۷ پاسخ

واقعا بخاطر قسمی که اعصباتیت خوردی بچه رو یه هفته پارک نبردی؟
بشین جلوش بگو یادت میاد اون روز از اعصبانیت حرفهای زدم؟من خیلی پشیمون باید خودم و کنترل میکردم.
ولی بیا با هم یه کاری کنیم وقتی که میریم پارک و بازی می‌کنی من بهت ساعت نشون میدم هر وقت نزدیک به این عقربه شد میایم خونه.
بعد ۱۰ دقیقه مونده به اون ساعت برسه صداش کن بگو مامان ببین هنوز خیلی وقت داری.
بعدش صداش کن بگو خوش‌ گذشت مامان؟ساعت بازیت تموم شد می‌دونم ناراحت میشی خیلی سخته از اینجا بریم اما منم خونه کار دارم.
اجازه بده بچه احساساتش‌و‌ بروز بده ما نمی‌خوایم بچه مهرطلب تحویل جامعه بدیم که بخاطر اینکه دوستش ناراحت نشه بخاطرش دست به هر کاری بزنه و همه رو خوشحال نگه داره.حق داره گریه کنه و ناراحت باشه

ببر ولی هیچوقت بهش باج نده.اینبار وقتی خواستید برگردید قاطع بگو وقت برگشتنه و اصلا اصلا وقتی گریه کرد توجه نکن و خوراکی نخر.چون اینجوری باج دادی و یاد دادی بهش که بعد از گریه براش خوراکی میخریدو بهش بیشتر محبت میکنی.میخوای گریه نکنه فقط بی توجه کار خودتو بکن و برگردید

ن بایا ببرش این حرفا و کارا جیه اخه ببرش گناه دارع چ اتفاقی بیفته اخه ببر چرااصلا تاب خودت نمیخری بببندی اتاقش؟؟؟ من هروق بگه سوارش میکنم تاب داره

من برگشتنی میگم ممدقلی زنگ میزنم ژود میاد بغلم میاییم😂

بخاطر قسم چیزی نمیشه گلکم روحیه بچه مهمتره

ببر بابا بچس دیگه نمی‌فهمه گاهی الکی گریه میکنن ،من دوتا دارم دوستدارم خودم ببرم ولی نمیتونم کوچیکرو ول کنم باید وایسم تا باباش بیاد ببرش

نه گلم ب خاطره عصبانیتت بوده ولی بهش بگو اگه اینجوری گریه کنه خوب نیست دیگه نمیتونم هر روز بیارمت ازش قول بگیر

سوال های مرتبط

مامان دخترم بنیتا🥰 مامان دخترم بنیتا🥰 ۲ سالگی
مامان هانا گلی 👩🏵❤ مامان هانا گلی 👩🏵❤ ۲ سالگی
سلام مامانا خوب بچه ای که ساعت دوازده اینا میخایه قاعدتا دیگه ساعت ۴ اینا که نباید بیدار شه
صبحی ساعت چهار پسرم بیدار شد از کی قول جغور بغور داده بود که بریم بخوریم خوب منم بیدار شدم و دخترم و همسرم خواب همینکه آماده شدم رفتیم پایین همینکه پسرم میخاست حرکت کنه همسرم زنگ زد البته همسرم بیدار بود و میدونست میخایم بریم بهش گفتیم ولی خسته بود گفت نه خوابم میاد خلاصه پسرم که میخاست حرکت کنه دخترم نگو بیدار شد همسرم زنگ زد گفت بیدار شده میگه مامان مامان😫اومدم بالا دخترمم آماده کردم بردم رفتیم و برگشتیم اومدنی گفتم سنگک بخریم تا پسرم ماشین پارک کنه پریدم پایین رفتم صف خلوت بود پرسیدم آقا آخرین نفرشمایید گفت بله گفتم چقد صداش آشناست دیدم عمومه نمیدونم چرا اینقد ذوق کردم 😁😁😁
دیگه اومدیم خونه یه کم دخترم نق زد و خلاصه خوابید همچنان خانم خانوما خوابه 😴😴دوبار بیدارش کردم بردم دستشویی گریه گریه که ندالَم🥴
فقط ببینید چه بی‌حال نشسته 🤭