۱۱ پاسخ

حس و حال و اون عذاب وجدانی که داری و درک میکنم چون خودم بارها کتک زدم و بعدش پشیمون
الان هرچقدر غصه بخوری هیچی درست نمیشه
اما به خودت قول بده دیگه تکرار نشه
خیلی خوبه که به فکر دخترتی اما باید یمقدار از حساسیتت کم کنی بعد میفهمی هم خودت راحت تری هم اون

یدونه دختر دارین؟؟

عزیزم خیلی داری سخت میگیری به خودت ، بچه وقتی چشمشو باز میکنه مامانشو کنارش میبینه بهش خوش میگذره غذاهای خانگی اکثرا مقوی هستن پس نگران نباش هرچی درست میکنی نیاز بدنشه بازی هم حتما نباید اموزنده باشه حتی یه دویدن ساده بپربپر ساده ولسه بچه عالیه وقتش برسه اموزش همه چیز رو میبینه الان باید بچگی کنه اونطور که خودش دوست داره نه چیزی که ما دوست داریم ، بچه گاهی باید سختی بکشه اینقدر ناز پرورده بچه هاتونو بار نیارین که ظلم بزرگی بهش میکنین سرما خوردگی گرمازدگی همه خوب میشه اما اعتماد بنفس پایین و همیشه مواظب بودن که ترس از اینده بشه براشون هیچ وقت خوب نمیشه ، ماهم ادمیم و ظرفیتی داریم گاهی تنبیه ولسه بچه نیازه هم باید بهش محبت کرد هم بچه حساب ببره از مادر ، نگران هیچ چی نباش واسه همه مامانا این چیزا پیش میاد

مادر بودن واقعا سخته
پسر منم تب داره دارو بهش دادم نخورد بالا آورد منم دعواش کردم با چشم گریون خوابید بمیرم الهی

این بچه ها روانی میکنن آدمو

عزیزم کمند خوشگلمو ببوس

پیج مامان مشاور تو اینستا یا اینا رو دنبال کنید
بسیار بسیار کمک کننده است برای این حس و حالتون

آره من خیلی زجر میکشم وقتی دعواش میکنم خودم شروع میکنم گریه

عزیزم عذاب وجدان نداشته باش الان خودم دلم میخاد گریه کنم دیروز کارم زیاد بود سرظهری با گرمای وحشتناک داشتم سرخ کردنی درس میکردم پسرمم نگو رفته قیچیشو برداشته و اومده پرده پزیرایی رو بریده خیلی عصبی شدم اون لحظه و بچمو زدم کاش دستم میشکست بعد اون هزاربار نازشو کشیدم قربون صدقش رفتم اما دلم وا نمیشه قلبم داره میترکه بچم ازم ترسید بمیرم براش.من واقعا دیوانه وار عاشق بچمم و تمام زندگیمه حالا یبار شد کامل درکت میکنم😭

آره من خیلی زجر میکشم وقتی دعواش میکنم خودم شروع میکنم گریه

عزیزم عذاب وجدان نداشته باش الان خودم دلم میخاد گریه کنم دیروز کارم زیاد بود سرظهری با گرمای وحشتناک داشتم سرخ کردنی درس میکردم پسرمم نگو رفته قیچیشو برداشته و اومده پرده پزیرایی رو بریده خیلی عصبی شدم اون لحظه و بچمو زدم کاش دستم میشکست بعد اون هزاربار نازشو کشیدم قربون صدقش رفتم اما دلم وا نمیشه قلبم داره میترکه بچم ازم ترسید بمیرم براش.من واقعا دیوانه وار عاشق بچمم و تمام زندگیمه حالا یبار شد کامل درکت میکنم😭

سوال های مرتبط

مامان دو سید کوچولو💖 مامان دو سید کوچولو💖 ۵ سالگی
💥حـــــــــتــــــمـــــا بـــــخـــونــــش👇

سلام مامانی.شاید اگه یه روز نوشتن یاد بگیرم برات بنویسم که چرا اون روزی که خونه ی آقاجونینا بودیم و من داشتم با مهراد بازی میکردم یه دفعه گفتی پاشو لباس بپوش بریم من جیغ کشیدم😩

اولش که جیغ نکشیدم،اولش گفتم نـــه،بعد که تو اصرار کردی جیغ کشیدم

آخه من فقط بلدم ناراحتیامو اینجوری بروز بدم🙁
⚡️بلد نیستم چجوری دربارشون حرف بزنم

اصن بریم خونه که چی بشه،اونجا که کسی بامن بازی نمیکنه ،فقط یه عالمه اسباب بازی به دردنخور هست😏

⚡️بلد نیستم بگم من عاشق اینم که تو لحظه زندگی کنم و مثل تو به این فکر نمی‌کنم که اگه دیر برسیم خونه و شب دیر بخوابیم مهدکودک فردام دیر میشه

⚡️بلد نیستم مثل تو به آینده و همه چیز فکر کنم چون من از اینکه یه دفعه ای همه چی عوض بشه نگران میشم و بدم میاد

همه چی از نظر من یعنی همبازیم،بازیم،خوشحالیم،جایی که هستم

وای گفتم مهد کودک مامانی،وقتی موقع آماده شدن و کفش پوشیدن همش بهم میگی زود باش،دیر شد یه چیزی تو دلم میچرخه،میترسم😥

من بلد نیستم چجوری باهات ارتباط برقرار کنم،میدونم باید به حرفت گوش بدم ولی یه وقتایی یادم میره یه وقتایی نمیدونم کدوم کار درسته،کدوم غلطه وقتی سرم داد میزنی حتی نمیدونم بخاطر کدوم کارم دعوا شدم،آخه من فقط دلم میخواست امتحان کنم،بازی کنم🤦‍♀
مگه بازی کردن کار بدیه؟؟

اصلا دلم نمیخواد بچه ی بدی باشم و ناراحتت کنم
ولی شبا وقتی میرم تو رختخوابم همش به این فکر میکنم که چقدر بچه ی بدیم،چقدر همیشه خرابکارم،کاش من و مثل آجی کوچولوم دوست داشتی🥺


ادامه در کامنت....