۹ پاسخ

هیچی جای مادرنمیگیره بااینکه خستگی شب بیداری نق بچه ولی بازم مادرم دراولویتم هردوروززنگش میزنم باهاش حرف میزنم

من که مادر ندارم خدا مادرتونو حفظ کنه🙌🏻بنظرم بیشتر مشغله رسیدگی بچه باعث این کمرنگی شده،صددرصد بچه اولویته هرمادره.انشالله سلامت باشی عزیزم 🙌🏻

دقیقااا حرف دلمو زدین منم از خواب بلن میشدم اوللل مامانم الان انقد خسته ام یا بی حوصله ام بیچاره خودش زنگ میزنه همش

من روزی سه بارزنگ میزنم یه باربعدازاینکه بیدارشدم میزنم تاحرف نزنم نمیتونم کاری انجام بدم

وابستگی م ب همه کم شده😑

میگن تا مادرنشی قدرمادرتو نمیدونی
همینه دگ

فقط
کاش میشد جوانی خود را ب او هدیه میدام🙂

هیچ جی جای مادرو و نمیگیره
اینو نمیگن وابستگی کم شده میگن وقت ادم کم شده کارها زیادترشده

منم فقط پسرم😃

اره منم اینجوری شدم کلا ازهمه سرد شدم فقط دخترم

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۹ ماهگی
سلام مامانا
میشه یکم درد و دل کنم ؟
من از وقتی فهمیدم باردارم واسه سامیار در حد توانم بهترین هارو فراهم کردم جوری که خودمو فراموش کردم آدم ایده آل گری هستم متاسفانه اما بخاطر این اخلاقم همه چیز خیلی بد پیش میره مثلا سامیار رو میبرم پیش مثلا بهترین دکتر اما افتضاح ترین در میاد و....
مثلا فکر میکردم چون خودم و همسرم بچگیامون خیلی آروم بودیم پسرم هم آرومه اما خدا شاهده از روزی که به دنیا اومد تا به امروز همش گریه
همش باید بغلش کنم و راه برم خیلی بدنم درد می‌کنه اما همش میگم فدای یه خنده پسرم ، من تصمیم گرفتم مادر بشم پس باید تحمل کنم
تا یک ماه پیش با گریه های پسرم منم گریه میکردم اما از بعد از جریان ختنه که خدا مجدد پسرمو بهم داد خیلی صبور تر شدم
اما امروز. دلم خیلی گرفت
خونه عموم اینا دعوت بودیم فرق پسر من با پسر دختر عموم یک ماه بود (اون یک ماه کوچیک تر بود)هزار ماشاالله بهش ااین بچه به قدری آروم بود که من تعجب کردم خودش می‌خوابید ،خودش بیدار می‌شد ،خودش بازی میکرد اصلا دختر عموم سمتش نمی‌رفت فقط شیرش میداد مینداختش تو گهواره. دیگه تمام سامیار منم به شدت امروز بد آروم بود فقط بغلم بود و راه میرفتم
بعد دختر عموم به مامانش نگاه میکرد خودش یه احساس غرور میکرد و نسبت به من احساس ترحم میکردن که آخی خدا صبرت بده چقدر گریه می‌کنه
خیلی دلم شکست لطفا مامانایی که بچه هاتون آرومن یکم بیشتر مراقب ماها باشید ما به قدری کافی شکننده هستیم.