هممون همچین روزایی رو داریم که از بچه داری خسته میشیم انقد خسته که حوصله خودمونو نداریم ممکنه حتی از وجود بچه ناراحت بشیم بین این خستگیا اون روزاییو به یاد بیاریم که لحظه شماری میکردیم برا وقتی که بریم سونوگرافی و اون تصویر سیاه سفیدو ببینیم روزایی که تا لگد میزد فوری میرفتیم گوشی برمیداشتیم تا فیلم بگیریم روزایی که هرچی میخواستیم بخوریم سرچ میکردیم ببینیم برا بچه ضرر نداشته باشه روزایی که همش قیافه بچه رو تصور میکردیم کنجکاو بودیم ببینیم چه شکل میشه و همش از خدا میخواستیم صحیح و سالم بدنیا بیاریمش🥺اونوقت شااید یکم آروم تر شدیم و کمتر غر زدیم بنظرم رسالت ما مامانا همینه، این که وسط ناراحتیا قشنگیا رو ببینیم و بتونیم زندگی رو با صبر و حوصله مدیریت کنیم هیچ وقت یه مرد همچین توانایی رو نداره ما باید به خودمون افتخار کنیم✌🏼❤️

امروز برای من خیلی روز سختی بود صالح خیلی بدقلقی میکرد اما الان قربونش بشم انقد آروم خوابیده گفتم از این آرامش یکم استفاده کنم و به خودم و شما انرژی مثبت بدم🥲😇

تصویر
۱۴ پاسخ

چه مامان قشنگ و دلبری داری آقا صالح..چه اسم قشنگی داری پسر خوشبخت و خوش شانس

چقد متن قشنگی بود .دقیقااا

وااای اره دقیقا منکه پسرم میخنده همه خستگیم و غصه هامو یادم میره😍😍😍😍

دمت گرم خیلی دلم پر بود آروم شدم 😘😘

دقیقاخاهر گل گفتی❤❤

اوهوم دقیقااا🥹🥰

اره واقعا عزیزم باور کن هرروز که صبح میشه خدا حواسش به ما هست اینقدر به ماصبر میده که نمیدونیم چطوری داریم‌تحمل می‌کنیم

مرسی ازت نیاز داشتم اینا واسم یاداوری بشه
خصوصا امروز که پریود وحشتناکیم و یزدان همش بهم میچسبه🫠

دقیقاااا🥺
با خوندنش لبخند اومد ب لبم

من صبح ك پا ميشم با خودم عهد ميبندم ك امروز مادر صبوري باشم ولي گه گاهي صبرم لبريز ميشه

اره واقعا خیلی سخته سعی میکنم کمتر غر بزنم. پسر قشنگم امیدوارم مامانشو ببخشه بعضی وقتا خسته که میشم غر میرنم🥺🥺🥺

عزیزم حرفات خوب آرومم کرد احساسی شدم اشکام ریخت😭

شوهرم فرمودن الان تو مگه چیکار میکنی برا بچه؟ یه شیر میدیش دیگه🤣🤣بعد روزایی که خونس،۱۰ دقیقه نمیتونه باهاش کنار بیاد.خدایا شکرت بابت شوهر گوزوکی که بهم دادی😆

دلم برای بچم سوخت چه مادر بدیم من😢😢

سوال های مرتبط

مامان لِـنــــا ✨🧿 مامان لِـنــــا ✨🧿 ۱۰ ماهگی
بنظرم تازگیا خیلی مسائل داره به مادر امروزی سخت میگذره. هر پیجی رو باز میکنی یه بکن نکنی کرده! فلان چیزو نده بخوره، با فلان متد تربیت کن، این ساعت بخوابون وگرنه فلان میشه، اونجا نبر، گوشی و تلویزیون ممنوع!
خودمون مامانا میدونیم که تقریبا ۹۹٪ مسائل مربوط به بچه روی دوش خودمونه و اون ۱ درصد اگه پدر وقت داشته باشه، میتونه کمک کنه و این خییلی فرسایشی و سخته !
بعضی چیزا که گفته میشه ریشه علمی داره و خوبه اگه بتونیم انجام بدیم ولی اگه بچمون بدقلقه یا خیلی سخت عادت میکنه یا اصلا خودمون توانایی انجامش نداریم، نباید بخاطر انجام ندادنش استرس و عذاب وجدان بگیریم ✨
بنظرم باید یکم شل کنیم و انقد همه چی رو به دوش نکشیم ..
* اگه من با تاپیک هام گاهی اوقات باعث شدم مادری ناخواسته این حس بهش منتقل بشه، عذر میخوام و همچین قصدی نداشتم .
قطعا منم روزا و شرایط سخت رو تجربه میکنم با دخترم
گاهی اوقات مجبور میشم رو پا بذارم بخوابه، بعضی روزا شده اصلا غذا یا شیر نخورده، یا گاهی اوقات فقط بغل خواسته و من حتی نتونستم موهامو شونه بزنم اون روز.
هممون از این لحظه ها داریم ..
فقط خواستم بگم تو تنها نیستی ❤️🫂
ما هممون داریم تمام تلاشمون رو میکنیم؛ حالا اگه نتونست مستقل بخوابه یا ساعت خوابش تنظیم نشد و اونقدی که مردم میگن تپل نیست، فدای سرمون بابا‌ 😌
.
یه کوچولویی هم امروز ۹ ماهش شد ✨🙊
مامان لِـنــــا ✨🧿 مامان لِـنــــا ✨🧿 ۱۰ ماهگی
اولین روز کاری بخیر گذشت 🥲🩷 با اینکه خیلی دوس داشتم برگردم سرکار و خیلی هم احساساتی نیستم ولی دیشب موقع خواب دخترم خیلی دلم گرفت .. اما اصلا بهش پر و بال ندادم 😂 شوهرم میگه شب وقتی لنـاجون خواب بوده هی بوسش میکردی :))) خودم یادم نیستتت 😁
.
فکر میکنم پسرفت خواب هم دست از سرمون برداشت 🙊 گوش شیطون کر. اما افتادیم رو پسرفت غذا 😂😭 که مهم نیست ! چه میشه کرد دیگه؟
.
تقریبا از ۸ ماهگی که لنـاجون ( و متعاقبا من و شوهرم😂) دچار پسرفت‌ خواب شد، دوباره میزاشتم رو پام که بخوابه چون اصلاااا تو تختش نمیموند و هی دست میگرفت وایمستاد و گریه میکرد. یکی دوبار نسبت به گریه هاش مقاومت کردم اما دیدم طفلی داره اذیت میشه.
روش سنتی جواب داد بهمون 😌 جا انداختیم رو زمین. لنـا رو هم بین خودمون گذاشتیم اما یکم جا داره برا ورجه وورجه کردنش. خودمون رو میزنیم به خواب اونم انقد بین ما وول میخوره تهش یه گوشه باتریش تموم میشه خوابش میبره. البته اینم بگم عادت نداره خیلی از رو ما رد شه و بره. کلا جایی که ما هستیم میمونه.
با این روشی که یادگرفتیم خودش میخوابه باز ..
.
این از من و دخترم ☺️ شما چه خبر؟ بچه داری خوش میگذره؟ 😆
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۳ ماهگی
کلافه قوطی شیر رو برمیدارم که قهوه درست کنم.
این روزا قهوه فقط بهم جون میده.دخترم که شبیه جوجه صورتی شده نشسته کف آشپزخونه و همونطور که داره با پاهاش بازی میکنه من رو هم زیر نظر داره که تو حساس ترین لحظه ها بیاد به پاهام بچسبه.
داره یه سالش میشه‌. همسرم چندشب پیش میگفت چه امسال سال عجیب و سختی بود.من گفتم اره همش اتفاقای عجیب افتاد.
گفت نه برا خودم میگم.
با خودم فکر کردم دو تا مسئله مالی و ترافیک کاری روش اثری گذاشته که میگه سال سختی بود!
پس من چی باید بگم؟
اون که شب بیداری نداشته؟ اون که تا چشماش گرم‌ خواب میشد اما ذهنش آماده نبود تا با کوچیکترین تکون بچه بلند شه و بهش رسیدگی کنه؟
اون که یهو نصفه شب با صدای خس خس سینه بچه ش بیدار نشد؟ یهو نصفه شب با تب بالا شوکه نشد؟
اون که تا پنج صبح بچه رو روی پاهاش تکون نمیداد؟
صبح وقتی مست خواب بود مجبور نبود بیدار شه و پوشک بچه رو عوض کنه؟
اون تا حالا شده بچه رو ببره حموم ببینه یهو‌ آب سرد شده؟بعد بیاد بشینه بالا سر بچه ش که پتو پیچش کرده زنگ بزنه به روانشناس و زار زار اشک بریزه؟
مامان علی و نی نی مامان علی و نی نی ۱۰ ماهگی