۴ پاسخ

من اولش واقعا نمیخواستم
خسته بودم از خدام بود تا بچه رو میخوابونم بخوابه.
درگیری روزام زیاد بود چون همین یه بچه رووندارم بچه مدرسه ای داشتم.
اعصابم نمی‌کشید.
خوشم نمیومد بهم دست بزنه حتی
اما شوهرم از اون وابسته های زیاده که باید پیشش باشی بخوابه.
خلاصه یکسره دعوامون بود عصبی بد خلق
به خودم اومدم کم کم فیلم بازی کردم که منم دلم برا دو نفره هامون تنگه
برنامه ریزی کردم وقت گزاشتم اونم بیشتر توجه کرد بهم الان هم میل دارم هم زندگیمون بهتر شده
ضرب المثل مردا چشم و زندگیشون نوک شومبولشونه رو عینن لمس کردم😅😅
یه تجربه تو دوربریا کشف کردم زنایی که شبا گرمن و بیشتر به شوهرا میرسن
روزا مردا بیشتر به حرفشون گوش میدن

من اصلا حسشو ندارم

من من ...😔😔

توچی تا الان نداشتی چطور طاقت اوردین

سوال های مرتبط