۷ پاسخ

منم همیشه میرم تو اتاق دیگ
و اگر قرار باشه تو همون اتاق باشه حفاظ تخت شو میدم بالا و دیگ هیچی دیده نمیشه اما دیگ صدایی از خودمون در نمیاریم🤦

چرا باید ابراز عشق و علاقه حالا تو قالب سکس یا هرچیز اثر مخرب داشته باشه؟؟؟؟؟
بچه ها کنجکاون و تقلید میکنن و حافظه خوبی دارن بخاطر همینا میگن که سعی کنید توی اتاق دیگه کارتون رو انجام بدید که خدای نکرده دچار بلوغ زودرس و ... نشن یا توی ذهنشون نمونه ولی اثر مخرب و انرژی بدی قطعا نداره و اون بچه ۹ ماهه چیزیم متوجه نمیشه اگر دیده باشه

یعنی تو این سن میفهمن؟😑😭

حتما اتاق جدا موقع خواب

وای دقیقا ماهم کلا اراز ک خونس انجام نمیدیم یا میفرستمش جایی یا خوب میخابونمش و میریم تو اتاق دیگ درو میبندیم من خیلی حساسم رو این قضیه

خدا خیرت بده که به این‌چیزا توجه میکنی چون دیگه تو این دوره زمونه متاسفانه به این چیزا توجه نمیشه...

بعید میدونم الان تاثیر‌ گذاشته باشه چون اونجوری که میگی چیزی ام ندیده‌
ولی هیچوقت دیگه تو اتاقی که اون هست عملیات🥹 انجام ندادید🥹🥹🥹
خدارو شکر که آگاهی از اثراتش‌

سوال های مرتبط

مامان ریحانه جانم مامان ریحانه جانم ۱۱ ماهگی
بچه ها دیروز یه چیزی شد واقعا یه لحظه تا سکته فاصله داشتم
ریحانه رو ساعت نزدیک 3 ظهر خوابوندم گذاشتمش روی تختش، تختش از این تخت کنار مادر هاست درحال حاضر، تخت جداگانه فعلا نخریدم اتاقش یکم جاش کمه. خلاصه همیشه وقتی بیدار میشه اول یه صدایی میکنه من متوجه میشم بیدار شده میرم سراغش و اینا، دیروز تقریبا یه ربع بعد از اینکه خوابوندمش، صدای النگو هاشو شنیدم و یه نق خیلی کوچولو زد، رفتم ببینم اگه جاش بدجوره درستش کنم، چشمتون روز بد نبینه... از تخت خودش اومده بود رو تخت من، چهار دست و پا اومده بود لبه ی تختتتتتتت🫢🫢🫢🫢🫢ببین میگم لبه یعنی از جلو و سمت چپش که وایساده بود چهار دستو پا، فقط 10 سانت از هر طرف تا لبه ی تشک تخت فاصله داشت، اگه ی ثانیه دیر رسیده بودم خاک عالم بر سرم میشد🤕😭😭وقتی درو باز کردم دیدم لبه تخت وایساده ینی فقط آروم جوری ک خودش نترسه گفتم یا ابالفضل، شوهرم بدو بدو اومد گفتم ینی یه ثانیه واقعا یه ثانیه دیر کرده بودم افتاده بود بدبخت می‌شدیم..
من حتی بالشت هم میزارم که وول نخوره از روی تخت خودش بیاد روی تخت ما، ولی نمیدونم واقعا دیروز چیشد خیلی بی صدا بیدار شده بود، واقعا میفهمم بچه‌ها فرشته ی نگهبان دارن، مراقب دارن که اتفاقی براشون نیفته، هر لحظه میرم تو اتاق یاد دیروز میفتم مو به تنم سیخ میشه. دیگه خلاصه تخت شو جمع کردم، دیشب تو اتاق خودش روی زمین خوابیدم باهاش
مامان درسا مامان درسا ۱۲ ماهگی
مامان امیر عباس 😍 مامان امیر عباس 😍 ۱۳ ماهگی
نمی‌دونم شمام این حس رو دارید یا نه!
ولی من از وقتی مادر شدم اخلاقم فرق کرده رفتارم فرق کرده
انگار یه خورده که چه عرض کنم بعضی مواقع خیلی زود حساس میشم عصبی میشم به کمترین توجه نسبت به بچم سریع جبهه میگیرم
نمی‌دونم این کارم درسته یا نه، ولی انگار کم لطفی نسبت به بچم رو نمیتونم تحمل کنم
انگار بعد از مادر شدن همه چیز فرق می‌کنه علایق سلیقه همه چیز انگار همه ی دنیات میشه یه موجود کوچولو که خودت پرورشش دادی و ۹ ماه خودت تغذیه اش کردی تا شده اینی که الان میبینی، چه صبوری هایی کردی چه دردایی رو کشیدی چه سختی هایی کشیدی ولی همه و همه رو به خاطر اون کوچولو که تو خونت تو دلت جا باز کرده تحمل کردی
یه کوچولویی که با اومدنش زندگی همه تغییر کرد یه فرشته!
یه فرشته ای که هربار نگاش کنی خدا رو به خاطرش شکر می‌کنی و خوشحالی از داشتنش، با خندش میخندی با گریه اش ناراحت میشی!
روزی که خدا فرشته‌اش رو بهم داد فکر میکردم از پسش برنمیام و نمیتونم ولی نمی‌دونم این حس مادری چیه که همه جوره داره منو میسازه اصلا انگار نسبت به دوران متاهل بودنم منو کلا عوض کرده، منی که حوصله بچه نداشتم الان دارم صبوری رو بیشتر میکنم منی که اونقدر خوابم سنگین بود حالا با یه صدای گریه از خواب بیدار میشم، منی که کسی موهامو میکشید سر و صدا میکردم ولی الان فقط میخندم به کاراش، نمی‌دونم خدا چی دید تو زن که این حس قشنگ و دلچسب رو قسمتش کرد، ولی هرچی بود خوشحالم از اینکه صاحب به این حس شدم 😍😍😍😍

ان‌شاءالله قسمت چشم انتظارا به حق میلاد حضرت مادر ♥️♥️

ببخشید اگه سر هم بندی شد ولی یه متن خوشگل می‌خوام واسه روز مادر بنویسم انشاءالله برسم بنویسم😊☺️
ببخشید اگه اشتباه و اشکال داره 🥰🥰☺️