۸ پاسخ

منکه نیاوردم و نمیارم مه اعصاب و حوصله دارم و نه علاقه زیاد...خداروشکر پسر دوست داشتم خدا بهم داد عاشقشم ولی میخوام از لحاظ مالی تامین باشه بتونم بهترین کلاس ها رو ببرم هنری...فنی ورزشی ان شاا یه پسر قوی باشه و خودش بتونه مستقل باشه با این اوضاع اقتصادی چرا بیارم خدا روزی رسونه؟؟بله ولی الان که دیگه گوشت شده کیلو ۸۰۰ تومن چجوری ...چرا بچه هامونو با حسرت بزرگ کنیم بچه میارن بعد نمیتونن حداقل هفته دو بار بهش گوشت قرمز بدن. بچه باید بخوره لذا ببره رشد کنه بدن قوی داشته باشه ....خودم حسرت خیلی چیزا خوردم با وجود اینکه وضع مالی مون معمولی بود چرا در حق بچم ظلم کنم مگه اون خواسته دنیل بیاد که حسرت خیلی چیزا رو بخوره .

بارداری وبچه داری سخته به قول خودت امسال اعصابمون اینه وای به حال ۲سال دیگه بعدش هم خوبیش اینه هم بچه هم بازی پیدا می کنه من که دارم سختی می کشم حداقل یه بار تمام بشه من هر وقت می رم خانه مادرم با بچه های آبجیم و داداشم بازی میکنه خیلی شاده ولی وقتی میارمش خانه همش تو خودشه از خرج بگی که شب می خوابی صبح قیمت ها تغییر میکنه نمی شه به اینا نگاه کرد خداوند روزی شو میده

من یکی دارم اصلا توان نگه داری دومی را ندارم یعنی جسمی کشش ندارم

من ب اینکه تو ی شهر غریب بودم و دخترم تنها بود و ی بچه نمیخواستم گفتم من ک دارم بچه داری میکنم با هم بزرگ بشن و بچه داری یدف
ولی خب خیلیم سختی کشیدم خیلی

راستش نمیدونستم باردارم ،دیگه شد خدا رو شاکرم ولی خیلی سخته ،وضع مالی هم ای میگذره

خیلی سخته.. من شهر غریبم دست تنهام.. سرویس شدم..

عزیزم من دوتا دارم شرایط مالی معمولی خونه ماشین معمولی دارم مستاجر نیستم حقوق کارمندی محتاج کسی‌نبودم بچه ها خوب خورده پوشیدن انداره توانم خریدم بله هزینه کارگر پرستار نداشتم کمکی نداشت واقعا اعصاب برام بمون خیلی سخت دوتا شرایط روحی باید خوب باشه آمادگی برای دومی باشه فشار مالی نداشته باشی هر موقع در خودت آمادگی دیدی اقدام کن وگرنه وسوسه حرف دیگران توجه نکن

من عید فهمبدم دومی تو راهه خیلی شرایط سختی بود. بارداریم بشدتتتتتت سخت بود اخرم بچم تو ماهگی تو شکمم مرد. خیلی سختی کشیدم فعلاااااااا ب دومی فکرهم نمیکنم اعصاب روان و جسم خودم مهمتره

سوال های مرتبط

مامان Eli مامان Eli ۳ سالگی
من توی فکر بچه دوم هستم
ولی چون اسفند ماه کار ایمپلنت دندونم تموم میشه دیگه فروردین اقدام میکنیم... فاصله سنی دخترم با بچه دوم میشه ۳سال و نه ماه...دوست نداشتم اینقدر فاصله ایجاد بشه ولی دیگه مثل برق و باد گذشت...بارداری اولم آسون بود اصلا حالت تهوع هم نداشتم...سفر رفتیم چنبار...ولی بارداری دوم نمیدونم چی بشه...همش خیال میکنم نکنه استراحت مطلق شم‌‌‌..نکنه ازینا بشم که از حالت تهوع بستری میشن بیمارستان مثل دوستم...
مورد بعدی اینکه دخترم دو ماهه صب تا ظهر میره مهد...و خب اینجا فامیل درجه یک نداریم اقوام جفتمون شهرستان هستن...اگه بخام برم سونوگرافی چیزی ...دخترم چیکار کنم ...میتونم صحبت کنم یه روزای عصر بمونه مهد ...ولی داشتم فک میکردم وقتی بچم دنیا بیاد چی ...از مهد تعطیل بشه با بچه ۲ یا ۳ ماهه اسنپ بگیرم تا مهد و برگردیم خونه...
این چیزا چالشی شده ...چون همسرم خیلی فشرده میره سرکار‌‌‌...کارش دست خودشه ولی بازم سرش شولوغه خیلی ...
دیگه نمیدونم چه مشکلاتی پیش رومه...اگه یه چشم اندازی بهم بدین تا بتونم روی تصمیم اگاه تر بشم ...قدیما خودمون میرفتیم مدرسه میومدیم...الان اصلا اعتبار نمیکنه ادم بچه رو جایی بزاره.‌‌‌..بقیه چیزا هیچی ...