۷ پاسخ

ای جانم مبارکه 😍😍😍

بسلامتی عزیزم قدمش مبارک

باریکلا ماشاالله بهت دردت واقعا قابل تحمل بوده درسته ؟؟بی دردی بهت وصل بوده؟؟برای همینه میگن بدن با بدن فرق داره با خواندن تجربه ات پی بردم به این حرف

یا خداااا چقد طولانیه، خداروشکر به سلامتی گذشت مبارک باشه

هنوز زایمان نکردی

یا ابوالفضل چ پروسه طولانی ای

تجربه زایمان طبیعی پارت ۲

بعد رفتن من بلند شدم رفتم سرویس کارامو کردم اومدم بیرون صبحونه آوردن خوردم دیدم مامام اومد آمپول فشار زد ان اس تی گرفت رفت من ورزش کردم پیاده روی به مثانم خیلی فشار میومد زود زود جیشم میگرفت اون سرم رو هم ک با خودم همه جا میبردم یه پا برام شده بود دردسر بعدش مامای همراه گرفته بودم گفته بود ۳ ثانت شدی میام منم چون ۳ ثانت بودم زنگ زدم اومد با اون ورزش کردم هعی وسطا میومدن ان اس تی میگرفتن منم انقباض هام شروع شده بود هروقت انقباض داشتم نفس عمیق میکشیدم ورزش میکردم بهتر میشد اومدن پنیسلین زدن من خوابم میگرفت انقباض هام شروع شدنی ورزش نفس عمیق رفع شدنی میخوابیدم بعد ساعت ۱۲ نیم ۱ بود داشت بیشتر تر میشد من همچنان خوابم میگرفت اومدن معاینه کردن گفتن پنج سانت نیم ۶ ثانتی بعد منم دیگ ورزش اینا کردم رفتم زیر دوش آب گرم دیدم هم به مقعدم هم به سوراخ واژن هم جای جیش خیلی فشار میاد بعد رفتم تو توالت فرنگی زور دادم فکر کردم مدفوع یا ادراره ولی چیزی نبود بعد اومدم بیرون به مامای همراهم گفتم مامامو صدا زد اومد معاینه کرد گفت ۱۰ ثانتی فولی دیگ گفتن جوری ک تو دستشویی فرنگی میشینی بشین زور بده منم ۸ ۷ بار زور زدم گفتن بیا رو تخت رفتم رو تخت اونجا هم ۹ ۱۰ تا زور زدم دیگ نی نیم بدنیا اومد ۹ تا از داخل بخیه خوردم ۶ تا از بیرون و اینکه دخترمو قشنگمو گذاشتن رو سینم

سوال های مرتبط

مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
خب خب😁 تجربه زایمان طبیعی #پارت1
دوشنبه شب که رفتم بیمارستان معاینه تحریکی شدم، ۳سانت بودم و میخواستن نگهم دارن با اینکه هم ان اس تی خوب بود هم خودم درد نداشتم
منو همسرمم بعد کلی تعهد و امضا بازی و اینا رضایت دادیم بستری نشم( میگفتن بری خونه مجبوری نصفه شب بیای دردات میگیرن)
من همون شب تا رسیدم خونه زودتر خوابیدم که گفتم پس بذار یکم بخوابم انرژی داشته باشم که نصفه شبی رفتم خوابم نیاد بتونم ورزشارو انجام بدم یا زور بدم😂 یهو همسرم بیدارم کرد برا صبحونه میبینم ساعت ۷ونیمه و دردی ندارم
گذشت تا رسیدیم به چهارشنبه
از صبحش حرکتاش یکم یه طوری بود مثل همیشه نبود، خودمم پلاگ موکوس خونی داشتم
گفتم پاشم برم ان اس تی بدم ، رفتم اتاق تریاژ نشست حساب کرد با سونوی ان تی‌م گفت ۴۰ هفتت کامله
منم واقعا خسته بودم حتی اگه دیروز نمیرفتم برای امروز که ۱۷ام بود نامه داشتم برم و از طرفی هم همش استرس مدفوع نوزاد رو داشتم با توجه به اینکه هفته هاش و کامل کرده بود
گفتم اوکی، ولی من انتظار داشتم کمه کمش ۴شده باشم از اون موقع، چون قبل اینکه برم بیمارستان واقعا داشتم ورزش میکردم یه ساعت😂
رفتم اورژانس مامایی و تشکیل پرونده دادن و ان اس تی گرفتن و دو بار هم معاینه کردن گفتن ۳سانتم و پنجر شدم رسما
همسرمم رفته بود وسایلامو بیاره برای بستری
انقد عجله عجله شد تا طلاهامو درارم و انقد گفتن زود زود من حتی یادم رفت زنگ بزنم ماما همراهم و بهش بگم کدوم بخش بستریم کردن ( اون بنده خدا خودش زنگ زد پیدام کرد)
ساعت ۱۲ بلوک زایمان بستری شدم، ان اس تی وصل کردن بهم، اول یه سرم معمولی زدن بعدش اومدن سرم برا آمپول فشار زدن
تا ساعت ۲ ان اس تی وصل بود بهم
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم