یکی از خاطرات طنز دوران دوست دختر دوست پسر بازی هاتون بگید🤣🤣
خودم خیلی خاطره دارم بگید منم بگممم

من تو دوران نامزدی بابام اجازه نمیداد گوشی بگیرم دستم قایمکی یه گوشی ساده قدیمی اورده بود برام چند ماه داشتم یه که نشسته بودیم درخال صحبت کردن یهو بابام گفت گوشیت بده من بگو هنگ کردم نمیدونستم چی بگم بهش دادم

سنم ب دوست پسربازی نرسید و شوهرکردم😂

منم دوران نامزدی چادر سر میکردم بعد باشوهرم رفته بودیم پاساژ چادرگیرکردزیرپام پله هارو تن تن اومدم پایین شوهرم داشت باهام حرف میزد دید یکی داره جلوتر از خودش میره نگاه کرد دید منم یعنی داشتم از بالکن اونجا میوفتادم پایین که شوهرم به موقع به دادم رسید منوگرفت گفت کجاکجا 🤣🤣

وای یه گوشی مخفی داشتم توی شورتم میزاشتمش همیشه بو گو میداد🤣

رو برفا چنان خوردم زمین که پاهام رفت هوا 😂

برگشتی سر زندیگت

چکار کردی عزیزم