تا چند شب تو خواب بده،خیلی خوب کاری کردی،دیر هم شده ، ببین چجوری غذاخوری بشه و خودتم راحت میشی
من ۹ روزه دخترم را از شیر گرفتم روزای اول یه حسی مثل عذاب وجدان داشتم میزدم زیر گریه چون غذاش خیلی کم میخورد الان خدا رو شکر بهتر شده راضی هستم از کاری که کردم
عزیزم بسلامتی بهترین کارو کردی هم بچه و هم خودت راحت میشی
چند روز اول سخت بعدش کلا راحت میشید گلمممم
اهمیت نده همسر منم میگف بعدش خودش متوجه میشه برای هردو بهتره
راحت بخواب هوای بچه رو داشته باش واقعا مادر شدن سخت و شیرین هست
اره واقعا خیلی سخته
من با اینکه بچم شیر خشکی بود ولی همون چندهفته ای که شیر خودمو میدادم با اینکه کم بود و نمیتونست بخوره ولی همش ناراحت بودم و عذاب وجدان داشتم
اونموقع مامانمو درک میکردم که موقع خواهرم که میخاست از شیر بگیرتش همش گریه میکرد شبا
مردا شعورشون در همین حده
اهمیت نده بهش
منم میخوام امروز بگیرمش ازشیر ولی میدونم بعدش خیلی گریه میکنه شوهرمنم میگم بزاربخوره بچم دخترمن خیلی وابسته اسن
وای از دست مردها
عزیزم کار درستی کردی
من از ۱۵ ماهگی گرفتم به نفع دخترم بود
بسلامتی عزیزم فقط حواست باشه جلو هیچ کس نگی دیگه حتی مادرشوهرت اینا خودت و شوهرت بدونین کافیه کمک میکنه در ترک دادنش
منم دخترم به شددددت وابسته پستونک هست یعنی شبا شیر که میخوره تا پستونک رو نخوره خوابش نمیبره هروقت از شب هم از دهنش بیوفته با گریه بیدار میشه میگه پیداش کن برام ظهر تا پستونک نباشه نمیخوابه صبحا و عصرا حتی گاهی حین بازی هم دستشه
خیلیییی ترس و دلهره داشتم از ترکش گفتم ولش کن تا وقتی بزرگ بشه وگرنه من نمیتونم اینو ترک بدم
تا اینکه تقریبا یه هفته ده روز پیش
گم شد
اونقدر من با این بچه بازی کردم که هلاک شد و از خواب هرشبش گذشته بود ولی نخوابیده بود دیگه خیلی گریه کرد
تا دیگه شروع کرد نق زدن برا شیر دیگه شیشه رو پر کردم دادم بهش ما بینش هی میگفت پستونک
خداروهزار بار شکر دخترم اون شب با شیر خوابید و برای اولین بار تا صبح بیدار نشد ساعت ۵-۶صبح بیدار شد گفت پستونک بهش گفتم گمش کردی هاپو بردش شیر بیارم یکم نق زد بعد قبول کرد دوباره شیر دادم بهش یکم خوابید و بیدار شد
وقتی بیدار شد همینجوری دنبالش میگشت
منم صبح پیداش کردم ولی قایمش کردم گفتم امتحان کنم توی تاپکامم نوشتم
شب دوم و سوم بیدار شد گریه کرد
کم کم خداروشکر بهتر شد الان شبا بیدار نمیشه یا بیدار شه شیر یا اب میدم بهش
شب زودتر کنار اومد چون با شیشه میخوابه اما ظهرا نه طول کشید تا عادت کرد
اینم بگم از اون روز اصلااااا اسمشو جلوش نیاوردیم
چند روزم دخترای عمه هاش اومدن خونمون سرگرم شد کمک شد برام که سرگرم بشه و یادش بره
خداروشکر الان کامل از سرش افتاده
البته به جز ظهر ک دیرتر میخوابه
خلاصه خواستم بگم ما میتونیم و مردا حتی تصور انجامشم نمیتونن بکنن چه برسه انجام خود کار
عزیییزم بهترین کارو کردی.منم دخترمو یکسال نیم گرفتم ازشیرمجبور بودم.غذاخوردنش خیلی بهترشد
دختر من دومین شب😭😭
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.