پارت ۲
ساعت ۵ صبح رفتم دستشویی حس کردم ی چیزی قبل  ادرار ازم ریخت فک کردم ترشح و اومدم خوابیدم
۷ صبح دوباره رفتم دستشویی  واضح اول یه مایع لزج و بی  رنگی ریخت بعد ادرارم اومد
اونجا بود ک به معنای  واقعی ریدم از ترس اومدم راه رفتم محکم سرفه کردم دیدن بعللله از بغل پام آب ریخت
شوهرمو بیدار کردم گفت چرا رنگت پریده هیچی نیس
حالا من مونده بودم با دوتا نامه  یک نامه برا زایمان طبیعی  پیش دکتر خودم تو بیمارستان  بنت الهدی 
و یک نامه سزارین  تو  بیمارستان  موسی بن جعفر که البته هنوز نامه فوبیا نداشتم
شوهرم گفت  چیکار کنیم بریم کدوم‌بیمارستان
من هیچ شماره ای هم از حقی نداشتم ک ازش بپرسم بدون نامه فوبیا  بیمارستان  قبول میکنه یا نه
و چون کیسه آبم سوراخ بود ترسیدم برم اونجا و بستریم‌ کنن برا طبیعی چون هیچ تحقيقی  راجب بیمارستانش نکرده بودم و اینکه اپیدورال  داره یا نه
خلاصه ک با نامه طبیعی دکتر  خودم رفتم بیمارستان  بنت الهدی ، اول تست امینوشور  گرفتن مثبت بود و معاينه  کرد دهانه رحمم بسته بود گفت باید بستری بشی،  خودشون با دکترم  تماس  گرفتم ک من ساعت ۸ و نیم  بستری شدم

تصویر
۱ پاسخ

عزیزم اون قابی ک عکس سونو توش گذاشتی از کجا گرفتی

سوال های مرتبط

مامان پارسا💙 مامان پارسا💙 ۴ ماهگی
پارت ۱
سلام من اومدم با تجربه زایمانم
من ۳۷ هفته و ۱ روز شنبه ک رفتم  پیش دکترم معاینه شدم گفت لگنت مناسبه و دهانه رحمت بسته س
یک سونو وزن برو تو این هفته و یک هفته  دیگ بیا ، اون روز من از ماما دکترم  پرسیدم برای سز اختیاری گفت ، بیمارستان  بنت الهدی انجام‌ میده ۵۰ م
من گفتم اوه خیلی زیاده ولش کن همون طبیعی میارم با اپیدورال ، نامه از دکترم گرفته بودم برا بیمارستان  بنت الهدی
من فرداش روز یکشنبه رفتم سونو وزن گفت همه چی نرمال وزنش ۳۲۵۰
من هرچی نزدیکتر میشد استرسم  برا زایمان  بیشتر می‌شد
زنگ زدم به یکی دوتا دکتر برا سز اختیاری ، گفتم شاید قبول کنن
دیگ  دوشنبه ب مطب  فریبا حقی زنگ زدم گفت بیا مطب صحبت کنیم
از ۴و نیم رفتم ۸ و نیم خودش اومد صحبت کردیم ، دکتر خوش برخوردی  بود قبول کرد ۱۰ م دادم نامه سز داد برا شنبه ۹ تیر بیمارستان  موسی  بن‌جعفر  .
فرداش سه شنبه عید غدیر بود گفت چهارشنبه‌  برو دوتا  نامه  فوبیا هم از دوتا روانشناس  که معرفی میکنم بگیر و حتما باید لای پرونده  ت باشه  برا بستری ، من خوشحال  و خندان اومدم خونه لیست خریدای باقی مونده مو نوشتم و تا ساعت ۳ صبح خوابم نمی‌برد از فکر و خیال
مامان nil🌛mah مامان nil🌛mah ۶ ماهگی
منم اومدم با تجربه زایمانم 🥰❤️سی اردیبهشت ساعت هفت قرار بود برم بیمارستان حاضر شدم رفتم دکترم تو نامه فقط نوشته بود بستری و اطلاع دهید من نامه رو دادم ب پذیرش ی نامه دیگه داد گفت برو بالا کمیسیون تایید کنه خلاصه من رفتم بالا ی خانمه بود میگفت وقتی دکترت دلیل ننوشته من نمیتونم بنویسم پایین سزارین اختیاری ازاد حساب کنی منم الا بلا زنگ بزنین دکترم رفتم ت اتاق لیبر ایقد عجز ناله کردم تا زنگ زدن دکترم دکترممم بهشون گفت بستری کنن جهت زایمان طبیعی تا خودش بیاد خلاصع من ک ب دکترم اعتماد داشتم میدونسم ک میاد بهش زیر میزی هم داده بودم نامه رودادم همسرم رفت کارام کرد نامه بستری گرفتم خوابیدم ان اس تی گرفتن همش دعا میکردم تا دکترم بیاد میگفتم یا خدا ممکنه یهو امپول فشار بزنن منم قرار باشه طبیعی بیارم تا این ک لباسام عوض کردم ک همون خانمه گفت این خانم سزارینه منم خوشحال سرمم وصل کردن اتاقمم بهم گفتن بستری شدم تا دکتر بیاد ی خانمه هم بود کنارم داشت درد طبیعی میکشید من بیشتر ترسیده بودم 🥺🤣چقد براش دعا کردم
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم