تازه میفهمم بچه رو ببری پارک بازی کنه بهش خوش بگذره یعنی چی.....تا چندوقت پیش بچمو اگر می‌بردم پارک یه بچه دیگه حواسش نبود می‌خورد به این یک قشقرقی بپا می‌کرد که چرا خورده بمن،یا میگفت کسی نباید سوار سرسره یا وسیله بازی دیگه ای بشه فقط من باید بازی کنم کلا خسته و کلافم می‌کرد ازبس با همه ناسازگار بود همش باید حواسم می‌بود کسی و نزنه ولی جدیدا خداروشکر خییییلی خوب شده یه بچه هم بزنتش حمله نمیکنه به بچه هه فقط میگه مامان این منو زد....الان با بچه ها دوست میشه کلی بازی میکنه منم کیف میکنم که اون دغدغه هام تموم شد.فقط یه مشکلی دارم با اینکه از 9 ماهگی دائم بردمش پارک و خانه بازی بازم انگار یه هراسی داره از بچه ها....اگر تو سرسره بچه پشت سرش باشه انگار می‌ترسه وا میسه کنار اون رد شه بعد خودش بره اگرم کسی جلوش باشه نزدیک نمیشه میزاره برن بعد میره بهش میگم برو کاری با تو ندارن میگه نه بهم میگن نمیشه تو بری.....یعنی میشه این ترسشم بریزه و تموم شه بره؟

۶ پاسخ

دختر منم همینهههه

آره اون اولی رو میگن تاب آوری ، آفرین که اینقدر بردیش تا درست شده، این مشکل دوم هم با همین بردن ها و اونجا دوست پیدا کردن ها رفع میشه، نگران نباش

چندبار بردمش بیشتر اعصابم خورد شده پشیمون شدم بچه های بزرگتر همش بدوبدو عجله ای از پله های سرسرع میرم بالا انگار بچم میترسه بخورن بهش
خیلی محتاط نمی‌دونم دخترمنم اینطور
وایمیسه نگاه بقیه می‌کنه هی میگن برو بازی عزیزم بازی کن چند دقیقه دیگه می‌خوایم بریم
ولی خانه بازی میبرم بهش خوش میگذره شاید چون خلوت تر بازم هی میگه مامان بیا پیشم

چ جالب منم پسرم و از کوچکیش همیشه بردم پارک ، اما همین رفتار و داره شاید اقتضای سنشونه

دختر منم اینجوری بود ، چون توی محیط آروم بزرگ شده . ولی الان خوب شده
من یه هفته اس میبرمش مهد و خیلی بچه ها اینجورین وقتی با بچه ها در ارتباط باشه خوب میشه
پیشنهاد میکنم ببرش مهد که مربی بالاسرش باشه تا ترسش بریزه، چون توی پارک بچه ها هیجانی میشن و لجبازی میکنن و بعضی کاراشون دست خودشون نیس

نگران نباش این روزها هم تمام میشه پسر منم همینجوری بود الان ترسی از چیزی نداره

سوال های مرتبط

مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صبحتون پنکیکی😁🥞 خوبین رفقا چه خبرااا چه میکنید با خونه تکونی؟
دیروز هانارو بردم خانه بازی،هردفه که میریم من پر از استرس میشم واسه اینده این بچه،یعنیی انقدررررررر مظلومه،انقدرررر آرومِ حد نداره واقعا نگرانم
خیلی مظلوم میرفت سمت بچه ها خیلی مودب میگفت سلام من هانا هستم🥺 (میخاست دوست شه باهاشون)
بعد میرفت با یه اسباب بازی بازی کنه یه بچه دیگه مث گرگ میومد میگفت من میخام بازی کنم،هانام خیلی راحت کنار میرفت،اول فقط نگاه کردم ببینم چیکار میکنه دیدم نههههه این بچه تا میره با یچی بازی کنه اون بچه فضولچه هه میومد ازش میگرفت هانام خیلی راحت قبول میکرد میرفت کنار.ااخر هانا رفت پیانو بزنه باز بچه هه اومد گفت پاشو من میخام با این بازی کنم هانا تا اومد پاشه گفتم برو با یچی دیگه بازی کن بازی هانا تموم شد شما بیا با این بازی کن😠
میترسم دوروز دیگه تو مهد یا مدرسه از این بچه ها باشه که بهش زور میگن
یا مثلا یه بچه دیگه جیغ بزنه یا موقع بازی داد بزنه هانا خیلی میترسه و از اون محیط فرار میکنه حتی اگه اون بچه از خودش کوچیک تر باشه
البته اینم بگم ما اطرافمون بچه کوچیک نیست واسه همین هانا خیلی تو جمع بچه ها نبوده و ارتباط نگرفته.
ولی خب نگرانی مادرانه دارم....