هانا دستش بیسکویت بود انداخت زمین رو پشت بوم تا اومدم بگیرم مرد دهنش نداد هر کاری کردم بعد دوباره یذره اش افتاد با انگشت زد کرد دهنش ای خدا خستم شدم از این کاراش که دست همه جا میماله و میخوره الان چیکار کنم مریض نشه بخاطر همین کاراش ده بار تب کرده

سخت نگیر. چیزی نمیشه حس منفی نداشته باش

ما تو خونه رو سفره هم چیزی بیفته میگم نخور برو یکی دیگه بردار از بشقاب دیگه عادت کرده
ولی خب دست خودشون نیست که حواسشون نیست باید همش تکرار کنیم

من الان آنقدر جیغ زدم آنقدر گریه کردم نا ندارم. رفته بود رو تخت از رو تخت رو دراور تا منو دید از اون بالا پرید رو تخت دااااااارم میترکم

نه بابا ایقد سخت نگیر چیزیش نمیشه