۶ پاسخ

منی که دوباره حامله ام میگم
لذت حاملگی اول یه چیز دیگست
استراحت میکنی
خوب میخوری،حواست هست به اینکه هرروز چی بخوری
جلو اینه مدام خودتو ، تک تک تغییراتت رو میبینی
تک تک حرکات بچه ات رو میشمری
با ذوق و شوق لوازم بچه رو اماده میکنی
هر لحظه اش عشق میکنی ، ذوق داری
اواخرش دلت تنگ بچه هست ، دوس داری زودتر بغلش کنی


حاملگی دوم برعکسه
وقت استراحت نداری
مدام درگیر بازی یا بیرون بردن بچه اولی ، خدای نکرده مریض بشه بچه کلا اعصاب و روانت بهم میریزه ، ارامش نداری
خوب نمیخوری ، حتی مکمل هاتو فرصت نمیکنی بخوری
مدام درگیری
روح و روان و جسمت درگیره
گاهی کم میزاری برا بچه اول، گاهی نگران بچه تو شکمت میشی که وسط این هنه دغدعه حالش چطوره و تاثیر منفی نذاشته باشه روش...

پسسسسس
مطمئن باش حانلگی اولت دیگه تکرار نمیشه

اخی چه خوب که بارداری راحتی داشتی ان شالله خدا بازم دامنتو سبز کنه و کلی فسقلی بهت بده 🙏

وای چه قشنگ🥹🥹
منم دوران بارداریمو خیلیییی دوس داشتم، هنوزم بهش فکر میکنم قلبم یه جوری میشه😍

و منی که دیگ محروم شدم ازمادرشدن دوباره

من اصلا دوست ندارم دوران حاملگی رو وحشت دارم

من چون استرس داشتم و بچم دیر حرکت کرد و خونرسانی کم بود ۴۰ روز زود دنیا اومد،خیلی پر استرس بود برام هر روز تو راه دکتر بودم فقط دلم میخواست سالم دنیا بیاد خداروشکر سالم کنارمه
خیلی استرس کشیدم

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۱۶ ماهگی
من زمانی که باردار بودم چون از همون اول بارداری ریسک دار بودم و دکتر می گفت خودتو آماده ی هر چیزی کن که حتی حین بارداری بریی اتاق عمل بارداری من از قبل برنامه ریزی شده بود خونه مون رو داده یودیم برای ساخت و یکسال رفتیم مستاجریی و تصمیم گرفتیم توی خونه ی جدیدمون با بچه بریم خلاصه من باردار شدم اونهایی که بارداری منو میدونستند می پرسیدند دوست دارید بچه تون چی باشه ما می گفتیم فرقی نداره ولی ته ته دلم دختر دلم می خواست هر کی منو می دید می گفت پسر بارداریی توی سونو ان تی دکتر گفت احتمال زیاد دختر هستش وای چقدر خوشحال شدم همسرم هم همینطور البته فرقی نداشت ولی چون فقط یه بچه می خواستیم من ته دلم دختر می خواست توی سونو تعیین جنسیت دیگه کاملا مطئمن شدیم دختره من هر لحظه توی ذهنم تجسمش کردم حتی حمام بردنشو توی ذهنم تجسم می کردم که بعد حمام موهاشو خشک می کنم و بعد در حال بستن موهای نلین هستم 😍نلین دقیقا همونی شد که توی ذهنم همیشه می آوردم چشم ایرو تیره با صورتی سفید چون توی خانواده ما چشم رنگی بودش و من چشم رنگی دوست نداشتم (خاله اش دایی اش و مادر همسرم) خدایا شکرت بابت تمام چیزهایی که آرزو کردم و برام برآورده کردیی