۱۴ پاسخ

اصلااااا رو تخت نزار اصلااااا

دیگه نزار رو تخت

ای بابا عزیزم خدا رحم کرده بت

پسر‌من چهاردست و پا نمیکنه هنوز.. روی تخت میخوابیم و دورتا دورش بالشت میزارم بازم‌با قلت زدن میبینم بعضی بالشتا رو رد میکنه و اینکه چون صدای کار‌کردن خودتو شنیده میدونسته هستی گریه نکرده پسر منم همیشه تنهاست گریه میکنه ...میگم‌که دورتا دور تختو پتو بزار اینجور وقتا خدای نکرده نیفته به لحظه است بچه من ۶ ماهه که بود دم در اتاق داشتم با شوهرم صحبت میکردم یک لحظه دیدم بوم افتاد پایین و خدا بهمون رحم کرد.

با چه منطق و جراتی میزاری رو تخت؟

یا دورش متکا بزار

چقد خدا رحم کرده ، اصلا دیگه رو تخت نزار

عزیزم بخوابونش تو کهیر بیار بغل خودت که موقع کار ببینیش

خدا رحم کرد. حتی یه لحظه هم ولش نکن روی تخت بدون حفاظ.

وای من بودم سکته میکردم چرا اتاق تاریک اخه

عزیزم حواستون باشه در این مواقع ک کاردارید اسلا تو تخت نخوابونید تشک پهن کنید رو زمین بخوابونید بهتره باز شکرخدا ک چیزیش نشده

من با اینکه دخترم بلده از تخت و مبل بیاد پایین
ولی نمیزارم تنها رو تخت بخوابه
چندماهه اومدیم رو زمین
چون ترسش همیشه باهام بود ریسک نکردم

من یه بار پسرمو دادم به شوهرم گفتم بگیرش من یه ابرو بردارم.جلوی اینه بودم اومد دراز کشید رو تخت بچه رم گذاشت رو تخت.بچه نشسته یود گفتم نیوفته گفت خیالت راحت حواسم هست.یهو مسرم کله ملق شد افتاد پایین قبل اینکه بیوفته از تو اینه دیدم رو هوا گرفتمش.پسرمم تپل بود.بعد اون کلا تختو جم کردم چیه بابا همه اش خطر جم کردیم دورمون

منم دقیقا همینجوری مثه خودت تازه بودش خوابوندمش ظرف میشستم یهو دیدم صدای در اتاق اومد رفتم دیدم پسرم از تخت افتاده بود پشت در ...چنان خودمو زدم و جیغ و داد کردم خودمو زدم دیدم پسرم داره نگام میکنه میخنده سریع چکش کردم دیدم نه داره چهار دست پا میره خوبه بازی میکنه ولی خدا رحم کرد بچم چیزیش نشد هیچوقت دیگه رو تخت نمیخابونمش هرگز خودم نمیبخشم نمیدونی اونروز یهو چقد دست وپام بی حس شدن از شدت ترس ..
یک لحظه فقط حواسم پرت اون پسرم شد باش بازی میکردم یهو اینجوری شد... دیگه هیچوقت نمیذارم رو تخت😭😭

سوال های مرتبط

مامان ریحانه جانم مامان ریحانه جانم ۱۲ ماهگی
بچه ها دیروز یه چیزی شد واقعا یه لحظه تا سکته فاصله داشتم
ریحانه رو ساعت نزدیک 3 ظهر خوابوندم گذاشتمش روی تختش، تختش از این تخت کنار مادر هاست درحال حاضر، تخت جداگانه فعلا نخریدم اتاقش یکم جاش کمه. خلاصه همیشه وقتی بیدار میشه اول یه صدایی میکنه من متوجه میشم بیدار شده میرم سراغش و اینا، دیروز تقریبا یه ربع بعد از اینکه خوابوندمش، صدای النگو هاشو شنیدم و یه نق خیلی کوچولو زد، رفتم ببینم اگه جاش بدجوره درستش کنم، چشمتون روز بد نبینه... از تخت خودش اومده بود رو تخت من، چهار دست و پا اومده بود لبه ی تختتتتتتت🫢🫢🫢🫢🫢ببین میگم لبه یعنی از جلو و سمت چپش که وایساده بود چهار دستو پا، فقط 10 سانت از هر طرف تا لبه ی تشک تخت فاصله داشت، اگه ی ثانیه دیر رسیده بودم خاک عالم بر سرم میشد🤕😭😭وقتی درو باز کردم دیدم لبه تخت وایساده ینی فقط آروم جوری ک خودش نترسه گفتم یا ابالفضل، شوهرم بدو بدو اومد گفتم ینی یه ثانیه واقعا یه ثانیه دیر کرده بودم افتاده بود بدبخت می‌شدیم..
من حتی بالشت هم میزارم که وول نخوره از روی تخت خودش بیاد روی تخت ما، ولی نمیدونم واقعا دیروز چیشد خیلی بی صدا بیدار شده بود، واقعا میفهمم بچه‌ها فرشته ی نگهبان دارن، مراقب دارن که اتفاقی براشون نیفته، هر لحظه میرم تو اتاق یاد دیروز میفتم مو به تنم سیخ میشه. دیگه خلاصه تخت شو جمع کردم، دیشب تو اتاق خودش روی زمین خوابیدم باهاش
مامان میراث👶🏻🩵 مامان میراث👶🏻🩵 ۱۰ ماهگی
خانوماااا
شما شبا با بچه هاتون میخوابید رو تخت یا رو زمین
بچه هاتون کنار خودتون میخوابونید یا تو تختش؟؟؟
من پسرم بشدت غلت میزنه تو خواب و یه جا بند نیست نصف شب هم یهو بیدار میشه میره واس خودش قبلا رو تخت میخوابیدیم با شوهرم اونم کنارمون دورش بالشت میذاشتم اما بزرگتر که شد دیدم پامیشه از رو بالشتا میخواد رد شه
این شد که تصمیم گرفتم آوردمش تو اتاق خودش تو تخت خودش با نرده های بلند الان حدود دو ماه میشه که تو تخت خودش میخوابه اما خودمو و همسرم دقیقا رو زمین کنارش میخوابیم هنوز اتاقمون جدا نکردیم فقط جای خوابش جدا کردیم شیر شبش هم قطع نکردم چون نصف شب بیدار میشه از گشنگی
حالا بنظرتون کارم درست بوده یا زود از خودم جداش کردم؟؟عذاب وجدان دارم حس میکنم بهم احتیاج داره که بغلم بخوابه
نصف شبا بیدار میشه لبه تخت رو میگیره و میاد من و همسرم رو نگاه میکنه من پامیشم شیر میدم بهش دوباره میخوابه
بنظرتون کارم درست بود که جای خوابشو جدا کردم؟؟؟
ببخشید یکم طولانی شد سوالم😁