دردش به جونم چه جوری گریه میکنه بچه 😭

خدا کمکت کنه، من همینجوریشم اعصاب و صبر ندارم دیگه تا این حد بخواد بشه قطعا یه اتفاق بدی میافته، باور کن تا الان هنوز جرات نکردم برم واکسن ۱۸ ماهگیشو بزنم، چون میترسم بعدش اینجوری بشه

سنشه گلم .۲ سالگی اوج لجبازیه

سوال های مرتبط

مامان گیسو و گیلدا مامان گیسو و گیلدا ۲ سالگی
وقتی در مقابل بچه همیشه صبور و مهربون باشی و محبتش کنی تحت هر شرایطی که داری بدون اینکه بخوای چشات رو قلنبه سلنبه کنی حرفت رو بگی بچه حرفت رو میگیره و گوش میده ولی اگه همیشه با بچه جدی باشی همش غر بزنی بچه نمیتونه تشخیص بده الان باید گوش کنه یا بازی گوشیشو بکنه و به عبارتی براش عادی شده حالا تو هی محکم بدون داد زدن حرفت رو بگو بچه کار خودش رو میکنه.
من خودم همیشه تحت هر شرایطی سعی کردم گیلدا رو محبت کنم در آغوش بکشم بوسش کنم حتی زمانی که متوجه نمیشم چی میگه و خودم خستم و اون به شدت جیغ میزنه بازم با محبت باهاش حرفزدم و با محبت صداش زدم و رفتم سمتش تا بغلش کنم و اون آغوشمو رد کرده و به گریه و جیغ زدنش ادامه داده من میشینم و با محبت بهش زل میزنم و دستامو دراز میکنم و احساسمو بیان میکنم میگم مامانی گیلدای نازم خوشگلم متوجه نمیشم چی میگی و کنارش میشینم و تو دلم دعا میکنم خدایا کمک کن توی این لحظه آغوش منو بپذیره بعدش میبینم گیلدا نگام میکنه درحالی که گریه میکنه دستاشو باز میکنه و من بدون معطلی بغلش میکنم و جوری تو آغوش میگیرم که متوجه شه که هیچ کدوم از کاراش منو از بغل کردنش منصرف نمیکنه بغلش که میکنم میگم مامانی میفهمم ناراحتی درک میکنم قشنگم بوسش میکنم نوازشش میکنم اونجاست وقتی میگم مامانی بخواب الان سوسکام خوابن[از شوخی بگذریم] حتی اگه دوساعت قبل هم خوابیده باشه و بعداز چندبار سعی کردن که با رفتارش به من بفهمونه الان نمیخوام بخوابم در نهایت گوش میکنه و می‌خوابه این چیزیه که من با دلبندم تجربه کردم☺️