۱۱ پاسخ

عزیزم پسر بزرگتون احساس میکنه با دنیا اومدن پسر کوچولتون شما دیگه بهش توجهی ندارید و فکر میکنه سلب توجه شده علت کارش هم همینه بهترین راهکار اینه که بهش توجه کنید باهاش وقت بزارید حرف بزنید باهاش گاها باهاش بازی کنید
از نظر روانشناسی اگه بخواید بی توجهی کنید بهش باعث میشه روی روحیش اثر بزاره و اینکه حس تنفر از داداشش داشته باشه چون فکر میکنه تمام توجه ها رو اون گرفته اون باعث شده که بهش توجه نکنه

من خودم بچه داییم هم ک به دنیا اومد کادو بردم برای پسرش برای دخترش هم یه باکس پر از تنقلات و آب‌نبات و کاکائو با یه دستبند از این ده هزارتومنی ها بردم کل باکسش حساب کنم ۶۰ هزارتومن بیشتر نشدا ولی آنقدر ذوق کرد
یا تولد بچه خواهر شوهرم دختر بزرگشع برای کوچیکه هم یه لاک میخرم چقدره لاک ۱۵ هزارتومن

زیاد جلو پسر بزرگه قربون صدقه نرو یا زیاد جلو پسر بزرگه کوچولولوس نکن ولی در نبودش یا خوابیدنش محبتت زیاد کن برای نی نی

عزیزم چون توجه شما به پسر کوچیکترت بیشتره حسودی میکنه وقتی پسر کوچولو خوابه یه نیم ساعت با بزرگه بازی کن یا کادو براش بخر یا اینکه یکی میاد یه چ برا نی نی میخره خودت یه اسباب‌بازی ارزون بده دستش بگو چون پسر بزرگت داداش خوبی بوده براش کادو اوردیم یا مثلا هفته یبار همسرت یه کادو کوچیک بخره بگه فرشته مهربون داده گفته چون پسر پسر بزرگه اذیت داداشش نمیکنه اینو براش اوردیم همینطور تو مغزش میره ک اگه بچه اذیت نکنه تشویق میشه حاله آب‌نبات باشه یه کیک باشه زیاد گرون نیستن چیزای کوچیک بلاخره شما در هفته برای پسرتون تنقلات میخرید به عنوان هدیه باشه از طرف داداش کوچولوش
من خاله ام سرطان داشت بچه دومش ک بدنیا آورد چندماه بعدش فوت شد بچه هاش من بزرگ کردم چون از بچگی من کنارشون بودم و مجرد بودم اول دیدم پسر بزرگه حسودی میکنه این روش ها رو رفتم بعد چند مدت دیدم پسر بزرگش ۴سال میشد بیشتر هوا خواهرش داره کسی اذیتش نکنه تو موقع که پسر بزرگه ۸سال و دختر کوچولو خالم ۴سالش باباش ازدواج کرد رفتن پیش باباش ولی هنوز که هنوزه کسی جرات نداره خواهر کوچولو اذیت کنه

ببین عشقم من خودم تجربه ندارم، ولی اطرافیان و دیدم و خوب کتاب روانشناسی کودک بخاطر کارم زیاد خوندم
وقتی بچه دوم میاد خوب ناخوداگاه توجه ها میره روی اون و بچه اول که تا اون موقع مرکز توجه بوده دچار بحران میشه، سعی کن بیشتر بغلش کنی بوسش کنی باهاش وقت بگذرونی، باهاش صحبت کنی و بهش هربار یادآوری کنی که هنوزم خیلی دوستش داری، این مرحله بحرانش میگذره فقط توهم باهاش لج نکن و سعی کن درکش کنی ، دنیاش خیلی کوچسکه و منطقش اندازه خودش کوچیک

واس من بچم سه ماهشه کوچیکه بزرگه سه سال و نیم کوچیکه بیداره بخدا نگاشم نمیکنه گریه کنه هرچی بگم بیا بااجی حزف بزن اروم شه میگه نمیام نمیخام بازی میکنم ولی همین بچم طفلی میخابه میاد تکونش میده اجی دلسا بیدارشو چرا خوابیدی روزااصن خواب نداره اوایل خیلی خوب بود هرچی میره بدتر میشه🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

منم دقیقا مشکلم همینه،نمیدونم چیکار کنم،خ هم بهش توجه میکنم اما اصلا حرف گوش نمیکنه

اول ازهمه سعی کن اعصبانیتتوکنترل کنی...دوم ضعف دستش نده...سوم خیلی ب پسرکوچیکت اهمیت نده چون فعلانمیفهمه بیشترب بزرگه اهمیت بده محبت کن.‌‌‌‌‌...تایمی ک پسرکوچیکت خوابه بابزرگه بازی کن کاری ک دوست داره باهاش انجام بده باهاش کیک درست کن توکارات مشارکتش بده وقتی داری ب کوچیکه شیرمیدی حین شیردادن بابزرگه منچ ومارپله بازی کنین کم کم دست برمی‌داره ازلجبازی
یوقتایی برادرشوبزاربغلش کنارخودت بگوبیاباهاش صحبت کن نازش کن کم کم بزرگ میشه باهات بازی میکنه بعدبهت میگه داداش واسم خوراکی بخرتوهم میگی باشه دستشومیگیری میبری بیرون اینجوری نرمش کن درست میشه
من خودم دختربزرگم رفته تو۶سال دختردومم۳ماهشه دقیقامشکلم مثل شمابودامااینجوری دخترمو نرم کردم الان اصلالجبازی‌نمیکنه مراقبه خواهرشه ب حرفام بهترگوش میده کمکم میکنه اصلادیگ لجبازی نمیکنه

من دخترم دو سالشه داره دومی ب دنیا میاد فک نکنم از اینکارا کنه چون هنوز خودشم کوچیکه

داستان منم همینه🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️روانی شدم میخام برم امین اباد🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

دقیقا داستان منم همینه پسر من ۷سالشه

سوال های مرتبط