من دخترم پیش مامان بابام میذارم میگم میخوام برم دکتر امپول بزنم خودم الکی میرم اتاق بالا ک منو نبینه مثلن بیرون بودم میگم. وابستگیش بهم کم بشه چون مهد میره خیلی وابستگی داره خوب هست این راهکار

نه اصلا روش خوبی نیست چون بچه بیشتر ترس از دست دادن پیدا میکنه و وابستگیش فقط بیشتر و بیشتر میشه ب غیر از اینکه حس استرس و اضطراب هم درش شکل میگیره و توی چند سال آینده اذیت میشه و اثراتش اون موقع معلوم میشه
نگرانی درباره اینکه مادرش مریضه هم درش شکل میگیره

من وقتایی ک دخترمو میخوام بزارم از شب قبلش باهاش حرف میزنم و میگم میخوایم فردا بریم خونه مامان جون بیا با هم لباسا و اسباب بازی ها و خوراکی هایی ک میخوای ببری رو با هم اماده کنیم چون مامان بعدش برمیگرده خونه تا کارارو بکنه
اگرم بهونه بگیره بیست دقیقه نیم ساعت میمونم پیشش دوباره باهاش حرف میزنم و میگم قراره چند ساعت بمونی اینجا تا مامان بره خونه رو تمیز کنه و خرید کنه و ب کاراش برسه خیلی هم خوب قانع میشه و حتی خودشم میاد دم در باهام خداحافظی میکنه

چرا باید استرس بیماری و امپول زدنت تو ناخودآگاه بچه ثبت شه
نمیتونم درگ کنم یه مادر با این همه فضا برای مطالعه هنوز این حرفا تحویل بچه بده

من دخترم تا دلت بخواد پیش مامانم میمونخ اصلا پیش مامانمه سراغ منو نمیگیره ولی مثلا ببرمش خانه کودک یا شهر بازی فقط باید پیشم باشه تا من نباشم بازی نمکنه اصلا

بچه رو از آمپول نترسونید.یه چیز دیگه بگو لاااقل

من واقعیتشو بهش میگم
چون مادرشوهرمو دوست داره
اصلا دلش نمیخاد باهام بیاد
میگم که کجا میرم
باهام میای یا نه
میگه نه

این کار خیلی خوبه خواستی جایی بری یا خدایی نکرده یه اتفاقی افتاد یا زایمان کردی میتونی بزاریش خونه مامانت

ارع منم زیاد دخترمو میبرم پیش مامانم اینا حتی الانم رفت اونجا فردا میاد