۵ پاسخ

ببین.منم یه مادر عصبی ام.دلیلش اینه که.مادرخودم ومادرشوهرم مث مهمون میان میرن.کاری به لباس کثیف خودم ولباس بچه وکارای خونه م ندارن.اصلا. شوهرمم خونه واینمیسته‌.رفیق بازه.اگه هم باش مثل امروز ظهر بود ونبودش فرق نداره.امروز داشتم پوشک پی پی عوض میکردم.بچه سریع بلندشد راه رفت.گفتم بگیرش.خودش نندازه رو آشغال پی پی تا جمع کنم وسایل تعویض رو سرش تو گوشیه. همه کارام میمونه.امروز نگاه میکنم همه حبوباتم حشره زده.اینقدر ک کمک ندارم.وقت نمیکنم به کل زندگی برسم.همش بچه.بچه.بچه.وظرف بشور.غذا درست کن.شیرخشک.پوشک.تابچه میخابه منم ازخستگی میفتم.

زندگی همه همینه گلم من دوتاپسردارم شاغلم همسرم مدام ماموریت و دوره است.مادرشوهرم همسایمه مادرخودم ۵دقیقه فاصلمه اصلا توقع ندارم کمک کنم خودم توکل میکنم به خدا لخاطر بچه هام چون پناه اون بچه ها ماهستیم پس پناهگاه امنی باشیم براشون.اینارومنی میگم که افسردگی زایمان تا سمت خودکشی میبردم اما نذاشتم حتی شوهرم متوجه بشه.

عزیزم حق کاملا باشماست خسته شدی میدونم ولی زندگی همه ی ما بچه دارا همینه
این شرایط رو پذیرفتیم ک نی نی آوردیم پس اون طفلی تقصیری نداره

عزیزم منم همینم جدیدا خودمو کتک میزنم چه کنیم دیگه باید بگذره بچه های این دوره زمونه اینجورین
من یادمه همسن پسرم بودم عاشق لقمه نون پنیرسبزی یا نون با ماست یا آش و اینا بودم ولی الان پسرم باید کتک بزنم یه لقمه بخوره اونم غذاهای خوشمزه مث قورمه سبزی...آبگوشت و...

این خیلی طبیعیه توان آدم بعد یک سال تموم میشه
باید از یکی کمک بگیری

سوال های مرتبط