۸ پاسخ

این مدل باشن واقعا بنظرم چه اشکالی داره همبازی بشن،وقتی خطری تهدید نکنه،مثلا از درمان اشعه و شیمی درمانی و اینا یکی دو روز گذشته باشه
حرفم اینه،خود مادرا هم کنترل داشته باشن رو این مسایل حساس
ماه پیش تو پارک یه پسر شش ساله اتیسمی، تنها تو پارک بود،دوست داشت با بچه ها بازی کنه،اما نمیتونست و هول میداد، (پسر من هم خیلی بیماری و مشکلات داره،خیلی باید مراقبش باشم تا مشکل جدیدی براش پیش نیاد،چون هر دارویی نمیتونه بخوره) من واقعا ترسیدم و در نهایت احترام شاهانو جدا کردمو اوردم خونه، بنظرم اون بچه باید با پدر یا مادر میومد ،تا یه کنترلی باشه رو رفتارش، چون اونا میتونن پیش بینیش کنن ولی ما و بچه هامون نمیتونن، من نه صرفا بخاطر اوتیسم،بلکه بخاطر شرایطی که اون لخظه بود،مجبور شدم اون تصمیم رو بگیرم

خدا لعنت کنه همچین مادرایی مگه بچه سرطانی چشه جزام داره تازه باید بچه سرطانی بترسه از اینا چون بدنش ضعیفه و مستعد بیماریه طفل معصوم

بازی کنن چه اشکالی داره بچن مریضی واگیردار هم که ندارن

حالم بد شد خدا به حق همین شبای عزیز هم به اون مادر هم به اون بچه آرامش بده
چی بگم واقعا بعضی از آدما رو نمیشه درک کرد

من میزارم بازی کنه مگه جیه بچه آخه چه گناهی کرده

والا مایه اشنایی داریم بچش مادرزادی مریضه خیلیم ناراحت شدم،ولی هرموقع دیدمش مادربزرگش هم همراشه همیشه تامیخواییم بچروببینیم یه جوری میکنه که ترجیح میدیم اصلا نبینیمش،مادره مشکلی نداره مادربزرگه مشکل داره

حرف درستی زدی واقعا خواهر زاده خودم مشکل پوستی داره و پوستش خیلی خشکه و به نسبت رنگش تیره هم هست اینقدر که همه یه جوری نگاه میکنن هم اون بچه هم مادر پدر حسابی ناراحت میشن و واقعا هم این جور بچه ها باهوش ترن و بیشتر می‌فهمن گاهی وقتا خواهر زاده ام میگه خاله پوستم خوب نمیشه 😭😭😭
یا میرسن سریع یه تجویز جدید میکنن فکر میکنن مادر پدر بچه نمیبرنش دکتر

مریضون واگیر ک نیست ولی اکثرا دیدم نمیرن پیششون
الان بچه سالمه باشه باز مادراشون نمیدارن بچها برن سمتشون ...

سوال های مرتبط

مامان asemon مامان asemon ۳ سالگی
با بچه‌ای که لج کرده که دیگه دستش رو نمیخواد و یه دست جدید مسخواد چکار باید کرد؟
خیلی جدی معتقد بود دستش خراب شده و باید جدید بگیره. تازه قرمز هم باشه.😂این سیفید رو نمیخواد🤦🏻‍♀️
چه دنیای عجیبی دارن بچه ها.
امروز رفتم فروشگاه. فروشگاهی که برای خرید میریم یه فضای مثل خانه بازی کوچیک داره برای اینکه بچه ها سرگرم باشن و پدر مادر ها خرید کنن. خلاصه دخترکم عاشق اونجاست. وقتی از خرید برگشتیم دنبالش دیدم همچین لباش رو ورچیده و با اون چشای درشتش مثل گربه‌ی شرک داره به بغل دستیش نگاه میکنه که دلم رفت براش. کاشف به عمل اومد مداد رنگی هارو جمع کردن ولی یه مامانی رفته تو و گفته من کنار بچه‌م میمونم بذارین بکشه. بعد طفل من داشت با غم نگاشون میکرد. حداقل اگر قانون شکنی میکنین، پارتی بازی یا هر کار دیگه‌‌ای حواستون باشه اطراف یه بچه‌ی دیگه دلش نشکنه. بچه‌م هی میگفت بچه ها به من اسباب بازی ندادن. من لبخند زدم و با خودم بردمش اما کار قشنگی نبود واقعا. شاید اون بچه لج کرده باشه و مادرش حالا به هر نحوی مجبور شده باشه اما واقعا کار قشنگی نیست که تو فضای عمومی که بچه های دیگه حاضرن برای یه بچه شرایط خاص قائل شد. مسئول اونجا هم معلوم بود تو رودربایستی قبول کرده اما میتونست حالا که یه نفر شرایط رو عوض کرده به بقیه بچه ها هم مداد میداد.