۸ پاسخ

عزیزم یه کلام سخته 😣🤕🤕

والا دارم سعی میکنم امادگی ذهنی براش ایجاد کنم
بهش میگم داداشی تو دل مامانه وقتی بیاد خیلی کوچولوعه دندون نداره باید بغلش کنیم گریه میکنه
بعد الان تو ۲۱ هفته ام کم کم دارم امادش میکنم برا موقع زایمانم که خوش بینانش یه شب از هم دوریم
بعد اینکه جایی میریم اگه بچه کوچیک باشه توجهشو جلب میکنم به بچه میگم ببین کوچولوعه و....
ایشالا تا موقع زایمانم بزرگترم میشه سخت نگذره

خیلی سخت میپذیرن خیلی روزای بدی داشتم هنوزم بعد گذشت ۲ سال دوتایی همش اذیت میکنن لج میکنن سانس گریه دارن یه ساعت بزرگه لج میکنه گریه میکنع بعد ساعت بعدی کوچیکه خلاصه ک خیلی سخته ....

من الان دختر اولیم۵سالشه آوا هم دوسالشه با این حال بازم حس حسادت داره اولش خیلی خوب بود ولی کم کم اوا بزرگتر شد حرف زد راه رفت حسادتش بیشتر دیده میشد الان مخصوصا روی احساس باباش به آوا خیلی حساسه جوری که شوهرم عکس تکی با آوا تو‌گوشیش نداره

خیلی سخته من بچم یک سال بود حامله شدم الان دخترم دو سال یک ماهشه پسرم پنج ماهشه خیلی اذیت میکنن اگه ببینه اونو بغل میکنم میاد پسرمو میزنه وقتی اونو خواب میکنم اونم میاد سرشو رو پاهام میزاره منو خواب کن خیلی حسودی میکنه

منم موندم خیلی نگرانم

عزیزم جرا روزای اول نشه بچه اول رو بغل کرد
اتفاقا باید تمام حواستون به بچه هول باشه
و قبل دنیا اومدن بچه دوم اولی رو از لخاظ ذهنی کاملا اماده کنید
یهو یه بچه نیارید بگید این خواهر یا برادرت هست باید کامل اماده باشه

من هنوز ۳۳ هفتم‌نمیدونم چی‌ میشه دخترم‌دوسال دوماهش

سوال های مرتبط