۱۲ پاسخ

منم مثل شما همون لحظه جای حرف زدن شوک میشم و دهنم قفل میشه متاسفانه.اما شکر خدا رایان قدیم ها ک بچه بود زبان نداشت‌اما الان خودش حریف‌.هیشکیو اجازه نمیده دست بزنه بهش یا بغلش کنه اگه کسی بدون اجازه اینکارو کنه انقد جیغ جیغ میکنه و فریاد میزنه ک همرو خبر دار میکنه.چند وقت پیشا ی آقایی غریبه اومد همینطوری موهاشو نوازش کنه در مسیر نمیدونی چه کرد😅🤣گفت هییی آقا تو حق نداری منو بزنی.طرف گفت من نزدمت عمو به باباش میگفت این آقایه منو زده اون حق نداره به من دست بزنه بابا کار بدی کرد😅حتی به بابا و خانواده منم میگه باید ازم اجازه بگیرید وگرنه جیغ میزنه مامان کمکم کن مامان مامان داره اذیتم میکنه.فکر کنم تحت تاثیر ی کتاب تربیت جنسی ک براش خوندم قرار گرفته بچه ام.دختر خاله اش میگفت میشه بوست کنم‌.میگفت نه آوینا جانم نمیشه شما نباید منو بوس کنی 🤣آوینا جیغ میزد خاله چی بهش یاد دادی دیگه نمیزار بوسش کنم😄

وای اینا دیگه کی ان😄

اصلا مردم‌رد دادن بخدا.پسرم و پسر برادرم رو ب ده بودم خانه بازی.قسمت ماسه بازی بود.پسر برادرم یه بیلچه قرمز داشت و باهاش بازی میکرد.یه خانواده بچشون که زیر ۲ سال هم بود اوردن اونجا.به یه پسر بزرگتر بود گفتن اون قرمزه رو از پسر برادرم بگیره و بده به بچسون.حالا خودش داشت با یه دونه آبی بازی میکرد.پسر برادرم مقاومت کرد و نداد،البته منم بهش گفتم چرا داری میگیری از بچه .بعد مامانه به شوهرش میگه نتونست ازش بگیره و شاکی بود.
هنوز رو دلم مونده به مامانه چیزی نگفتم چرا

چه پروووو
زهره این زن باید گیر اون زنه اون هفته ای میفتاد تا دیگه پاشو پارک نزاره🤣🤣

مشمبا بخوره تو سرش

🙄🙄🙄

چقدرپرروبوده خوب شده سریع دیدی

من بودم میخابوندم تو گوشش در این حد سر بچم قاطی میشم

دفعه بعد دیدیش جرش بده خواهشن

وای تو گفتی من حرص خوردم بودم جرش میدادم ب چ حقی بچرو دست میزنه

الان هرچیزی ممکنه
و واکنشت عالی بوده

عجب کارایی میکنن بعضیا!!

سوال های مرتبط

مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۴ سالگی
سلام مامانا ❤️
چقدر بده بخوره تو ذوقمون 💔🥲
از پریشب تا حالا برای رادمهر خیلی خوشحال و ذوق دارم چون روز ب روز داره ب تعداد کلمه هاش افزوده میشه ..
ولی خب هنوز نسبت ب سنش پیش افتادس ، ولی چون دیدم داره پیشرفت میکنه برای یه نفر با ذوق تعریف کردم ! اون نفر گفت خب اینا ک چیز نیست .کسی رو مثال زد ک یکسال و نیمشه و چه چیزایی گفته .. گفتم میدونم ولی چون داره پیشرفت میکنه خوبه ..
از یه طرف رادمهر اصلا ب حرف کسی گوش نمیده ، فقط خودم ..یا تو خونه خودمون همه کار میکنه ..
اونطرف گف ببین اگه بهش بگی این چیزی رو بیار میاره ، گفتم اررره حتی من بگم برو لیوان بزار روی اوپن یا روی سینک دقیق میره میزاره ...
ولی چون ب حرف هیچکس توجه و گوش نمیده ، و هم اینکه اطرافیان بچه همسنش دارن فک میکنن هیچ چیزی بلد نیست ،
در حالیکه چون الگوی داداششو داره خیلی چیزارو بلد هست ..
از همه مهترش اینه راحت و بی دردسر خودشو از پوشک گرفت، در حالیکه من اصلا قصد نداشتم الان از پوشک بگیرمش . دوسال و یه ماهشه
فقط خدا هیچ کس رو با بچش امتحان نکنه ، خیلی سحته خیلی ..
من مخصوص بردمش پیش دکتر اطفال که روانشناسی گودک میکنه گف مهر ضمانت دار بهت میدم هیچ مشکلی نداره ..
مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۴ سالگی
سلام مامانا ❤️
بچه های 4سالتون عاقلتر میشن یا دارن بدتر میشن ؟؟
مهرزاد روز ب روز داره شیطونتر ، حرف گوش نکن تر ، لجباز تر میشه ..
دیگه از زندگی سیرم کرده 😔 ‌نمیدونم کجای راه رو اشتباه رفتم اینجوری شده .
بیرون از خونه خیلی خوبه ها ولی داخل خونه اینجوره منم کششو ندارم .
قبلاً تلویزیون میدید ب نظرم خیلی خوبتر بود الان دوماهه قطع کردم خیلی داره اذیتم میکنه ،بیرون از خونه هم زیاد میبرمشون
ب نظرم با اینا میتونم یه جورایی سر کنم !! من و شوهرم حتی اطرافیان چون میدونیم مهرزاد مثل طوطی تکرار میکنه خیلی مراقب حرف زدنمون هستیم .
متاسفانه از دوستش معذرت میخوام کلمه (گ و ز ، چُ س )یاد گرفته
این بچه هزاران بار این کلمه رو تو خونه تکرار میکنه دیگه حالمو از زندگی بهم کرده میخوام خفش کنم ..خیلی خودمو نگه میدارم بی محلی میکنم ولی یه جایی کم میارم دعواش میکنم اونم اخرشب ک مخم نمیکشه ..
از دوستاش فحش های( بی ادب ، ب ی شعور،و..)اینا شنیدم ، فک کنم مهرزاد نمیدونه معنیشون چیه یا کلمه زشتیه اصلا به کار نمیبره .اگه بعدا بفهمه اینا کلمه زشته بدبخت میشم 🤦🏻‍♀️ باورتون میشه دیروز یه خانومی بافرهنگی بود بش نمیومد ک بچش حرف بد بزنه ، بچش تو دعوا با یه بچه دیگه گف (کُ س کِ ش)!!اگه اینارو یاد بگیره دیوونه میشم
مهرزاد خصوصی کلمه بد میدونه ،دیشب ک مناظره روشن بود یکی گف در خصوص این مسئله..،مهرزاد گف مامان آقاهه حرف زشت زد گف خصوصی.
مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۴ سالگی
مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی ۴ سالگی
مامانا یه چیزی ذهنم و مشغول کرده ...من پسرم قبلا ک کوچکتر بود اینطوری نبود الان مدتیه ترسو شده...یادمه چند وقت پیش در حیاطمون چند دقیقه باز مونده بود یه سگ اومده بود تو حیاط پسرم دید و ترسید از اون موقع مدام تاکید داره ک در حیاط و ببند ...حتی تا تو حیاطمون نمی ره بازی کنه تنها همش باید باهاش باشم ...با بچه ها ی فامیل یا بچه هایی ک باهاشون یه کم رفت و امد داریم زیاد مشکلی نداره اما مثلا میریم پارک اگه چند نفر رو سرسره باشن دیگه نمیره میگه مامان زیادن .همش میاد کنارم میشینه امشب پارک بودیم با چند تا بچه کمی همصحبت شد یکی دوتاشونو هم میشناخت اما نمی رفت کنارشون یا باهاشون بازی کنه اونا میدوییدن تا سمت این میومدن می ترسید و خودش و جمع میکرد همش ...این بار اول نیست ک اینطوره....منم نمیدونم واکنشم درست بود یا نه 😔 گفتم مامان اگه نری با بچه ها بازی کنی میریم خونه یا من میرم ...یکمی میرفت کنارشون ولی با فاصله از اونها میدویید
خلاصه اینجور موارد اذیتم میکنه از وقتی هم کوچک بود من مدام پارک و بیرون بردمش با هر شرایطی این نیست ک بگم نرفته عادت نداره....در مواجه با بزرگتر ها اینطور نیست ...مثلا میره بهشون دست میده سلام میکنه غریبه هم ک باشن ...یا مثلا اگه یه بچه باشه غریبه هم ک باشه باهاش ارتباط برقرار میکنه اما وقتی چن تا ان انگار ازشون میترسه.....نمیدونم طبیعیه؟ باید چ واکنشی در برابر این رفتارا داشته باشم ک درست باشه ؟؟
مامان لیانا و مسیحا مامان لیانا و مسیحا ۴ سالگی
امروز دوتا بچه هامو بردم پارک بماند ک چقدر تا اونجا پسرم دویید و من دنبالش بعدش تو پارک از تاب نیومد پایین چقدر اونجا باهاش حرف زدمو حواسشو پرت کردم همدلی کردم تا آروم شد و رضایت داد بعدش دخترم گفت بلال میخوام پول دادم گفتم من اینجام نگات میکنم برد بگیر تو پارک ی پسری داشت میفروخت رفت گرفت پسره دید بچست یدونه کوچولو وکاملا سوخته بهش داد با دخترم رفتیم گفتم این چیه دادی ب این بچه چون بچست باید اینو بدی؟خلاصه معذرت خواست و ی بلال دیگه داد دخترم ب دخترم گفتم وقتی پول ب چیزی میدی نگاش کن ک چیز خوبی بهت بده بعدش رفت آب معدنی بخره بطریش کج بود یکم کنار درش بردب فروشنده گفت یدونه خوبشو بده😅😅
توراه پیتزافروشی دید گیرداد ک من پیتزا میخوام گفتم باشه گفت همینجا بشینم بخورم حالا توش پر مرد رفتیم پیتزاشو خورد همونجا مردا کم کم رفتن پسرم کل اونجارو دویید و دست ب همه چی زد شالم رو زمین کشیده میشد قیافم دیدنی بود😅😅اینجا بود ک قدر شوهرمو دونستم بعدشم تا خود خونه دخترم گفت خیلی خسته شدم پسرمم گریه چون وقت خواب شبش بود خلاصه خیلی روز سخت و پر چالشی بود اما آخرش دخترم بهم گفت تو مامان خوب منی تو مهربونی و اینطوری خستگیم در رفت 💙😍