۷ پاسخ

من ب صدای آرام نفس کشیدنت گوش می دهم ، دستانم صورت کوچکت را لمس می کند ، حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست عشق تو قشنگترین بخش زندگی منه و دوست داشتن تو شیرین ترین کار تکراریه هر روز منه😘😘😘

بمونید برای هم دنیاتون رنگی 😍🥰🌹

واقعا بچه جگرگوشه ی آدمه..من ب شوهرم میگم این بچه چیه که وقتی دنیامیاد همه وجودم میشه اون..منی دیگه نیس..صدای نفساش بوی دهنش وقتی شیرخواره کلا عشقه عشق
خداجونم ممنون که این نعمتتو بهمون دادی اونم بی منت

ای جووونم خدا نگهدارش باشه

خداحفظش کنه برات عزیزم

بچه بیچاره یعنی مادرشوهرت نفهمیده بودپیپی کرده ببره بشوره؟؟خدابرای هم نگهتونداره عزیزدلم

خدا قوت مادر نمونه افرررین👏👏👏👏منم دیشب داشتیم میرفتیم روستا توی راه ماشین خراب شد ماشین گرفته بودیم ن چراغ برق داشت ن ماشین چراغ داشت افتضاح پسرمنم توی راه خرابکاری کرد ببخشید منم تو اون تاریکی با گوشیم پوشک عوض میکردم خانوم هایی که میرین جاهای ضعیف با خودتون مشمپا، دستمال کاغذی، همه چیتون دمه دست باشه سریع کارتون پیش بره خیلی سخته هیچی پیدا نمیشه هرچی هم میخواید خرید کنید از شهر خودتون خرید کنید حتی نتونستیم میوه بخریم همسرم حرفمو گوش نکرد

سوال های مرتبط

مامان ریحانه کوچولو مامان ریحانه کوچولو ۱۳ ماهگی
ولی بنظرم مردا اگه جای ما بودن نمیکشیدن اصلا
من دیشب چون ریحانه سرشب تب کرده بود از ترس تب کردنش اصلا نتونستم بخوابم صبحم‌ که بیدار شدم اول فرنی گذاشتم بعد برای خودمون زرشک پلو با مرغ و برای ریحانه سوپ شیشه ای بعد به ریحانه صبحونه دادم بعدش شروع کردم تمیز کاری و خب به این فک میکردم که مگه سه تا آدم چقدر طرف کثیف میکنن آخه برعکس ریحانه هم امروز خیلی نق نق میزد هرچی اسباب بازی داست آوردم وسط تا بتونم کارارو بکنم خلاصه آشپزخونه رو کردم دسته گل ،ریحانه رو عوض کردم ،لباساشو شستم پهن کردم به غذا سر زدم وقتی میگفتم دیگه تموم شد چشمم افتاد به حال اسباب بازیهای ریحانه یهو در خونه زده شد یعنی سکته رو زدما گفتم الان یکی باشه میگه چ زن شلخته ای که خداروشکر داداشم بود اومد نیم ساعت ریحانه رو گرفت من تند تند جمع کردم ولی الان سرسفره به زور پنج تا قاشق برنجم نخوردم شوهرمم‌دلخور نگاه می‌کنه که اینجوری لاغر میشی اصلا نمیدونن آدم با چیا سرو کله میزنع که
مامان پرنسا💗 مامان پرنسا💗 ۹ ماهگی
از دست شوهرم عصبی شدم دیگه

۴روزه دارم میگم این پنکه بی صاحب بردار بزار کارتن
انگار با گاو حرف میزنم
خسته شدم دیگه
هعی امروز فردا امروز فردا
الان یکم بخوابم بیدار شدم جمع میکنم آخرم هیچی به هیچی

امروز خودم بازش کردم شستمش
آماده که آقا بیاد جمعش کنه بزاره کارتن
اومد گرفت خوابید
منم حرصم گرفت
پرنساهم خوابش می اومد نق نق میکرد و جیغ میزد و گریه میکرد
منم دیگه عصبی شدم
رفتم کارتن آوردم توی حموم آمیزش کردم پلاستیکاشو تمیز کردم
پنکه رو گذاشتم توی پلاستیک و جمع کردم و چسب زدم درش
از قصد هم این کارو کردم هرروز دارم مدارا میکنم
از خواب بیدار شد میگه چرا نزاشتی ده دقیقه بخوابم گفتم پامیشم جمع میکنم
ولی از شناختی که ازش داشتم میدونستم باز میگه بزار فردا الان دیدم شده
چایی خورد رفت
الان هم عصبی ام از دستش هم ناراحتم که نزاشتم بخابه
هرچیزی رو باید هزار بار بهش بگی
منم این کارو کردم که وقتی یه بار بهش گفتم فلان کار کن انجام بده سریع
از اول زندگی همش مدارا مدارا
خسته شدم دیگه
شیر حموم شکسته یه هفته نمیره یه شیر بخر
فردا اولین کار هم میگم بره شیر بخره برای حموم دیگه نمی‌کشم واقعا
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۱۰ ماهگی