خانوماشماچجو هم به خانه داری میرسین هم بچه هاتون من دیگه دیوانه شدم فقط بایددستم به پسرم باشه نیفته زمین بلندمیشه حتی نمیرسم غذای بپزم😐😐😐تازه شوهرمم شب غرمیزنه چیکارمکنی توخونه

من بچمو میخوابونم به کارام میرسم

من بیشتر وقتی میخوابه کار میکنم ..وقتی بیداره ک کلا چسبیده ب خودم 😅

منم اینطوریم از مجبوری میگم مادرشوهرم بیاد بگیرتش خوشمم نمیاد ولی دیگ‌مجبوری

به هیچی نمیرسم امروز اون گریه کرد من گریه کردم
خسته شدم بقران

من که به همه میرسم
برنامه ریزی کن

منم همینم به هیچ کاری نمیرسم
تا صبح که شیر میدم جون ندارم صبا پاشم راه برم، کلا هم که وقتی پسرم خوابه باید سکوت باشه خوابش خیلی سبکه ، تو روروئک هم که نمیمونه
فقط باید صبور باشی میگذره ،کار همیشه هست ،البته همسرم درکش بالاست من نرسم غذا بزارم حاضری میخوریم

درست میشه دو سه ماه دیگه
من تازه مغازه هم دارم

بذارش روروئک. اسباب بازیه دوس داره بچسبون به زمین یا کابینت به‌ش یاد بده بکنه. کلی سرگرم میشه.
ولی درکل این سن خیلی سخته. پسر من اضطراب جدایی داشت الان یذره بهتر شده

منم نمیرسم بنابراین رها کردم خونه داریو فقط به بچه داری میرسم

ناهارتو وقتی شب شوهرت خونس برای فردا درس کن. وقتی هم بچه خوابه ب کارای نظافت برس

باید وققتتو منظم کنی نمیشه اینطوری ک باید هم به خودت برسی هم به خونه ات هم به همسرت