۶ پاسخ

پسر منم خیلی با مشت میکوبه به دست و پای من خیلی بد شده تازگی ها یا بیشگون میگیره کلا بچه های این دورزمونه نمیدونم چرا دست بزن دارن خیلی ها تو گهواره میگفتن بچه هاشون میزنن

پسر من جلو مامان جوناش یا جلو باباش هی خودشو لوس میکنه پرو میشه جلو مامانت این کارهارو کرده خودنمایی کنه

نه عزیزم بیش فعال نیس
اولن بچه سالم شیطنت داره حالا اگه ساکت می شست یه گوشه می گفتن پخمه ای مریضه ببر دکتر
دومن اون بچه طفل معصوم یه لحظه شوک هبجانیشده نتوانسته هیجانشو کنترل کنه بیدار شده دیده جای دیگه ای بعد اومده خونتون آروم شده اینجوری کرده
اینجور مواقع میبینی شیطنت می کنه خودتو نزن به اون راه قشنگ دستشو بگیر تو صورتش بگو عزیزم این کارت نکن بیا به حاشبازی کنیم چند تا بازی پر هیجان جایگزینش کن مثلا چند تا دونه بالشت بذار وسط خونه بگو رو این بالشتا بپر پاتو بذار یا توپ بده بهش سرش گرم سه انرژیش خالی بشه
هیییییچ وقته هیییییچ وقتم اجازه نده هیییییچ کسی حتی مادرت به بچه ات بگن بیش فعال یا هرررررچیززززز
البته که بدون بی احترامی

پسربچه ها شیطنت دارن..بپربپر میکنن پسرمنم اینطوری همش توسروصورت ماهاست..

دقیقا پسر منم امروز از ۸ پاشد بیچارم کرد تا الان ک خوابوندم انقد جیغای بدی میزنه گوشام میترسم کر شه
همش با سرش میکوبه تو شکم من و شوهرم یا بدو بدو میکنه محکم لگد میزنه دعواش کنیم هم سرشو به زمین میکوبه خدا خودش کمکمون کنه با اینا

پسر منم دقیقا همین کارارو با منو باباش و مادرجونش انجام میده

سوال های مرتبط

مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۲ سالگی
سوند رو خارج کردن حالا سوند چسبیده بود بچم هواررر میکشید به هرحال خارج شد تا لوله امد بیرون بچه با شدت ادرار کرد و تمام دکترها و پرستارهای که پیشش بودن خیس شدن، پزشک آرتا رو ناز میداد که ادرار کن ، بچم ادرار  کرد ساکت شد، بعد من رو به اون پزشک اولی کردم گفتم شما چطوری میگفتید مثانه بچه خالی، حالا چون زودتر سوند رو خارج کرده بودن، پزشک جانشین گفت که شنبه صبح بچه رو بیار پشت در اتاق عمل که استاد خودش چک کنه، دیگه آرتا رو آوردیم خونه از بیمارستان تا خونه آرتا تو ماشین حرف زد ، دردش به جونم انگار بچم جون گرفته بود، خونه امدیم گفت مامان من دیگه شیلنگ ندارم راه برم؟؟ بمیرم براش پاهاش قوت نداشت می‌لرزید و نمیتونست بدون کمکی راه بره ، جمعه موقع ادرار فریاد می‌زد و ادرارش یا قطره ای یا بصورت سوزنی یکی به سمت چپ یکی راست میومد، 🫠
جمعه رو گذروندیم صبح شنبه بردم پشت در اتاق عمل رو تخت خوابید تا دکتر ۸ صبح امد چک کرد گفت خوبه گفتم موقع ادرار درد داره گفت چون بخیه داره و سوند رو زود کشیدیم طبیعی و مجاری ادراری جدید هست پس طبیعی وگفت قطره قطره و سوزنی ادرار کردنش هم طبیعی ببرید خونه هر ۱۲ ساعت داخل آب گرم بشینه بعدش چرب کنید، تا چهارشنبه بیارید مطب ببینم یعنی امروز،
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۲ سالگی
آرتا رو آوردیم خونه همه چی خوب بود ولی خونریزی بیرون پانسمان رو داشت ولی چون زیاد نبود پزشک گفت مشکلی نیست، پنج شنبه صبح ادرار آرتا رو خالی کردم بستم دیدم اصلا از شب ادرار داخل کیسه نیست نگران شدم مایعات دادم تا ظهر دیدم اصلا ادار نیست فقط خون هسن بچه هم هی زور میشه انگار زیر دوش آب کل بدنش خیس از پیشونی و موهاش آب می‌چکید و گریه شدید زنگ زدم اورژانس توضیح دادم گفتن طبیعی، هی گفتم بابا از دیشب ادرار نیست گفتن طبیعی، بچه با هر زوری که میزد جیغ میکشید از بغل سوند ادرار قطره قطره میریخت بیرون، بازم شال و کلاه کردم به همسرم گفتم پاشو بریم بیمارستان بچم از دستم رفت، رفتیم خلاصه دوتا جراح دیگه امدن چک کردن گفتن این مثانه خالی گفتم بابا از دیشب لیتر و آب و آبمیوه خورده چجوری خالی، گفتن ببرید خونه گفتم نمیبرم لطفا بگید پزشک جایگزین بیاد بچم جیغ میزد انقدر اونجا پا فشاری کردم تا پزشک جایگزین امد آرتا رو دید گفت الان میام برم به استاد زنگ بزنم( همون جراح آرتا) خلاصه پنج دقیقه بعد برگشت سریع آرتا رو جا به جا کردن و گفتن سوند بسته شده برگشت ادرار فشار به مثانه و کلیه و کمر😰
مامان امیررضا مامان امیررضا ۲ سالگی
خدا به همه ی مامانا قوت بده،قطعا مادری کردن سخترین کار دنیاست😔دیشب اصلا نخوابیدم،ساعت ۵صبح خوابم برد وساعت ۸بیدار شدم رفتم سرکار،به شدت سرم شلوغ بود و حتی نتونستم نهار بخورم،بلاخره ساعت ۶عصر کارم تموم شد و اومدم خونه،دلم واسه پسرم پررررر میزد،راه برام اینقدر طولانی بود که چندبار داشت خوابم میبرد از خستگی،براش کلی جایزه خریدم،زنگ که زدم اونم مثل یه گنجشک کوچولو بال بال میزد واسم،تارسیدم بالا پرید تو بغلم و انگار خدا یه آرامبخش قوی بهم داد🥲هرچی بوسش میکردم و بوش میکردم انگار سیر نمیشدم🥹اونم همین حس رو داشت،مثل لحظه ی به دنیا اومدنش تشنه بودم واسه بغل کردنش😭نمیدونم این روزا واسمون خاطره ی خوبی به جا میزاره یا یه دنیا حسرت و افسوس.....
توان اینکه رو پاهام وایسم نداشتم،چشام باز نمیشد اما یه پسر صبور و مهربون کل روز منتظرم بود و حقش نبود کم بزارم،تا رفتم کنارش دیدم رو تخت رفته و دراز کشیده مامان بیا با هم استراحت کنیم و من اونجا تو اون لحظه مردم😭مگه میشه با این سن منواینقد بفهمه🥹مثل همیشه باباش به دادم رسید و بردم آب بازی و من نفهمیدم کی خوابم برد.....
خیلیا رو میبینم ناشکری میکنن از خونه دار بودن و اینکه همه ی وقتشون با بچه پرشده،قطعا حق دارن و کارشون خیلی سخته اما خیلی نعمت بزرگیه قدرشو بدونید شما معنی زندگی رو یه جور دیگه میفهمید💙