۴ پاسخ

زایمان کردی عزیزم😍🥹
مبارک باشه قدمش پربرکت انشاالله ❤️

گجا زایمان کردی

ایووای چقد بستری کردنت منم سر بچه اولم با آمپول فشار بودم ولی ۶ دردم گرفت ۱۱ بچه بغلم بود

مثل من رفتی منم 17هم رفتم 20ام زایمان کردم

سوال های مرتبط

مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان 🩷کاملیا🩷 مامان 🩷کاملیا🩷 ۳ ماهگی
پارت ۲
تا ساعت ۱۰ با کپسول دردم کنترل کردم یک دفعه دیدم بین پاهام خیس شود دست زدم دیدم خونه به دکترم گفتم معاینه کرد گفت ۹ سانت شود باید سری بریم اتاق زایمان دیکه برام اتاق زایمان آماده کردن رفتم اونجا هی بم گفتن زور بزن وقتی زور میزدم دردام دیکه متوجه نمی شدم دیکه همه دکتر ها کادر بیمارستان اومدن بالا سرم باهاشون تو اون۴ روز دوست شود بودم همشون هی بهم می کفتن چکار بکن چه جور زور بزن تا ساعت ۱۰:۴۰ دیقه که دیکه کل دخترم گذاشتن بغلم دیکه آروم شدم انگار دنیارو بهم دادن دکه انقدر این ۴ روز بهم سخت گذشته بود که زایمان راحت ترین کار بود برام بچه بغلم بود بخیه کردنم بعد ورش داشتن قد وزنش گرفتن دیدن سینش خس خس میکنه گذاشتنش تو دستگاه دکتر اومد دید گفت حالش خوبه تو حال من ماساژ شکمی میدادن ولی چون چربی داشتم رحم پیدا نمی‌گردند دیکه دادن شیرش بدم چون اونجا همه من مامانم که ۴ روز بود پشت در اتاق زایمان منتظر بود میشناختن اجاز دادن بیا تو اتاق زایمان کمک کن تا شیرش بدن بعد دوساعت که باید اونجا می موندم تموم شود فرستادم تو بخش ....
مامان 🩷کاملیا🩷 مامان 🩷کاملیا🩷 ۳ ماهگی
پارت ۳
بعد که رفتم توی بخش خودم شستم لباس پوشیدم نشستم روی تخت به بچه شیر دادن که دیک دفعه دیدم کل بدنم داره خیس میشه بلند شدم رفتم دستشویی که دیدم کل تخت کف زمین با خون یکی شود انکار گاو سر بریدن انقدر خون ریخته بود تو دستشویی که نشستم یه لخته خون بزرگ ازم اومد پاین که هر کاری کردم رد نشود مامانم دکتر خبر کرد دیکه بهم گفتن بیا بخواب رودی تخت رفتم خوابیدم بهم سرم وصل کردن یه مشت قرص دادن آمپول زدم دکترم اومد بالا سرم پاهام گرفتن تا آرنج دست میکر داخلم خون می‌کشید بیرو از درد به خودم می پیچیدم آنقدری که اونجا درد کشیدم اون ۴ روز نکشیدم دیکه انقدر دست کرد داخل خون کشید بیرن تا خون ریزیم کم شود داشتن سوند بهم وصل میکردن که یدفعه شروع کردم به لرزیدن دندونام بهم می‌خورد تا شب حالم بد بود تشنج کردم بچم شیر نمی‌خورد همش کریه می‌کرد داشتم دیونه میشدم شب تشنج افتاد دلپیچه اومد سراغم دکه موز ارغنعنا خوردم آرم که شودم بچم آروم شود ۳ ساعت شیر خورد صبح دیکه اومدن معاینه کردن هردو خوب بودیم واکسن سنجش بچم انجام شود مرخص شدیم بعد ۵ روز سختی با کل دخترم رفتم خونه
انشاالله همه زیمان راحت داشته باشن من که خیلی سختی کشیدم دخترم تو بیمارستان زردی نداشت ولی روز دوم شب زردش ریخت بیرون که با ترنجبین و شکر قرمز .... اینا آوردیم پاین خداروشکر زردیش خیلی کمتره