۸ پاسخ

ما ۲ روز قبلش باهاش بازی میکنیم و داستان تعریف میکنیم
و تو راه آزمایشگاه هم میگم لناجون میخوای تو بغل مامان ازت خون بگیرین یا دراز بکشی؟
می‌دونم خیلی درد داره و توام اصلا دوست نداری درد بکشی پس اگه گریه کنی حق داری
میدونی درد داره اما برای سلامتیت باید انجام بدیم
اونجا هم رسیدیم باز باهاش تکرار میکنم اگه دردت اومد گریه کن من پیشتم .
چرا نباید گریه کنه؟

کلا ۵ دقیقه طول نمیکشه
دختر منم بردیم محکم نگهش داشتیم منو باباش
پرستاره هم سریع خون گرفت
ولی بعد از یک ماه هنوز یادشه
دیروز برا عزیزش تعریف می‌کرد آمپول زدن به دستش بعدش چسب زدن بعدش خوب شده

ای جانم
قبلش واسش توضیح بده که از لحاظ ذهنی آماده بشه،
مثلا میریم یه جایی که همه لباس سفید میپوشن و خیلی مهربونن، ما هم باید آزمایش بدیم
ممنون که با من همکاری میکنی
یه کپل هم واسش بخر بگیره دستش

طبیعیه عزیزم فقط باید خودت آروم باشی بچه رو هم ببری ی مرکزی که مخصوص بچه ها باشه

پسر منم لباش کبود شد و به من اگه بود همونجا بغلش میکردم میاوردم، اما از اول توو بغل باباش نشسته بود و دو نفر از ازمایشگاه خودشون با جدیت و حرفه ای خون گرفتن و به گریه توجهی نکردن، من فقط نظاره گر بودم

اگه که متوجه میشه بهش توضیح بده این برای چه کاریه
اگه هم نه که خدا صبرت بده کاریش نمیشه کرد هم خودت و هم باباش که باهاش آرامش میگرن برید و پیشش باشید اون لحظه

اول سرگرمش کن بستگی به پرستار داره

آخی استرس می گیره مثل خیلی از بچه ها.... چون‌که نمی دونه می‌خوان چکار کنم... حالا چکاپ واجبه حتماً باید انجام بدین؟ یعنی دکترش گفته ؟

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
مامانا اومدم غر بزنم اومدم ناله کنم خواهشا بیاید دلداریم بدید
ناشکری نمیکنم بابت وجود دخترم لحظه لحظه خداروشکر میکنم ولی واقعا بریدم از صبح تا شب به حدی که استفراغ کنه به حدی که دیگه گلوش پاره بشه گریه میکنه بالشت رو رو تخت جابه جا کنی گریه میکنه پاتو اونوری بذاری گریه میکنه کنترل رو دست بزنی گریه میکنه هرچی هرچی که فکرشو بکنی میشه تبدیل به بهونه برای گریه کردن غذا که ابدا دیگه نمیخوره از صبح که بیدار میشه فقط گریه و غذا صفر خواب صففففر تا صرح صدبار پامیشه گریه میکنه خوابه ولی انگار فقط چشماش رو بسته میگه دوتا دستت رو بده من بغل کنم یا بغلم کن راه ببر اینقدر میخوام باهاش بازی کنم طرح اب بازی میریزم بازی با نی با گوش پاک کن با برنج با لیوانای کاغذی فقط ۵ دقیقه ساکته باز گریه واقعا دیگه توی درموندگی کاملم حرفم زیاد نمیزنه تازه میتونه چندتا کلمه بگه از صبح تا شب فقط نه نه نه نه اخه من چیکار کنم هر روزم میبرمش بیرون یا پیش بچه ها یا پارک و یا خونه مادرشوهر و عمو و دوست و رفیق واقعا امروز دیگه به نقطه اخر رسوند از گریه و بدغذایی منو ... شبا به باباش میگه تو برو اونور بخواب به منم میگه تو برو اونور بشین نخوابی برمیگرده نگاه میکنه اگه چشام بسته باشه گریه و زاری و نهههه نهههه